دختر صورتی ستارخان
همزمان با روزهای دفاع مقدس همشهری محله مسابقهای ویژه در شبکه اجتماعی ایتا، کانال همراه(روایت ایثار و شهادت) به نشانی https://eitaa.com/hamraheshohadahamshahri میان مخاطبانش برگزار کرد و از آنها خواست درباره شهدای جنگ 12 روزه بنویسند. یادداشت زیر یکی از این مطالب ارسالی است.
دختر صورتی ستارخان
شهید پرنیا عباسی، دختر صورتی ستارخان، با رؤیاهای نیمهکاره و دفتر شعری که هنوز ورق نخورده بود، زیر آوار خاموش شد؛ اما نامش همچون شعری ناتمام در دلها ادامه یافت. پرنیا عباسی، دختر جوان و پرشوری که ۲۴ سال داشت، فارغالتحصیل رشته مترجمی زبان از دانشگاه بینالمللی قزوین بود. او نهتنها معلمی مهربان و دلسوز، بلکه یکی از چهرههای نسل تازه ادبیات ایران محسوب میشد و برخی از سرودههایش در مجله معتبر «وزن دنیا» منتشر شده بود. پرنیا پر از شور زندگی، لبریز از اشتیاق و سرشار از حس زیبای بودن بود. اما دیری نپایید که سرنوشت مسیری دیگر برایش رقم زد.
در بامداد جمعه بيست و سوم خردادماه 1404 در حملات تروریستی رژیم صهیونیستی به مجتمع مسکونی «ارکیده» در تهران ، او به همراه برادرش پرهام و پدر و مادرش به شهادت رسید و آسمان زندگی خانواده عباسی برای همیشه خاموش شد .
یکی از دوستان نزدیک پرنیا تعریف می کند: «از زیر آوار تصویری تلخ دیده میشد؛ گوشهای از موهای زنیروی یک تشک صورتی. آن تصویر، تصویر پرنیا عباسی بود.» پرنیا در یکی از اشعار خود نوشته بود: «در هزار جا من به پایان میرسم.» اما تقدیر، پایانش را نه در هزار جا، بلکه در یک شب خونین رقم زد؛ شبی در خانهای که باید مأمن آرامش خانوادهاش میبود. او در جایی دیگر سروده بود: «میسوزم و میشوم ستارهای خاموش.» و امروز ستارهای است که در آسمان دودگرفته تهران میدرخشد. پرنیا معلمی بود که زبان عشق را به کودکان میآموخت و شاعری که ستارههای خاموش را به کلمات بدل میکرد و همین، یاد و نام او را جاودانه ساخت.
پرنیا شعری بود که رژیم صهیونیستی هرگز اجازه شکوفا شدنش را نداد. شهادتش آخرین مصرع آن شعر شد؛ مصرعی سوزناک که از دلِ سوختن، راهی به سوی جاودانگی گشود.
درسا فرجاد