• یکشنبه 10 تیر 1403
  • الأحَد 23 ذی الحجه 1445
  • 2024 Jun 30
پنج شنبه 5 مهر 1397
کد مطلب : 31963
+
-

شورش فوتبال علیه دلار

شورش فوتبال علیه دلار

رسول بهروش

شاید در تاریخ هواداری فوتبال ایران، هیچ‌چیز برای عشاق توپ گرد عذاب‌آورتر از نگاه‌های حقارت‌بار و عاقل‌‎اندر‌سفیه مردم عادی نبوده باشد. جمله مجعول و بی‌ریشه «پولش را آنها می‌گیرند، حرصش را شما می‌خورید» در ایران عمری به درازای خود فوتبال دارد. هنوز هم وقتی فوتبالی‌ها با شال و کلاه و پرچم یا صورت‌های رنگ‌شده وارد مترو و اتوبوس می‌شوند یا به آرامی از گوشه خیابان عبور می‌‌کنند، می‌شود نگاه ملامت‌آمیز عاقله‌مردها را دید؛ همان‌ها که انگار به مشتی فریب‌خورده خیره شده‌اند و از باب تأسف سری برای این جماعت مغفول تکان می‌دهند. اینها همان آدم‌هایی هستند که هیچ‌وقت پول‌شان را برای فوتبال حرام نکرده‌اند و با استدلال خودشان الان باید پادشاه دنیا باشند، اما نیستند. از قضا خود اینها از همه ترحم‌برانگیزترند؛ اینها که هیچ‌وقت دل‌شان نلرزید و نفهمیدند صدای گرفته از فریاد و مشت گره کرده از برد و چشم خیس‌شده از باخت و پریدن دیوانه‌وار در آغوش آدمی که اصلا نمی‌دانی کیست، چه لذت غریبی دارد!

«فوتبال» موهبتی است که هنوز ظرفیت کاملش را نشناخته‌ایم. هنوز نفهمیده‌ایم که آسان‌تر از این نمی‌شود رنگ‌ها و اقوام و سنن و باورها را چسبیده به هم روی چند متر سیمان نشاند و کاری کرد که همه آنها، حداقل برای مدتی کوتاه به یک نقطه خیره شوند و یک آرزوی مشترک داشته باشند. هنوز عاجزیم از فهم اینکه همان طرح موزاییکی «اهواز» که بعد از حادثه تروریستی خوزستان در ورزشگاه آزادی اجرا شد، تأثیرش از هزار ساعت برنامه‌‎سازی آبکی و شعاری تلویزیون در راستای تقویت اتحاد ملی و این حرف‌ها بیشتر است. هنوز درک نمی‌کنیم که چگونه یک بازی ساده پرسپولیس و استقلال می‌تواند کاری کند که همان هموطن غم‌‎زده ما از اهواز نازنین، هوای غبار‌گرفته شهرش را رها کند و 870کیلومتر راه را به عشق تماشای این مسابقه زیر پا بگذارد. یک عصر امروز را سری به آزادی بزنید تا نشانی از همه لباس‌های بومی و محلی و گویش‌ها و لهجه‌های مختلف ایرانی را در زیباترین قاب ممکن ببینید. این بزرگ‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین نمایشگاه مملکت است، آن هم بدون بودجه دولتی! حتما بیایید، شاید خوش‌شانس بودید و آن برادر بلوچ‌مان را هم دیدید که سال‌هاست بدون چشم تن، خودش را به سکوهای آزادی می‌رساند تا فقط «صدا»ی عشقش را بشنود و روحش تازه شود.

در دنیایی که عاقل‌ها اداره‌اش می‌کنند، دلار 4هزار تومانی شده 19هزار تومان (در زمان نگارش این متن) و پایه حقوق معلم و کارگر و کارمند بینوا به ماهی 70دلار آمریکا تنزل کرده است. در دنیایی که چرخش را شما می‌چرخانید، دستمال کاغذی و پوشک بچه گیر نمی‌آید و رب گوجه فرنگی از زعفران مشهد گران‌تر شده است. در دنیای بی‌افق شما، ته دل آدم هر لحظه بیشتر از قبل خالی می‌شود و سایه سنگین افسردگی نزدیک و نزدیک‌تر می‌آید. این دنیا را امروز عصر فقط 2ساعت به ما قرض بدهید. امروز که سرخ و آبی پنجه در پنجه هم می‌اندازند، این جماعت دلسرد را 2ساعت به آغوش گرم و دامان بی‌کران فوتبال بسپارید و بگذارید آنها از این پنجره شکسته، نفسی به فراغت بکشند. این یک شورش متمدنانه است علیه ریشه‌سوزترین مصایب این روزها؛ آنجا که دنیای خاکستری ما و شما، حداقل برای یک نیم‌روز رنگ شادی و حرکت می‌گیرد. روزی پسربچه‌ای که با چشم‌های وق‌زده غرق در تماشای فوتبال بود، طعنه زشتی شنید: «گرسنگی نکشیدی که عاشقی یادت برود». جواب او به صاحب صدا اما استخوان‌سوز بود: «تو هم عاشقی نکشیدی که گرسنگی یادت برود.» امروز را عاشقی می‌کنیم، شاید غم نام و نان و جان را فراموش کردیم. زنده‌باد فشار و استرس و 2ساعت زندگی نیم‌خیز؛ به داربی 88 خوش آمدید!
 

این خبر را به اشتراک بگذارید