• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
یکشنبه 8 مهر 1397
کد مطلب : 32285
+
-

اپرای مولوی چگونه پر طرفدار شد؟

عشق و چوب درهم آمیختند

گفت‌وگو با بهروز غریب‌پور درباره طراحی صحنه و عروسک‌های اپرای مولوی

صحنه
عشق و چوب درهم آمیختند

بهناز جلالی‌پور





میان آتش و فریاد و ضجه زنان و کودکان، امیر تومان به صحنه می‌آید و دستور قتل‌عام می‌دهد که گوش نسپارید به فریاد الامان و‌ الامان و خون بریزانید کران تا‌کران. رعد می‌زند و برق‌هایی میان تاریکی و نورهایی که از آتش‌افروزی لشکر مغول است وقتی به ایران حمله کردند. میان تهدیدهاست که شمس و مولانا عاشقانه‌هایی در جواب هم می‌گویند. صدای همایون شجریان بلند می‌شود و محمد معتمدی نیز جواب می‌دهد.

بهروز غریب‌پور، بخشی از درد تاریخ این مُلک را همراه با اشعار مثنوی و کلیات شمس درهم آمیخت و در قالب اپرای مولوی در سال 88 روی صحنه برد. 100عروسک در کنار هم بازیگران این صحنه بودند؛ صحنه‌ای که غریب‌پور نگارش‌،کارگردانی و طراحی صحنه آن را برعهده داشت.

بهروز غریب‌پور، در مورد ایده‌های طراحی صحنه اپرای مولوی می‌گوید: «در طول نگارش تمام آثارم از شروع تا پایان، تصاویری در ذهن دارم که ابتدا آنها را روی کاغذ پیاده می‌کنم. زمانی که طراحی اصلی شروع می‌شود، ایده‌هایی که به‌عنوان توضیح صحنه نوشته‌ام، تبدیل به ایده‌هایی منطقی‌تر، قابل‌قبول‌تر و امکانپذیرتر از نظر زیبایی‌شناسی و اجرا می‌شود. پس از اتمام این مرحله، کارگاه ساخت صحنه و عروسک به‌صورت همزمان برپا می‌شود».

ایده اولیه که در زمان خلق اثر به‌صورت متن است، گاه ریزریز و گاه یکباره تغییر می‌کند تا برای حضور در صحنه امکانپذیرتر باشد و در یک جمع کلی، از یک زیبایی‌شناسی واحد پیروی کند. این کار، حدود 2 تا 3 سال زمان می‌برد تا اثر برای رفتن روی صحنه آماده شود.

غریب‌پور می‌افزاید: «این تغییرات هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود و حتی ممکن است در زمان اجرا نیز تغییراتی رخ دهد. تمام تلاشم این است که تماشاگر تمام احساس و اندیشه‌ای که داشته‌ام را زمان اجرای اثر دریافت کند و بیشتر همراه من باشد. اجرای مولوی دائم در حال تغییر برای رسیدن به زیباشناسی متناسب با اثر بود. این تغییرات رو به کمال و ارتقای کیفیت است و درصورت ضرورت، اجزا یا کل صحنه تغییر می‌کند».

برای خلق اپرای مولوی، نویسنده ابتدا به پژوهش تاریخی در مورد بیوگرافی شاعر پرداخته و توالی صحنه‌ها را درنظر گرفته است. بعد از آن دست به انتخاب اشعار زده تا به زبان مولوی باشد. حتی اگر قرار باشد از شاعری دیگر دست به انتخاب بزند، توجه دارد که هم‌طراز مولانا باشد. او اشعار را متناسب با صحنه‌ای که در ذهنش خلق شده و در روند داستان مؤثر است، انتخاب کرده.

با وجود آنکه شاید نتوان معادل داستانی راکه در اپرای مولوی پیش می‌رود در غزلیات و کلیات شمس پیدا کرد، اما اثر متعهد به شاعر است و این را در صحنه‌ آرایی‌ها، لباس و ساختار کلی نمایش که به چشم می‌آید، کاملاً می‌توان دید. غریب‌پور می‌گوید: «زمانی که در اثر دیده می‌شود، از نظر تاریخی همان دورانی است که شاعر می‌زیسته و به همین دلیل طراحی صحنه، لباس و عروسک نیز با آن تطابق دارد و متناسب با داستان و تجسمی که باید داشته باشد، طراحی شده‌ است. ابتدای داستان مولوی همزمان است با حمله مغول؛ لشکریان و امیر‌تومان وارد صحنه می‌شوند؛ در نتیجه عروسک‌ها لباس مغولی بر تن دارند». 

چوب و میخ و رنگ و طلق‌های رنگی، در کارگاه‌ها روی هم سوار شدند تا صحنه آماده شود. کاری که 6‌ماه زمان برد. همزمان نیز کاراکترها در حال طراحی بودند. اتودهای طراح‌های عروسک‌ زده می‌شد تا صورتشان مطابق با آن چیزی شود که در ذهن غریب‌پور شکل گرفته بود. خمیرهای مجسمه، شکل صورت به‌خود گرفتند و خرده‌پارچه‌ها جای لباس را گرفتند و نخ‌ها در دستان عروسک‌گردان‌ها به عروسک‌ها جان می‌دادند آن زمان که ندا سر داده می‌شد: «خیال روی شمس‌الدین مرا تا مونس جان شد/ نه در اندیشه شمس‌ام نه پروای قمر دارم
گر تو خواهی که شقاوت کم شود/جهدکن تا عشق افزون‌ترشود».







این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :