رودخانه بدون بازگشت
حمیدرضا زاهدی/ مترجم و روزنامهنگار
از عجایب روزگار ما یکی هم اینکه هرچه تعداد روزنامههایمان بیشتر میشود، تیراژ آنها کمتر میشود. این را نمیدانم باید پای جماعت روزنامهنگار گذاشت که از بد حادثه، روز، روز آنهاست یا آنها که رسانهها را اداره میکنند. البته در همهجای جهان به تناسب پیچیدهترشدن رسانههای اجتماعی، مردم کمتر سراغ هاردکپیها میروند و به همین نسبت تولید خبر برای رسانه به نسبت هزینههای سرریز بالاتر میرود و مدیریتها ترجیح میدهند از رسانههای دیگری بهاصطلاح «کپیپیست» کنند. همین روند روزنامه را به قهقرا میبرد و طبیعتا جاذبهها را کم میکند. از دیگر سو، چون جاذبهای در کار تهیه خبر با این روش نمیماند، روزنامهنگارانی جذب میشوند که آشنایی خلاقانهای با تیترهای چشمنواز و تنظیمهای جذاب ندارند یا کمتر دارند و درنهایت ارزانی سرویسی که به رسانه میدهند، مزید بر علت میشود که نه این کار مطبوعاتی برای آنها جاذبه داشته باشد، نه آن رسانه از زحمات آنها بهره ببرد.
اینکه یک مملکت با بیش از 40میلیون باسواد، تیراژ کل روزنامههایش بهزور و ضرب توزیع رایگان به 800هزار نسخه در روز برسد و ملت نخستین چیزی را که با گرانشدن هزینههای زندگی از سبد خرید حذف میکنند همین روزنامه باشد، جای رسیدگی جدی دارد. نمیشود که ناگهان ظرف چند روز تیراژ روزنامهها از یکمیلیون و 200هزار نسخه به 800هزار نسخه سقوط کند آن هم در اوضاعی که شاید 20 یا 25درصد این تیراژ ناشی از روزنامههای ورزشی باشد. جالب اینکه در اسپانیا با آن همه باشگاه درجه یک و پولی که در فوتبال هزینه میشود، تعداد روزنامههایشان دو سه تاست و در ایران با این ارقام وحشتناک بدهیهای باشگاهها این تعداد... .
پیش از اینکه روزنامه و روزنامهنگاری در ایران بمیرد، باید فکری کرد. نباید گذاشت این رودخانه بدون بازگشت به کویر ختم شود.