• سه شنبه 21 مرداد 1404
  • الثُّلاثَاء 17 صفر 1447
  • 2025 Aug 12
پنج شنبه 16 مرداد 1404
کد مطلب : 260868
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/N9xvz
+
-

عادت

حکایت‌پلاس
عادت

سیدسروش طباطبایی‌پور

چند روز پیش زیر آسمان داغ شهر منتظر دوست‌جانم بودم که در ترافیک مانده بود و لاجرم مرا نیز یک‌ساعتی زیر آفتاب کاشته بود تا کمی از دنیای ماشینی فاصله بگیرم و مشاهده‌گری کنم و چالش‌های شهرم را از نظر بگذرانم. در این میانه، پدیده‌ای دلربا توجهم را به‌خود جلب کرد؛ نذر دانه. پیرمردی کیسه گندم به دست با قدی خمیده و دلی بزرگ، به میانه‌ چهارراهی آمد و روی پیاده‌روی نسبتا پهن وسط خیابان ایستاد و دست در کیسه کرد و مشتی گندم برداشت و آنها را چون کشاورزان به آسمان پاشید تا روی زمین بنشینند و روزی پرندگان شوند. در چشم‌برهم زدنی دنیای آن چهارراه پر از پرندگان گرسنه‌ای شد که به نذر پیرمرد عادت کرده و سر وقت، سروقت روزی آسمانی‌شان آمده بودند.
از دیدن این صحنه در پوست خود نمی‌گنجیدم و به پیران سرزمینم افتخار می‌کردم و به حال پیرمرد غبطه می‌خوردم و در دل می‌گفتم: «ایول مردی که در روزگار نامردی‌ها، حتی در حق پرندگان شهرم نیز مردانگی می‌کنی و به آنها دانه می‌دهی.»
در این هیر و ویر، زنی میانسال، کمی آن‌طرف‌تر، کیسه به‌دست و پاورچین‌ به سمت درختی جوان در آن سوی خیابان رفت و دست در کیسه کرد و دانه‌هایی مخملین و قهوه‌ای بر زمین پاشید و در چشم‌برهم زدنی، دنیای پای آن درخت پر شد از گربه‌های نازپرورده و ملوسی که به نذر زن میانسال عادت کرده و سر وقت، سروقت روزی آسمانی‌شان آمده بودند. اما اتفاق جالب‌تر آن بود که به‌خاطر نزدیکی بعد مسافت، گاهی گربه‌های ملوس سراغ دانه‌های گندم می‌رفتند و گاهی پرندگان طوق‌سبز هم از خوراک گربه‌ها دانه‌ای و خلاصه در کمال صلح و آرامش، پرنده و درنده و چرنده و خزنده به زندگی مسالمت‌آمیزشان در کنار هم ادامه می‌دادند و انگار نه انگار که این پرنده می‌تواند خوراک گربه باشد و آن گربه خوراک سگ.
وقتی آن ابرهای عشقولانه خیال بالای سرم فروکش کرد و محو شد در این فکر بودم که اگر روزی به هر دلیلی پیرمرد این سوی خیابان و زن میانسال آن طرف خیابان مانند دوست بهتر از جان من دیرتر سر قرار بیایند و دانه پرندگان و خوراک درندگان ساعتی به تأخیر بیفتد، چه خواهد شد؟ پرنده‌ای که عادت به نذر دانه کرده و گربه‌ای که شکار پرنده را فراموش کرده، در این شرایط چه خواهند کرد؟ 
بگذریم از اینکه دوست بهتر از جان من، آن روز به‌دلیل نامعلوم مرا پیچاند و سر کار گذاشت، اما‌ امیدوارم که پیرمرد و زن ‌میانسال یا هیچ‌وقت پرندگان و درندگان این خیابان را نپیچانند و یا آنها را با اینگونه رفتارهای به‌ظاهر محبت‌آمیز، اما خارج از قاعده از طبیعت حیات وحش دور نکنند.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید