• سه شنبه 13 خرداد 1404
  • الثُّلاثَاء 6 ذی الحجه 1446
  • 2025 Jun 03
یکشنبه 11 خرداد 1404
کد مطلب : 256554
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/voqrV
+
-

عاشق وطن باش، نه بدگوی آن

پاسخ چهره‌های سینمایی در تلویزیون همشهری به سیاه‌نمایی برخی‌ها علیه ایران

گزارش
عاشق وطن باش، نه بدگوی آن

گروه 24

بزرگ‌ترین نمایش جهان، اگر قرار باشد صفت سینمایی داشته باشد، می‌شود جشنواره کن و نه حتی اسکار که تنها مراسم است و نه جشنواره و آیین و رخدادی چند‌روزه. هر سال در موعدی مشخص شهر ساحلی کوچکی در جنوب فرانسه‌ که در طول سال جمعیتش از تماشاگران دربی پایتخت هم کمتر است، می‌شود پایتخت سینما در جهان؛ جایی که هم آخرین قسمت از «ایندیانا جونز» را به نمایش درآورد و هم واپسین ساخته‌های نخبه‌ترین کارگردان‌های سراسر جهان را. کن جایی است که تجاری‌ترین محصولات هالیوود را کنار آوانگارد‌ترین فیلم‌های اروپایی و آسیایی به نمایش درمی‌آورد؛ جایی که هم استیون اسپیلبرگ به آن راه دارد و هم نوری بیگله جیلان؛ هم جورج لوکاس و هم کن لوچ.  اینجا هم تجارت اهمیت دارد و هم هنر.
تعبیر دقیق‌ترش شاید این باشد که کن تجاری‌ترین شیوه عرضه هنر در دنیا‌ست‌؛ جشنواره جشنواره‌ها که فقط کرونا توانست یک‌بار متوقفش کند و پیش از آن، در سال‌های دور، گدار و تروفو، تحت‌تأثیر وقایع مه ۱۹۶۸، یک‌بار کرکره فستیوال را پایین کشیده بودند. سیاست همین یک‌بار کن را متوقف کرده ولی در حاشیه فستیوال اغلب حضور داشته و گاهی هم بر متن غلبه کرده است. کن مثل روزنامه‌ای که سردبیری صفحه یک آن را با داغ‌ترین خبرهای روز می‌بندد، به تحولات اجتماعی وسیاسی واکنش نشان می‌دهد. به همین دلیل است که بعد از جنبش «می تو» حضور سینماگران زن اهمیت مضاعفی در کن می‌یابد؛ همانطور که در مورد اسکار هم این اتفاق رخ می‌دهد. رخداد هنری‌ای که با ابعاد گسترده‌ای برگزار و در سطح جهان دیده و دنبال می‌شود، از رخدادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی تأثیر می‌گیرد.  گفتن اینکه پشت پرده تمام این جلوه آثار هنری سینمای جهان و محصولات متنوع سینمایی و حضور چهره‌های سرشناس سراسر عالم سینما، انگیزه‌ها و دلایلی وجود دارد که بیش از هر چیز با قانون تجارت و قواعد بازاریابی و تبلیغات و توزیع و فروش منطبق است، حرف بیراهی نیست. جشنواره کن امسال با حضور ۲ فیلم ایرانی در بخش مسابقه برگزار شد؛ ۲ فیلم در فهرستی که ۲۱ فیلم از سراسر جهان در آن پذیرفته شده بود. 
«زن و بچه»(سعید روستایی) نماینده رسمی سینمای ایران بود و «یک تصادف ساده»(جعفر پناهی) نماینده غیررسمی. به فیلم سعید روستایی از لحظه انتخاب تا نمایش یک‌سره حمله شد و در عوض فیلم جعفر پناهی قدر دید و در‌نهایت هم نخل طلا گرفت‌؛ دومین نخل طلای سینمای ایران که پیش از این عباس کیارستمی برای «طعم گیلاس» آن را برده بود. با گذشت چند روز از پایان جشنواره فیلم کن، ماجرای «یک تصادف ساده» پناهی و نخل طلا همچنان سوژه داغ محافل سینمایی است.
جمعه‌شب گذشته برنامه «کات» در حالی از تلویزیون همشهری پخش شد که موضوع فصل اولش، جشنواره فیلم کن و نخل طلایی بود که جعفر پناهی آن را برد. آنچه پیش‌رو دارید مقدمه بحثی است که مسعود فراستی‌‌ درباره کن، پناهی و نخل طلا انجام داده است.

1 بابت این جایزه و خوشحالی پناهی، من هم خوشحالم؛ از اینکه می‌شود سر خارجی‌ها کلاه گذاشت، خوشحالم. از اینکه می‌شود فیلم مضمون‌زده، شعاری و داخل گیومه اجتماعی، به ‌خوردشان داد و آنها هم بابتش جایزه بدهند، خوشحالم. من حتی اگر بشود با تقلب هم به خارجی‌ها گل زد، خوشحال می‌شوم؛ این نگاهم است. خب، پس یک تبریک به جعفر پناهی بابت این داستان.

2فیلم جایزه‌بگیر اما تحت هیچ شرایطی خوشحالم نمی‌کند. فیلم جایزه‌بگیر فیلمی است که برای جایزه ساخته می‌شود. کافی است شما کمی درباره ۳‌جشنواره اصلی دنیا(برلین، ونیز و کن) مطالعه کنید. خطشان دست‌تان می‌آید.
موضوعات ملتهب هم که دیگر نبض بازار کن است. فیلمساز هم می‌داند که چه فیلمی باید بسازد تا جایزه بگیرد. من به این هوش هم تبریک می‌گویم.

3 امیدوارم پناهی بعد از این جایزه‌(با آن عینک کیارستمی‌وارش‌ که یاد کیارستمی را زنده نگه می‌دارد و خوب است ولی بدون عینک هم می‌شود همین جایزه را برد) راضی شده باشد و از این به بعد دنبال فیلمسازی باشد. حیف است «طلای سرخ» در کارنامه آدم باشد و به این نقطه برسد؛ حیف است.

4عیب جایزه‌ها این است که هدایت می‌کند؛ یعنی می‌گوید از این به بعد اگر می‌خواهی بیایی اشکالی ندارد، ولی روی این خط باید حرکت کنی‌ و آن وقت فیلمساز ما جایزه‌بگیر می‌شود و دیگر نه ملی است، نه اصول خودش را می‌تواند نگه دارد و نه فیلمسازی می‌ماند.

5اگر جایزه فیلمساز را برباید، یعنی به جای اینکه او جایزه را بگیرد، جایزه او را بگیرد، آینده خراب می‌شود و دیگر مسیر فیلمسازی تغییر می‌کند؛ تغییر مسیری که از خیلی از فیلمسازان دیده ایم، به‌خصوص از پناهی که فیلمسازی بلد بوده و من فیلم‌های آخرش را نمی‌فهمم. این قسمت یک‌دقیقه‌ای فیلم آخرش را دیدم. این واقعا چیست؟ این فیلم است؟ این واقعا سینماست؟ بگذار دیگران فکر کنند این سینماست، اصلا برایم مهم نیست، ولی پناهی نباید باور کند. در کارنامه پناهی یکی دو فیلم خوب هست. آدمی که «طلای سرخ» دارد الان فکر می‌کند فیلم ساخته؟ این فیلمسازی نیست.

6 کن دیگر به سینما جایزه نمی‌دهد. سینما دیگر در کار نیست. مسائل ملتهب اجتماعی وسیاسی در کار است‌. ما باید بدانیم کجا می‌رویم‌.  کلاه هم سرشان بگذاریم چقدر هم خوب، ولی کلاه سر خودمان نرود. این مهم‌ترین بحث من است.

علی نصیریان: هنرمند ایرانی   تنها  در  این سرزمین ریشه  دارد‌
سال‌۱۳۷۱ از ایران رفتم تا پیش بچه‌هایم بمانم، ولی نتوانستم و برگشتم. آدمی مثل من وابسته به جامعه خودش است. تماشاگری که من دارم، اینجاست نه در سرزمین غربت. آنجا آخرهفته‌ها باید یک نمایش در جایی بگذارید و بلیتش را هم در بقالی و قصابی عرضه می‌کنند. این خیلی برای من موهن بود. طاقت و تحملش را نداشتم. ارتباط کاری ما با فرهنگ این جامعه است. به‌نظرم هنرمند در هیچ جای دنیا جز مملکت خودش نمی‌تواند ریشه داشته باشد و نمی‌تواند کار جدی انجام دهد.‌

مهدی فخیم‌زاده:‌ بدون ایران هیچم  و جلوی غریبه‌ها هم همین را می‌گویم
من بدون ایران هیچم و جلوی غریبه‌ها هم همین را می‌گویم. سال‌ها پیش برای ساخت فیلم «تاواریش» به ارمنستان و مسکو و کشورهای تازه استقلال‌یافته رفتم. هر شب یاد ایران بودم و تمام آن ماه‌ها برایم سخت گذشت. روز آخر، کار ساعت‌۱۱ تمام شد و ما ساعت ۲ در راه برگشتن به ایران بودیم. دلم برای ترافیک و دود تهران تنگ شده بود. من بدون این هوا اصلا زنده نیستم؛ به‌خصوص هوای تهران‌. من بچه تهرانم؛ همین جا به دنیا آمدم، همین جا تحصیل کردم و همین جا هم دفتر کارم بسته خواهد شد‌.

در گفت‌و‌گو با برنامه«درجه یک» تلویزیون همشهری 





 

این خبر را به اشتراک بگذارید