
دریایی که از پارس میرود*
دلایل روشن برای خاموشی مدعیان جعل یک نام کهن

حمیدرضا محمدی- روزنامهنگار
گروهی از این رودها بهسوی بصره و گروهی بهسوی مذار
(شهری بین واسط و بصره) روانند و سپس همه آنها به دریای پارس میریزند.
ابنخردادبه، المسالک و الممالک
«خلیجفارس» از آن نامهایی نیست که دستاویز مطامع و منافع هرکس و ناکس شود. این نام شرف دارد ،حرمت دارد،باید به احترام و احتشامش، هرجا که شنیده میشود، تمامقد بایستیم و کلاه از سر برداریم و تعظیم و تکریمش کنیم. «خلیجفارس» تنها نام یک پهنه آبی نیست؛ پیشینهای به بلندای تاریخ بشر در پس پشت خود دارد. برای همین هم هست که نباید و نشاید که دستمایه و دستخوش سیاستبازیهایش کرد. اما مبدأ و منشأ این تخم کینه و فتنه را باید در پانعربیسم جستوجو کرد و سراغ گرفت که از دهه60 میلادی یعنی حدود 6دهه پیش آغاز شد. مدام و مداوم آنقدر خواندند و گفتند و تحریک و تهییج کردند که لقلقه زبان بعضیدولتهای نوبنیاد و تازهبهدورانرسیده عربی شد و ترغیب و تشویقشان کرد تا تاریخ نداشتهشان را با آن سروشکل دهند. دراینمیان البته جدایی بحرین از ایران هم به آن دامن زد و وهم برشان داشت که تمام این حوزه آبی را با نامی جعلیبخوانند. اما آنان هرچه کنند، نمیتوانند تاریخ را تغییر دهند و تحریف و تجعیل کنند. آنقدر نقشه و سند و روایت و حکایت وجود دارد که کتمانپذیر نیست؛ هرچند تمام توش و توان خود را مصروف و مشغول و پول خرج رسانههایشان کردهاند و میکنند.
اما مگر میشود شهادت زکریا بنمحمد بنمحمود قزوینی در «عجایبالمخلوقات و غرائبالموجودات» و «آثارالبلاد و اخبارالعباد»، ابنحوقل در «صورهالارض»، ابنبلخی در «فارسنامه»، شرفالزمان طاهر مروزی در «طبایع الحیوان»، ابوعبدالله ادریسی در« نزههالمشتاق فی اختراقالآفاق»؛ یاقوت رومی در «معجمالبلدان»، ابوالفداء در «تقویمالبلدان» شهابالدین نویری در «نهایتالادب فی فنونالعرب»، ابنوردی در «حزیدهالعجائب و فریدهالغرایب»، ابنبطوطه در «تحفهالنظار فی غرائبالامصار و عجائبالاسفار»، شمسالدین دمشقی در «نخبهالدهر فی عجائب البر و البحر»، حمداللّه مستوفی در «نزههالقلوب»، اصطخری در «صورالاقالیم» و «مسالکالممالک»، ابنخردادبه در «المسالک و الممالک» و علیبن حسین مسعودی در «مروج الذهب و معادنالجوهر» و «التنبیه و الاشراف» را که از «بحر فارس» یا «دریای پارس» نام بردهاند، حاشا کرد. تازه اینها، فهرستی مختصر از تاریخنگاران و جغرافیدانان مسلمان ایرانی و عرب است که اشاره به هریک از آنها، برای خاموشکردن مدعیان کفایت است. افزونبراینها، «مارکوپولو» و «پیترو دلاواله»ی ایتالیایی، «دُن گارسیا دوسیلوا فیگوئروا» و «کلاویخو»ی اسپانیایی، «یاکوب ادوارد پولاک» اتریشی، «سِر جان مالکوم»، «جیمز موریه»، «سِر پرسی سایکس»، «ادوارد براون» و «لرد کرزنِ» انگلیسی، «کنت دو گوبینو»، «ژان دیولافوا»، «ژان باتیست تاورنیه» و «ژان شاردنِ» فرانسوی، «اسکار فُن نیدرمایر»، «ویپرت بلوشر»، «انگلبرت کمپفر» و «کارستن نیبورِ» آلمانی، «چریکف» و «کاساکوفسکی» روس ، «جان ویشارد» و «ساموئل ویلسنِ» آمریکایی، «گرگوریو پریدا فیدالگو»ی پرتغالی و «یوشیدا ماساهارو»ی ژاپنی را باید نام برد که طی دوران صفوی تا روزگار قاجار به ایران آمدند و در سفرنامههایشان مطلقا از «خلیجفارس» یاد کردند.
اما درد و دریغ که داعیهدارانمجعول، چشمها و گوشهایشان را بستهاند و کماکان و همچنان بر طبل دروغورزی و نفرتپراکنی و دشمنتراشی میکوبند و تغافل و تجاهل میورزند ولی نمیدانند یا نمیخواهند بدانند و خود را به خواب زدهاند که این خاک و خطه با نام «خلیجفارس» عجین شده است وتاریخ وهویتپاک نمیشود.
«مارکوپولو» و «پیترو دلاواله»ی ایتالیایی، «دُن گارسیا دوسیلوا فیگوئروا» و «کلاویخو»ی اسپانیایی، «یاکوب ادوارد پولاک» اتریشی، «سِر جان مالکوم»، «جیمز موریه»، «سِر پرسی سایکس»، «ادوارد براون» و «لرد کرزنِ» انگلیسی، «کنت دو گوبینو»، «ژان دیولافوا»، «ژان باتیست تاورنیه» و «ژان شاردنِ» فرانسوی، «اسکار فُن نیدرمایر»، «ویپرت بلوشر»، «انگلبرت کمپفر» و «کارستن نیبورِ» آلمانی، «چریکف» و «کاساکوفسکی» روس، «جان ویشارد» و «ساموئل ویلسنِ» آمریکایی، «گرگوریو پریدا فیدالگو»ی پرتغالی و «یوشیدا ماساهارو»ی ژاپنی طی دوران صفوی تا روزگار قاجار به ایران آمدند و در سفرنامههایشان همه از «خلیجفارس» یاد کردند ونام بردند.