روایت روزهای امید
گفتوگو با سارا طالبیان و نیما مهدیان، کارگردانان مستندهای «برای کیان» و«راش» از برگزیدگان جشنواره سینماحقیقت
گروه 24
نوزدهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران، سینماحقیقت بهکار خود پایان داد. یکی از ویژگیهای منحصربهفرد جشنواره امسال نمایش فیلمهای مستند درباره جنگ ۱۲روزه بود.
در برنامه مجله تصویری 24 سارا طالبیان، کارگردان فیلم «برای کیان» و نیما مهدیان، کارگردان فیلم «راش» حضور داشتند و درباره فیلمهای خود صحبت کردند و اینکه چه بازخوردی میان مخاطبان داشت.
مستند «برای کیان» درباره کودکی است که همه خانوادهاش را در حملات هوایی دشمن از دست داده و مستند «راش» درباره زندگی و مقاومت شهروندان و نیروهای نظامی و مردمی تهران طی روزهای جنگ ۱۲روزه است.
سارا طالبیان: این وقایع باید ثبت میشد
فیلم «برای کیان» قصه تلخی است که بار غمی روی دوش هر فرد میگذارد. من در نخستین اکران نتوانستم خودم را کنترل کنم.
روزهای اول جنگ 12روزه در مشهد بودم اما دلم اصلا آرام نبود. بهعنوان مستندساز باید در تهران میبودم اما شرایط کار بهخاطر نبود مجوز هم فراهم نبود. در همان روزها عکس رایان قاسیمان در فضای مجازی پخش شد؛ کوچکترین شهید جنگ؛ نوزادی که ماسک روی صورتش از خودش هم بزرگتر بود. سراغ رایان رفتم و متوجه شدم که او هم مانند پدر و مادرش شهید شده است اما کیان، تنها برادر رایان مانده بود با 60درصد سوختگی که واقعا هر فردی را متاثر میکرد. تصمیم گرفتم درباره کیان
فیلم بسازم.
وقتی «برای کیان» را میساختم همه خانواده درگیر بودند. هولناکترین اتفاقها افتاده بود اما باید این وقایع ثبت میشد. باید آیندگان این اتفاقات را ببینند، حتی مردمی که از جنگ عبور کردند، همچنین مردم دنیا. کودکی که درگیر بیمارستان بود و من وقتی مستند را میساختم، متوجه شدم که برای هر کاری باید مجوز بگیری و این در حالی بود که مسئولان پاسخگو نبودند. باید یک سروسامانی برای ساخت مستندها در وضعیتهای
بحرانی داده شود.
نیما مهدیان: پروسه تولید مستند «راش»
برای هر فیلمسازی روبهرو شدن با سالن پر از مخاطب لذتبخش است. در طول جشنواره 2نمایش داشتیم و این فیلم به سانس فوقالعاده هم رسید، همین باعث میشود که خستگی فیلمساز به در شود.
من هم مانند هر فردی تا 48ساعت بعد از وقوع جنگ غافلگیر بودم و مثل همه حالم خوب نبود. اما تصمیم گرفتم وقایع را ثبت کنم. آن موقع خانوادهام کنارم نبودند و این شانس بزرگی بود که بهکار بپردازم. نخستین جایی که رفتم سعادتآباد بود و سعی کردم راشها را بگیرم. در طول جمعآوری مستندات و فیلمبرداری بهخاطر نبود مجوز خیلی مشکل داشتیم و حتی برخی تصاویر ضبط شده را گرفتند. حسین بدرلو و فرشاد اکتسابی در ساخت فیلم خیلی به من
کمک کردند.
بهنظرم برای مستندسازی بحران ابتدا باید آموزشهای لازم، هم به مستندسازان و هم افراد مرتبط با این موضوع داده شود.وقتی در اوین مشغول فیلمبرداری بودم کفشهایم بهخاطر شیشهها پاره شده بود، دنبال موتور بودم که به مقصد برسم که در همان حال یک گروه فیلمبرداری با بهترین ماشین، مدیر تولید و تشکیلات در صحنه حضور
پیدا کردند.