قاب جادویی برف
اینجا جاده چالوس است؛ یکی از جاده های نوستالژیک شمال ایران که حالا با نخستین بارش برف پاییزی، نه شبیه یک مسیر عبوری، بلکه مانند یک تابلوی نقاشی سوررئال و خیرهکننده شده است. در این قاب تماشایی، تضاد عجیب و چشمنوازی برپاست؛ در یکسو، دیوارههای سنگی و صخرههای سخت و قهوهایرنگ با صلابت ایستادهاند و گرمای رنگشان را به رخ میکشند و درست در سوی دیگر، جنگلی انبوه که زیر بار سنگین برفی یکدست و تازه، سر خم کرده و منظرهای شبیه به دالانهای افسانهای قصهها ساخته است. شاخههای درهمتنیده درختان که تا همین دیروز میزبان خشخش خزان بودند، حالا مثل توریبافیهای ظریف کریستالی در سکوت سنگین برف فرو رفتهاند.
ماشینها در این مسیر لغزنده اما رویایی، آهستهتر از همیشه میرانند؛ گویی رانندگان هم دلشان نمیآید به سرعت از این ضیافت سرما بگذرند؛ مسافرانی که شاید به هوای تماشای آخرین روزهای خزان به دل جاده زده بودند، حالا در حاشیه مسیر توقف کردهاند تا نخستین تنفس عمیق زمستانی سال را در ریههایشان ذخیره کنند.