نارنجکهای بینار/ نارنجک پرتاب میشد در حیاط مدرسه و بچهها کف حیاط مدرسه ادای مردن درمیآوردند (پخش و پلا) ؛ با نارنجکهای پلاستیکی که قلکهایی بودند برای ارسال سکه به جبههها از مدرسهها. صبحگاه، سر صف، توزیع میشدند این نارنجکهای قلکی.
ماه لرزیدن، یک روز پس از تابستان / باید در سالهای دهه60 شاگرد مدرسهای بوده باشید تا در همین گرمای آخرین روزهای تابستان مثل، مثل... بگذریم، مثل... بلرزید. کارنامهها مثل این روزها توصیفی و طبق روال مدارس غیرانتفاعی، همه موارد عالی و عالی و عالی نبود که، اسم خودت را بالای ورقه میدیدی و پایینتر جدولی با 4ستون: نام درس، ثلث اول، ثلث دوم و ثلث سوم. حالا اگر هوس مرور خاطرات ترسناک را داری، چشمهایت را ببند و در خیال کارنامه را از بالا به پایین بخوان. هندسه: ثلث اول 7، ثلث دوم 8، ثلث سوم 5. انشاء: ثلث اول 14، ثلث دوم 12، ثلث سوم 13. تاریخ: ثلث اول 12، ثلث دوم 10، ثلث سوم 8 و... احتمالا همین کافی است برای اینکه روزنامه در دستهایتان شروع به لرزیدن کند. اول مهر در راه است و داغ خاطرههای مدرسهای آدم را میترساند و میلرزاند مثل، مثل... بگذریم!
مادر در کیف مدرسه / بعضی وقتها سوژهها خودشان از راه میرسند؛ درست وقتی کلافهای و دیر شده و هیچ نکتهای برای نوشتن به ذهن نمیرسد... بفرمایید... (کسی بیسکوئیت تعارف میکند) یکی برمیداری و... مادر! خودش است؛ سوژهای برای نوشتن از سالهای دهه60، بهویژه این روزها که به مدرسه نزدیک و نزدیکتر میشویم. بیسکوئیت مادر از آن طعمهای ماندگار زندگی است. بچهها که هیچ، بزرگترها هم همیشه در جیب و کیفشان یک مادر پیدا میشد. در فاصله چند روز از بازگشایی مدرسهها از بیسکوئیت مادر نوشتیم، چون یکی از محتویات همیشگی کیف بچهمدرسهایها در سالهای دهه60 بود. درواقع آنروزها، در خریدهای مدرسه، میان کیف و کفش و دفتر و مداد، حتما چند بسته بیسکوئیت مادر هم پیدا میشد. احتکار بیسکوئیت مادر در خانهها یکی از روشهای آسودگی خیال بابت خوراکی بچهها در مدرسه بود. تردیدی نیست که «مادر» از آن طعمهای ماندگار زندگی است، گرچه درباره این خوراکی همان سؤال همیشگی وجود دارد که چرا دیگر آن طعم خوش سالهای دهه 60 را نمیدهد؟
کلاسور / الان به وقت سالهای دهه60 اگر حساب شود، باید از استرس هی در دستشویی را باز کنیم و هی ببندیم، هی باز کنیم و هی ببندیم هی... به ماه آغاز بهکار مدرسهها رسیدهایم و میخواهیم از پدیدهای بهنام کلاسور بنویسیم که نمیدانیم چرا بعضیها آنوقتها بهش میگفتند کلاستور! به هر حال، بگذریم، مهمتر اینکه این را هم نمیدانم که از کجا، چرا و چگونه، این فاز را برداشته بودیم که دستگرفتن کلاسور در راه مدرسه خیلی باکلاس است. به این ترتیب این روزها در آن زمان اختصاص داشت به پرسهزدن در لوازمالتحریرفروشیها برای پیداکردن کلاسوری که خیلی آدم را خوشتیپ نشان بدهد در مسیر مدرسه. آن همه دفتر و کتاب را بهزور میچپاندیم توی کلاسور و کلاسور کموبیش وضعیتی شبیه به ساندویچهای فری کثیف را پیدا میکرد و راه میافتادیم برویم مدرسه. تازه فکر کن به خیالمان چقدر هم خوشتیپ بودیم!خوب که فکر میکنم تا بوده، ما متوهم بودهایم!
خودکار عطری / عطر مهر بهجای خود، بد و خوب این عطر هم بماند برای سلیقههای متفاوت هر مشامی اما... عطر خودکار عطری میآید. حالا رسیدهایم به آغاز ماه مهر، میتوانیم از خاطرههای همین روزها در سالهای دهه 60 بنویسیم. خیابانها این روزها شلوغ است و این ازدحام دلیلی ندارد جز آغاز سال تحصیلی جدید. خرید کیف ، کفش ، لباس ، دفتر ، مداد و خودکار... خودکار؛ همین است، خاطرهای از سالهای دهه60، فرصتی برای یادآوری خودکارهای عطری که رنگهای سیاه، آبی، قرمز و سبز داشتند و هرکدام عطر یکی از گلها را میدادند. راستش را بخواهید چندان خوشبو هم نبودند اما از روزگاری مینویسیم که هنوز داشتن تلفن در خانه افتخاری محسوب میشد و تو تصور کن چه کشف شگفتانگیزی بود مشقنوشتن با خودکارهایی که عطرشان روی کاغذ میماند. اصلا اگر این نبود که نمیشد رسیدن اول مهر را تاب آورد!
یکشنبه 25 شهریور 1397
کد مطلب :
30775
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/XVgA
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved