بخشش ملکزاده
ملکزادهای گنج فراوان از پدر میراث یافت. دست کرم برگشاد و داد سخاوت بداد و نعمت بیدریغ بر سپاه و رعیت بریخت.
نیاساید مشام از طبله عود
بر آتش نه، که چون عنبر ببوید
بزرگی بایدت بخشندگی کن
که دانه تا نیفشانی نروید
یکی از جُلسای[همنشین] بیتدبیر نصیحتش آغاز کرد که ملوک پیشین مرین نعمت را به سعی اندوختهاند و برای مصلحتی نهاده. دست از این حرکت کوتاه کن که واقعهها در پیش است و دشمنان از پس. نباید که وقت حاجت فرومانی.
اگر گنجی کنی بر عامیان بخش
رسد هر کدخدایی را برنجی
چرا نستانی از هر یک جوی سیم
که گرد آید ترا هر وقت گنجی؟
ملک روی ازین سخن به هم آورد و مرو را زجر فرمود و گفت: مرا خداوند تعالی مالک این مملکت گردانیده است تا بخورم و ببخشم نه پاسبان که نگاه دارم.
قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت
نوشین روان نمرد که نام نکو گذاشت
در همینه زمینه :