پروندهای درباره مشهورترین تبهکاران ایرانی؛ از قاتلان سریالی و سارقان مسلح تا بزرگترین باندهای قاچاق مواد مخدر
دنیای مخوف تبهکاران
هیچ یک تبهکار باالفطره نبودند و از روز اول دست به قتل و جنایت نزده بودند اما در ادامه، در وضعیتی قرار گرفتند که به تبهکاری همهفنحریف تبدیل شدند. بیجه از روز اول قاتل سریالی نبود، همانطور که مهین قدیری. مجید دوست نداشت روی آمنه اسید بپاشد، همانطور که پدرخوانده کیفقاپها دلش نمیخواست 27 مرتبه دستگیر و زندانی شود اما طبق نظر جامعهشناسان روندی را در پیش گرفتند که همگی به مشهورترین تبهکاران ایرانی تبدیل شدند. به دنیای مخوف تبهکاران خوشآمدید. در این گزارش به بررسی پرونده 12مورد از مشهورترین قاتلان، سارقان، متجاوزان و قاچاقچیان پرداختهایم.
معروفترین کیفقاپ
عشقعلی، پدرخوانده کیفقاپی
حوادثخوانهای قدیمی حتما نام «عشقعلی» را شنیدهاند؛ مردي كه صاحب لقب «پدر كيفقاپهاي ايران» است. او ازجمله مجرمان خوششانسي است كه توانسته از مجازات اعدام قسر در برود. اين مرد سالها پيش درحاليكه 12نفر از همدستان او (در باند مخوف ديوار چين) به دار آويخته شدند، توانست فرار کند اما عاقبت دستگیر شد و به زندان افتاد اما پس از آزادي باز هم سرقتهايش را از سر گرفت. عشقعلي اين بار همراه همدستانش سراغ افرادي ميرفت كه از بازار تهران طلا خريده بودند و نقشه سرقتهاي ميليونياش را عملي ميكرد تا اينكه بار ديگر به دام پليس افتاد.
عشقعلي، آخرين بار كه از زندان آزاد شد با همدستي 5نفر از دوستانش باند جديدی راهاندازي كرد. آنها از 3شگرد مختلف براي سرقت طلا استفاده ميكردند و به راحتي و ظرف مدت كوتاهي ميليونها تومان طلا ميدزديدند.
كارآگاهان با چهرهنگاري دزدان و بررسي آلبوم عكس مجرمان سابقهدار، عشقعلي را شناسايي كردند و دريافتند كه همه اين سرقتها از سوي او و همدستانش صورت گرفته است: عباس، علي، اميررضا، محمد و جواد. بررسيها نشان ميداد كه تمامي اين افراد ازجمله تبهكاران سابقهدار هستند كه از سال 59تاكنون بارها در شهرهاي مختلف دستگير شده و به زندان افتاده بودند. با دستگيري دوباره عشقعلي و اعضاي باندش، دستكم 6 نفر از مالباختگان با مراجعه به اداره آگاهي آنها را شناسايي كردند. بيشك مهمترين عضو اين باند، سردسته آن يعني عشقعلي است. براي شناختن اين مرد بايد به سال 78برگرديم. در آن سال مأموران پليس تهران اعضاي باندي معروف به «ديوار چين» را دستگير كردند كه كارشان سرقت و زورگيري بود. اعضاي اين باند طي دهها سرقت عادي و مسلحانه در تهران بيش از يك ميليارد تومان پول نقد، 37كيلو طلا و مقدار زيادي دلار سرقت كرده بودند. اين در حالي بود كه يكي از اعضاي اصلي باند به نام عشقعلي هنوز دستگير نشده بود. عشقعلي طراح اصلي سرقتهاي اين باند بود؛ كسي كه در كيفقاپي و زاغزني رقيب نداشت و كافي بود چند دقيقه مقابل بانك، صرافي يا بازار طلافروشي بايستد تا بتواند كسي را كه بيشترين مبلغ نقد يا طلا را همراه داشت، شناسايي كند. درحاليكه حكم اعدام اعضاي باند ديوارچين در حال اجرا بود، مأموران جستوجوي گستردهاي را براي دستگيري مغز متفكر باند يعني عشقعلي آغاز كردند. تا اينكه يك شب، زماني كه اين مرد همراه 2زن براي تفريح به فرحزاد رفته بود، مأمور يكي از كلانتريها كه اتفاقي در آنجا حضور داشت عشقعلي را شناخت و همانجا دستگيرش كرد.
جنجالیترین فرار از زندان
علیاشرف پروانه، فرار از زندان
پارسال زندان رجاییشهر برای همیشه تعطیل شد؛ زندانی که هیچکس جز یک تبهکار مشهور و دو همدستش موفق نشده بود از آنجا فرار کند. علیاشرف پروانه سارقی مسلح مثل سایر سارقان بود. شاید خیلیهای دیگر در سرقت از او جلوتر بودند اما فرارش از زندان رجایی شهر باعث شد اسمش سر زبانها بیفتد و مشهور شود.
علیاشرف که به اتهام چند فقره سرقت مسلحانه تحت پیگرد قرار داشت روز ۲۰ اردیبهشت سال۸۲ بازداشت شد و بعد از چند جلسه محاکمه حکم اعدام گرفت اما با لحاظ تخفیف در مجازات، مجازاتش به ۳۰سال زندان کاهش یافت. او از آن پس در زندان رجاییشهر دوران محکومیتش را سپری کرد تا اینکه به فکر فرار افتاد. علیاشرف برای این کار با دو مجرم دیگر همدست شد. این 3نفر طی 2سال با قاشق در زندان تونلی کندند و رژیم سختی گرفتند تا بهشدت لاغر شوند. بارها نقشه فرار را مرور کردند تا اینکه خردادماه سال۸۴ درحالیکه لباسهای یکسرهای را که از پلاستیک دوخته بودند، پوشیده بودند وارد تونل شدند. پس از عبور از تونل، با درآوردن لباسهای پلاستیکی و درحالیکه پوششی عادی داشتند، از یکدیگر جدا شدند و هر یک به سویی رفتند. چند روز بعد، ماجرای تونل لو رفت و ماموران موفق شدند دو همدست علیاشرف را دستگیر کنند اما دسترسی به خود او برای پلیس تا مدتها ممکن نبود. در این شرایط بود که علیاشرف پروانه بار دیگر سرقتهایش را در تهران از سرگرفت. او شبانه به ۱۰آپارتمان دستبرد زد و هر روز نقشه تازه ای برای سرقت میکشید. با اینکه چند تیم از پلیس در تعقیب او بودند اما مدام مخفیگاهش را تغییر میداد تا دست پلیس به او نرسد. فرار علیاشرف حدود 6 ماه طول کشید و او با هویت جعلی به زندگیاش ادامه داد تا اینکه در شرایطی که بهعنوان آسفالتکار مشغول بهکار شده بود یک روز با مردی افغان درگیر شد. آن مرد که علیاشرف را در زندان دیده بود و میشناخت بهخاطر کینهای که از او به دل گرفته بود، پلیس را باخبر کرد و به این ترتیب او در مخفیگاهش در حوالی پرند دستگیر شد و بار دیگر به زندان انتقال یافت. او اعتراف کرد كه تعدادي سلاح از كرمانشاه به تهران منتقل کرده و به يكي از برادرهايش به نام علياكرم تحویل داده است. در این شرایط برادرش نیز دستگیر شد و در کولر خانهاش ساكی یافتند که داخلش يك قبضه سلاح كلاشينكف با 30فشنگ و يك قبضه كلت با 35 فشنگ قرار داشت. او همچنین اعتراف کرد 20 روز پس از فرار از زندان اقدام به سرقت مسلحانه از يك مغازه موبايل فروشي کرده است. در این شرایط بود که علیاشرف بار دیگر به زندان رجاییشهر بازگردانده شد .
مخوفترین زن قاتل
مهین قدیری نخستین قاتل سریالی زن
در تاریخ جنایی کشور، زنان زیادی بهعنوان قاتل دستگیر و مجازات شدهاند اما نخستین زنی که دست به قتلهای سریالی زد، مهین قدیری بود.
مهین قدیری جنایتهای خود را از سال 85 و با قتل مردی که صاحبخانهاش بود، شروع کرد. این زن 33ساله، 2سال بعد از نخستین جنایت یعنی از بهمن 87، قتلهای خود را از سر گرفت و اینبار قربانیان خود را از بین زنان میانسال برگزید. او با یک خودروی رنوی کرمرنگ، در نقاط مختلف قزوین میگشت و بعد از شناسایی زنان میانسال، با گفتن این جمله که شما شبیه مادر خدا بیامرز من هستید یا اینکه اجازه دهید شما را برسانم، آنها را سوار خودروی خود میکرد و در نهایت آنها را به قتل میرساند و جواهراتشان را سرقت میکرد.
اما در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۸زنی ۶۰ ساله که موفق به فرار از دست مهین شده بود، شناسایی شد. او گفته بود که در مقبره 4 انبیا یک زن جوان پیش او آمده و گفته که او شبیه مادرش است و میخواهد کمکش کند و وی را سوار خودروی رنو کرده است. مدتی بعد یکی از مسئولان ارشد پلیس به مقبره 4انبیا میرود و خودروی خود را بیرون از محوطه این زیارتگاه پارک میکند. خودروی این مسئول جریمه میشود و او بعد از رویت برگه جریمه به یک ایده بکر میرسد. او حدس میزند که شاید خودروی قاتل هم که بهگفته زن فراری یک رنوی زرد بوده و چند شاهد دیگر هم از قبل این را تأیید کرده بودند، جریمه شده باشد. این مسئله با استعلام از نیروی انتظامی تأیید میشود. با بررسی پلیس مشخص میشود صاحب خودرو یکبار دیگر هم در سال ۱۳۸۵ بهعنوان مظنون به قتل دستگیر شده، اما محکوم نشده بود. پس از انجام تحقیقات ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۸ مهین دستگیر شد. او به قتل 5زن و یک مرد اعتراف کرد و پس از محاکمه به قصاص محکوم شد و این حکم روز 29 آذرماه سال 1389در زندان چوبیندر قزوین اجرا شد.
مخوفترین سارق مسلح
صلاحالدین مخوفترین سارق مسلح
حمله مسلحانه به خودروی حمل پول، سرقت از صرافی خیابان ولیعصر، دستبرد مسلحانه به صرافی درکرج و... فقط بخشی از جرائم خشن یکی از مخوفترین سارقان مسلح است؛ مردی به نام صلاحالدین که هیچوقت حاضر به تسلیم نشد و در نهایت طی درگیری با پلیس از پا درآمد.
6 دی سال83، صلاحالدین با همدستی 2 نفر، قدم به یک صرافی در کرج گذاشتند و با تهدید اسلحه 84 میلیون تومان را به سرقت بردند.2 سال بعد از آن، اعضای این باند این بار به یک صرافی در خیابان ولیعصر حمله کردند و پس از تیراندازی و مجروح کردن نگهبان، 9 هزار یورو دزدیدند. سارقان نقابدار 9 خرداد 86 نیز با استفاده از یک پرشیای مسروقه، خودروی حمل پول را تعقیب کردند و مقابل بانک صادرات شعبه زرافشان شهرک غرب، با هجوم غافلگیرانه و تیراندازی به نگهبانان، نقشه سرقت را عملی کردند. چند ماه بعد صلاحالدین و اعضای باند، سرقت دیگری را رقم زدند. آنها با حمله به خودروی پولرسان یکی از بانکهای تهران در حوالی میدان صادقیه، بیش از یک میلیارد و 500 میلیون تومان به سرقت بردند و یکی از ماموران را نیز مجروح کردند. آنها در سرقتی دیگر، با پوشیدن لباس فرم کارکنان اداره برق کرمانشاه به بهانه خرابی کابلهای برق وارد بانک صادرات شدند و با تهدید مشتریان و کارمندان بانک حدود 32 میلیون تومان دزدیدند. 26مرداد سال 90، وقتی خودروی حمل پول در خیابان سعدی کرمانشاه مقابل بانک سپه توقف کرد، 4 مرد مسلح از پرایدی نقرهای که در آن حوالی پارک بود پیاده شدند و بیمحابا شروع به تیراندازی کردند. با شلیک بیمحابای مردان مسلح که نقاب هم نداشتند، نگهبان، راننده، 2تحویلدار بانک و سربازی که وظیفه مراقبت از بانک را برعهده داشت، یکی بعد از دیگری هدف اصابت گلوله قرار گرفتند و نقش زمین شدند. لحظاتی بعد وقتی صدای شلیک گلولهها قطع شد، شاهدان 4مرد مسلح را دیدند که کیسههای پول را از داخل خودرو خارج کردند و بعد از انتقال آنها بهخودروی پراید نقرهای رنگ، همراه با زنی که پشت فرمان نشسته بود پا به فرار گذاشتند. با مرگ 4نفر و مجروح شدن یک نفر دیگر در این سرقت مسلحانه، تحقیقات پلیسی برای شناسایی و دستگیری دزدان بیرحم آغاز شد. دزدان پس از سرقت بیش از 200میلیون تومان پول نقد، 2قبضه از سلاحهای ماموران خودروی حامل پول را هم دزدیده بودند و این نشان میداد که آنها احتمالا نقشههای دیگری هم در سر دارند. چندی بعد ماموران کلانتری 11 کیانمهر کرج وقتی در جریان فعالیت خانه فسادی در این منطقه قرار گرفتند، راهی آنجا شدند اما صلاحالدین که در این خانه مخفی شده بود به تصور اینکه پلیس برای دستگیری او به آنجا مراجعه کرده شروع به تیراندازی به سوی ماموران کرد. او بعد از مجروح کردن 2 مامور گریخت. بررسیها نشان میداد که اعضای باند صلاحالدین در استانهای کرمانشاه، کردستان و تهران پخش شدهاند بنابراین تمامی رفتوآمدهای این مرد زیرنظر گرفته شد تا اینکه در یکی از این عملیاتها، صلاحالدین به ضرب گلوله از پای درآمد تا پرونده زندگی او برای همیشه بسته شود.
جنجالیترین پرونده تجاوز
پستچی متجاوز مخوفترین مأمور قلابی
یکی از ترفندهایی که برخی از تبهکاران از آن استفاده میکنند جعل عنوان مامور است؛ مامور پلیس، اطلاعات، دادگستری و... اوایل دهه 90 مردی با معرفی خود بهعنوان پستچی وارد خانهها میشد و زنان و دختران جوان تنها را مورد آزار و اذیت قرار میداد.
شكايتها از پستچي قلابي به تابستان سال 91 برميگردد. نخستين شاكي او زن جواني بود كه وحشتزده با پليس تماس گرفت و از مردي گفت كه او را مورد آزار و اذيت قرار داده بود. اين زن ماجرا را اينطور تعريف كرد: در خانه بودم كه زنگ آيفون زده شد. مردي جوان با معرفي خود به عنوان پستچي مدعي شد كه قصد تحويل دادن يك بسته پستي را دارد. در را باز كردم و خودم براي تحويل گرفتن بسته وارد آسانسور شدم. وقتي به طبقه ي همكف رسيدم و ميخواستم از آسانسور خارج شوم ناگهان مرد پستچي را مقابل آسانسور ديدم. او اجازه نداد از آسانسور خارج شوم و خودش هم وارد شد. چاقو در دست داشت و تهديدم كرد كه اگر سرو صدا كنم مرا ميكشد. او به زور مرا مورد آزار قرار داد و پس از سرقت گردنبندم و زخمي كردن گردنم به سرعت از مجتمع خارج شد و سوار بر يك موتورسيكلت مشكيرنگ پا به فرار گذاشت.
زن جوان تنها شاكي پرونده نبود. كارآگاهان پليس در ادامه با شكايتهاي مشابه ديگري روبهرو شدند كه نشان ميداد متهم به صورت سريالي راهي مجتمعهاي مسكوني شده و با معرفي خود بهعنوان مأمور پست، زنان و دختران را به داخل آسانسور كشانده و بعد از آزار و اذيت آنها، طلاهايشان را سرقت كرده است. او معمولا زنگ طبقات بالايي مجتمعها را ميزد و از آنجا كه مطمئن بود طعمههايش با آسانسور پایین میآیند، مقابل در آسانسور كشيك ميكشيد و به محض رسيدن آنها مانع خروجشان میشد و نقشهاش را عملي ميكرد.
شاكيان همگي در اظهاراتشان، مشخصات مشابهي را از متهم ارائه داده بودند. جواني حدودا بيست و پنج ساله با قد نزديك به 180 سانتيمتر با لباس اسپرت و چشم و ابروی سیاه. او پس از اجراي نقشه سياه خود، سوار بر موتورسيكلت هوندا 125 مشكيرنگ از محل متواري ميشد.
كارآگاهان با كمك شاكيان به چهرهنگاري مأمور قلابي پرداختند و پس از آن تصاوير چهرهنگاري شده او در روزنامههاي كثيرالانتشار و خبرگزاريها منتشر شد. در ادامه شاكيان ديگري هم به آگاهي مراجعه کردند و مشخص شد كه متهم با عنوان مأمور اداره برق نيز نقشههايش را عملي ميكرده است. او از ساعت 9 تا 10 صبح و درحالي كه مطمئن بود مردان خانه براي كار از منزلشان بيرون رفتهاند، به سراغ طعمههايش ميرفت.همزمان با انجام اقدامات پليسي زن جواني با 110 تماس گرفت و اعلام كرد كه متهم را در يكي از مراكز تفريحي شهر تهران شناسايي كرده است. به این ترتیب پستچی قلابی که ایمان نام داشت دستگیر شد. دستكم 40زن و دختر از او شكايت كردند. او به اتهام افساد فيالارض محاکمه و اعدام شد.
جانی فراری
کاظم شفیعی 18 سال تحت تعقیب
نیمه دوم سال 86 مردی وحشت عجیبی به جان اصفهانیها و مردم دیگر شهرها انداخت. او کاظم شفیعی نام داشت؛ مردی که به اتهام چندین فقره سرقت و قتل تحت تعقیب بود. آن روزها تصویر و مشخصات او و اعضای خانوادهاش نهتنها در اصفهان که در سراسر کشور منتشر شد و پلیس برای هر اطلاعاتی که منجر به دستگیریاش شود، جایزه تعیین کرد اما هیچیک از این اقدامات باعث نشد که قاتل بیرحم در دام مأموران گرفتار شود.
کاظم شفیعی اهل شهر مرودشت در استان فارس بود؛ مردی که وقتی به سنین جوانی رسید، سردسته باندی شد که اعضای آن برادران و پسرعمههایش بودند. جرائمی که آنها رقم میزدند سرقت مسلحانه در شهرهای مختلف استان فارس بود تا اینکه کاظم دستگیر شد و به زندان افتاد. او اما زمان زیادی در زندان نماند و یک روز که مادرش به ملاقاتش رفته بود، مخفیانه سلاحی به او رساند و کاظم با استفاده از آن توانست فرار کند.
کاظم شفیعی پس از فرار از زندان، به اصفهان گریخت تا سرقتهایش را در این استان ادامه دهد. قتل یک طلافروش در اصفهان و سرقت مقدار زیادی طلا و همچنین دستبرد مسلحانه به بانکی در این شهر باعث شد که پلیس برای دستگیری کاظم و اعضای باندش به تکاپو بیفتد و مدتی بعد موفق به بازداشت پسرعمههایش شود اما دستگیری این افراد، آغازگر انتقامجوییهای خونین کاظم شفیعی شد.
او برای اینکه پلیس و دستگاه قضایی را مجبور به آزادی پسرعمههایش کند، بعدازظهر 10آذر سال 86 سوار بر یک موتور هوندای قرمز راهی اداره اتباع بیگانه در خیابان چهارباغ اصفهان شد و ماموری را که داخل کیوسک نگهبانی بود هدف گلوله قرار داد و به قتل رساند. او نامهای در صحنه جنایت به جا گذاشت که در آن نوشته بود فقط درصورت آزادی پسرعمههایش دست از جنایتهایش برمیدارد. هر چند ابتدا مشخص نبود که منظور او از جنایتهایش چیست، اما بعدازظهر ۱۸ آذرماه، وقتی مردی مسلح با ورود به ترمینال جی اصفهان، یک جهانگرد فرانسوی را به ضرب گلوله به قتل رساند، خیلی زود معلوم شد که عامل این جنایت کسی جز کاظم شفیعی نیست. از آن زمان بود که تصاویر و مشخصات این مرد به همراه مادر و 2برادرش در رسانههای سراسر کشور منتشر شد و رئیس وقت پلیس آگاهی کشور اعلام کرد که برای اطلاعاتی که منجر به دستگیری این مرد شود، جایزه هزینه سفر به حج تمتع درنظر گرفته شده است اما مأموران موفق به بازداشت او نشدند.
حتی زمانی که کاظم همراه همدستش به یک خودروی پول در اراک حمله کردند و یکی از مأموران را به قتل رساندند تا 39میلیون تومان پول نقد را سرقت کنند، باز هم سرنخی از وی بهدست نیامد چرا که او پس از این سرقت مرگبار، همدستش را هم به قتل رساند تا هیچ ردی از خودش بهجا نگذارد و پرونده او همچنان یکی از پروندههای پیچیده اما باز بهحساب بیاید.
جنجالیترین قتلهای سریالی
بیجه قاتل بیرحم 20 کودک
یکی از تلخترین پروندههای جنایی کشور به محمد بیجه مربوط میشود؛ قاتل سریالی پاکدشت که در مدت 2سال، 17کودک و 3بزرگسال را در منطقه پاکدشت و حوالی کورهپزخانهها به قتل رساند. او بیشتر قربانیانش را با تزریق سیانور یا ضربات چاقو به قتل میرساند و گاهی به تماشای لحظه مرگ آنها مینشست و برای اینکه ردی از خودش بهجا نگذارد اجسادشان را میسوزاند، به چاه میانداخت یا در بیابان دفن میکرد. تا اینکه شهریور83 توسط پلیس دستگیر شد.
قاتل سریالی کودکان پاکدشتی نخستین قربانیانش را از میان همسایهها انتخاب کرده بود: «محمد. ج همسایه ما بود و پدرش بنایی میکرد، نزدیک ظهر با یک فرغون به سمت خانه ما آمد و پرسید تخته بنایی و بشکه دارید؟ او را به داخل خانه کشاندم و بعد از تجاوز با دست خفهاش کردم.» یا «مسعود. ش، هفتساله بود. آنها همسایه ما بودند و در اسبابکشی به آنها کمک کرده بودم. صدایش کردم. وقتی آمد گفتم بیا با هم خروس و مرغها را جمع کنیم. به او تجاوز کردم و با تزریق سیانور به پهلویش، او را به قتل رساندم.» کشتهشدن چند کودک در محدوده و محلهای کوچک نشان میداد که قاتل نیز احتمالا در همان محدوده زندگی میکند اماکسی به بیجه شک نکرد تا جایی که خودش در جریان جلسه محاکمه به قاضی چنین گفت: «چند روز بعد از اینکه چهارمین کودک به نام سیدجواد را به قتل رساندم و جسدش را در چاهی انداختم، همراه دوستم محمد بودم که مأموران نزد ما آمدند. آنها درباره گم شدن سیدجواد پرسیدند و اینکه فرد مشکوکی ندیدهایم؟ دوستم محمد هم به دروغ گفت که ما 2نفر را دیدیم که دنبال سیدجواد کردند و دیگر نمیدانیم چه شد. نمیدانم چرا محمد آن حرف را زد اما احساس کردم که بعد از این حرف، مأموران باید ما را دستگیر میکردند، اما آنها بیتفاوت از کنار ما گذشتند. مأموران هیچگاه به سراغ من نیامدند. انگار که آنها مرا نمیدیدند.»
سرنخ دیگری که میتوانست باعث دستگیری این قاتل سریالی شود، پسری بود که بیجه قصد کشتن او را داشت، اما او زنده ماند. «به کورهپزخانه نزدیک خانهمان رفته بودم که دیدم پسری تریاک میکشد و تنهاست. سراغش رفتم و در یک لحظه غافلگیرش کرده و او را از بلندی به پایین پرتاب کردم. بعد خودم را به او رساندم و سرنگ سیانور را که همیشه همراهم بود، درآوردم. مقدار کمی به او تزریق و فرار کردم، اما بعد از چند ساعت که برگشتم، دیدم آنجا نیست و فهمیدم که مردم او را دیدهاند و نجاتش دادهاند. بعد از یکماه همدیگر را دیدیم. از من سؤال کرد چرا میخواستی مرا بکشی؟ او دو- سه نفر را آورد و گفت که من میخواستم او را بکشم، اما آنها مرا شناختند و گفتند امکان ندارد محمد این کارها را بکند.»
محمد بیجه با اطلاعاتی که یک پسر بچه نوجوان به پلیس داد دستگیر شد.مهرماه سال83، یعنی یکماه پس از دستگیری در دادگاه، محاکمه و به اتهام قتل 20نفر به 16بار قصاص و پرداخت دیه در حق خانواده 4نفر از مقتولان محکوم شد و چندماه بعد و در آخرین روزهای سال 83 در سن 22سالگی در پاکدشت و در ملأعام به دار مجازات آویخته شد.
بزرگترین باند قاچاق مواد مخدر
تمساح خلیجفارس؛ قاچاقچیای با گردش 2هزار میلیاردی
با وجود همه تلاشها برای مبارزه با مواد مخدر، باندهای مافیایی مواد مخدر همیشه فعال بودهاند. یکی از بزرگترین باندهای مافیایی قاچاق مواد مخدر که در سالهای اخیر متلاشی شد باندی است که فردی به نام عیسی زمینگرفته، معروف به تمساح خليج فارس سرکردهاش بود. برای دانستن ابعاد فعالیت این باند فقط کافی است بدانید که گردش مالی رئیس باند به 2 هزار میلیارد تومان رسیده بود. اما سرانجام این باند با اعدام تمساح برای همیشه متلاشی شد.
از اوایل سال90 مأموران مبارزه با موادمخدر به اطلاعاتی دست یافتند که نشان میداد با وجود مسدودکردن مرزهای شرقی، همچنان محمولههای قابل توجه موادمخدر وارد کشور میشود. هنوز معلوم نبود این محمولهها از چه راهی و توسط چه باندهایی وارد کشور میشوند، با این حال تحقیقات در اینباره ادامه داشت تا اینکه سرانجام معلوم شد در پشت پرده بخش عظیمی از موادمخدری که وارد کشورمان میشود پسر جوانی قرار دارد که به تمساح خلیجفارس معروف است. اما این جوان چهکسی بود؟
تحقیقات مقدماتی نشان میداد این جوان که اهل جنوب کشور است عیسی نام دارد و متولد سال 1362است. او فقط 5کلاس درس خوانده و سرباز فراری بود. از مدتی قبل وارد کار قاچاق موادمخدر شده و در 3کشور ایران، پاکستان و افغانستان به شکل گستردهای در زمینه قاچاق موادمخدر فعالیت میکرد و صدها نفر برای او کار میکردند. سرکرده این باند مدام در حال جا به جایی در مخفیگاههای مختلفش در افغانستان، پاکستان و چند کشور حوزه خلیجفارس بود. اواخر شهریورماه سال93 مأموران به اطلاعاتی دست یافتند که نشان میداد تمساح خلیجفارس که آن زمان 31سال داشت از دوبی وارد استان هرمزگان شده است. او قصد داشت برای واردکردن محموله 100تنی موادمخدر به کشور برنامهریزی کند. او این بار از زمانی که وارد کشور شد در تور اطلاعاتی گرفتار شده بود اما گمان میکرد مثل گذشته میتواند شبکه قاچاق را هدایت کند و باز هم بگریزد. سرانجام در عملیات مشترکی که بین نیروی انتظامی و سربازان گمنام وزارت اطلاعات انجام شد این قاچاقچی در مخفیگاهش محاصره شد و پس از سالها تلاش به شکل غافلگیرکنندهای به دام افتاد. اعترافات او میتوانست پاسخ سؤالهای بیجواب زیادی باشد. 2و نیم میلیارد تومان پول نقد از مخفیگاهش کشف شد و او اعتراف کرد که در مدت 2سال با تغییر مسیر ترانزیت موادمخدر از مرزهای زمینی به مرزهای آبی توانسته بیش از 400تن موادمخدر وارد کشور کند. او همچنین برای انتقال پول از حساب بانکی افراد فوت شده یا افراد سالمند استفاده میکرد. کشف و بررسی این حسابها نشان میداد که او در 2سال بالغ بر 2هزار میلیارد تومان گردش مالی داشته است، اما این، همه دارایی تمساح خلیجفارس نبود؛ چرا که در ادامه معلوم شد او در پوشش بنگاهدار معاملات ملکی، پولهای بهدست آمده از راه قاچاق موادمخدر را در شهرهای مختلف کشور به ملک تبدیل کرده که در زمان دستگیریاش ارزش این املاک بالغ بر 500 میلیارد تومان بود. او پس از محاکمه اعدام شد.
قتل خانوادگی
شاهرخ و سمیه جنجالیترین قتل خانوادگی
میان همه اتفاقاتی که در دهه 70رخ داد، یکی از آنها هرگز از حافظه خوانندگان صفحات حوادث پاک نشد و هنوز هم با گذشت 28سال از آن حادثه، هر وقت اسم خیابان گاندی به میان میآید، تیترهای درشت جنایت خیابان گاندی در ذهنها خودنمایی میکند و یادآور ماجرای شاهرخ و سمیه میشود.
صبح پنجشنبه، 13دیماه 1375، خبری در روزنامهها منتشر شد که از جنایتی هولناک در پایتخت حکایت داشت: «خواهر و برادر 13و 9سالهای دیروز حدود ساعت 6بعدازظهر در منزلی واقع در خیابان گاندی با ضربات چاقو به قتل رسیدند. جنایتکاران مادر خانواده را نیز با ضربات چاقو زخمی کرده و متواری شدند.» هر چند در ابتدا معلوم نبود که جنایت توسط چه کسانی و با چه انگیزهای رخ داده است، اما 10ساعت تحقیقات پلیسی کافی بود تا این راز مخوف برملا شود. یک روز بعد سرتیپ ابوالفتحی، فرمانده وقت نیروی انتظامی تهران در گفتوگو با خبرنگاران گفت: «وقتی کارآگاهان در محل حادثه حاضر شدند، جسد پسر 9ساله خانواده به نام محمد را در وان حمام و دختر 13ساله به نام سپیده را که خفه شده بود در اتاق خواب کشف کردند. مادر خانواده که در این حادثه با ضربات چاقو مجروح شده بود در تحقیقات اولیه تناقضات آشکاری در گفتههایش داشت که مشخص میکرد جنایت توسط افرادی آشنا صورت گرفته است. مأموران در کمتر از 10ساعت به پسر 16سالهای بهنام شاهرخ به همراه دختر بزرگ خانواده مقتولان، به نام سمیه مشکوک شدند و آنها را دستگیر کردند. متهمان اعتراف کردند که یکسال پیش در پارک با هم آشنا شده و دیدارهای مخفیانهای داشتهاند و قرار ازدواج با هم گذاشته بودند. آنها اعتراف کردند که در روز حادثه به گمان مخالفت اعضای خانواده با ازدواج آنها اقدام به قتل خواهر و برادر سمیه کرده و ابتدا سپیده و سپس محمد را در وان حمام خفه کردند.»
جلسه محاکمه شاهرخ و سمیه به جرم قتل 2کودک بیگناه، بیشک جنجالیترین محاکمه آن سالها بود. گزارشها و اخباری که رسانهها و مخصوصا تلویزیون از این پرونده منتشر کرده بودند خیلیها را برای شنیدن دفاعیات 2قاتل نوجوان در دادگاه مشتاق کرده بود. روز دادگاه، سمیه درحالیکه یک حلقه انگشتری بر انگشت داشت به دادگاه آمد و مرتب سعی میکرد آن را به نشانه وفاداری به شاهرخ به حاضران نشان دهد و بگوید این حلقه را شاهرخ برایش خریده است. شاید سمیه در آن لحظات، هنوز هم مفهوم جنایتی را که با همدستی شاهرخ رقم زده بود درک نکرده بود و تصورش را هم نمیکرد که ممکن است عاقبت کارشان چیزی نباشد جز قصاص تا جایی که در بخشی از جلسه محاکمه رو به پدرش کرد و گفت: «بابا بذار برگردم خونه.» قاضی دادگاه 72ساعت پس از پایان جلسه محاکمه، شاهرخ و سمیه را به قصاص محکوم کرد؛ حکمی که پس از گذشت مدتی و با گذشت اولیای دم، تغییر کرد و درنهایت شاهرخ به 10سال و سمیه به 12سال زندان محکوم شدند که پس از پایان محکومیت و پس از آزادی از زندان، شاهرخ از ایران رفت و سمیه نیز ازدواج کرد و زندگی جدیدی در پیش گرفت.
مشهورترین سارق منزل
مهدی ضرغام سارق کهنهکار خانهها
کهنهکار ترین سارق پایتخت مردی به نام مهدی ضرغام است؛ مردی که بیش از 70 سال دارد و دست کم 27 مرتبه به اتهام سرقت دستگیر شده است. شاید به همین دلیل است که به او پدر سارقان تهران
می گویند و نامش بین تبهکاران معروف تهران ثبت شده است. او آخرین مرتبه تيرماه سال 95 دست به سرقت از خانهای در جنتآباد زد. آن روز ماجراي سرقت از خانهاي به ماموران کلانتري جنتآباد مخابره شد و آنان پي بردند دزدان در غياب صاحبخانه توانستهاند اشياي قيمتي را به سرقت ببرند. وقتي با دستور داديار دادسراي ناحيه 34 تهران تيمي از ماموران پايگاه دوم پليس آگاهي وارد عمل شدند خيلي زود با اقدامات اطلاعاتي، پی بردند که پشت پرده این سرقت پدر مهدیضرغام قرار دارد. او که میدانست ماموران در تعقیبش هستند مدام مخفیگاهش را تغییر میداد تا اینکه سرانجام ماموران موفق شدند او را در آخرین مخفیگاهش در منطقه گيشا غافلگیر و دستگیر کنند.
مهدي ضرغام وقتی تحت بازجویی قرار گرفت گفت که از کردهاش پشیمان است اما دیگر فرصتی برای جبران نمانده است. او میگوید: براي پيگيري روند درماني خود به پول احتياج داشته و به همين دليل دست به آخرين سرقت زده است. او دیپلمه است و یک دختر و یک پسر و یک نوه دارد اما بیشتر سالهای عمرش را به اتهام سرقت منزل دستگیر شده است. او درباره شگردش میگوید: «زنگ در خانه ها را مي زدم و اگر کسي خانه نبود داخل ميرفتم و هرچه وسايل قيمتي بود به سرقت مي بردم. 27 مرتبه به اتهام سرقت از منزل دستگیر شدهام و بالاي
20 سال زندان بودم. اولين سابقه ام براي قبل از انقلاب بود. من چيزي براي باختن ندارم. برايم ديگر فرقي نمي کند. این همه سرقت کردهام اما هيچ پولي جمع نکردهام، پول دزدی نمیماند. من در سني نيستم که بگویم پشيمانم. من از زنده بودنم پشيمانم. شرايط طوري دست به دست هم داده اند که من درچنين راهي قرار بگيرم. قبل از انقلاب ماشينهاي خارجي وارد ميکردم که بعد از انقلاب ممنوع شد. بوتيک هم داشتم. حتي يک سفرهخانه هم اجاره کرده بودم اما نشد و هر بار باز هم سرقت میکردم و دستگیر میشدم».
بزرگترین سرقت قرن
دستبرد به صندوق امانات بانک ملی
تاکنون سارقان زیادی به بانکها دستبرد زدهاند و خبرهای زیادی در این باره منتشر شده است اما بزرگترین سرقت از بانک در خردادماه سال 1401 از صندوق امانات بانک ملی شعبه دانشگاه اتفاق افتاد. دزدان که از مدتها قبل نقشه این سرقت را کشیده بودند در تعطیلات 13 و 14 خرداد نقشهشان را عملی کردند. آنها از در پشتی بانک که در قسمت پارکینگ بود، وارد بانک شدند و با ازکارانداختن سیستم امنیتی، درها را با استفاده از دستگاه هوابرش و سنگ فرز گشودند و اقدام به سرقت از صندوقهای امانات کردند.
آنها بین 12 تا 13ساعت در داخل بانک بودند و 250صندوق را تخریب کردند و محتویات 168صندوق را که بیشتر طلا و ارز بود، به سرقت بردند. در این مدت هیچکس متوجه حضور سارقان در بانک نشد و در نهایت سارقان با انبوهی از پول و طلا و ارز و وسایل قیمتی که گفته میشد ارزش آن بالغ بر هزار میلیارد تومان است بانک ملی را ترک کردند. بر اساس آنچه بعدا اعلام شد مسئولان بانک تا چند روز پس از وقوع سرقت از آنچه در صندوق امانات اتفاق افتاده بود، اطلاعی نداشتند.
چند روز بعد از وقوع این سرقت در شرایطی که همه از آن شوکه شده بودند پلیس از شناسایی اعضای این باند خبر داد و در ادامه تعدادی از سارقان دستگیر شدند اما نفرات اصلی باند به ترکیه گریخته بودند که آنها نیز پس از مدتی به کشور بازگردانده شدند.
اعضای این باند 13نفر بودند که اعضای اصلی تیرماه سال 1400 به بانکی در شهر قائمشهر دستبرد زدند و همان سال از سوی پلیس دستگیر شدند. هرکدام از آنها با حکم دادگاه به 9سال زندان محکوم شدند، اما بعد از مدتی توانستند با سپردن وثیقه از زندان مرخصی بگیرند و کمی بعد هم نقشه سرقت از صندوق امانات بانک ملی را عملی کنند.
اعضای اصلی باند 3برادر، پسرخالهشان و همسر یکی از برادرها بودند. اما پس از سرقت یکی از برادرها به همراه پسرخاله و همسرش از ایران به ترکیه گریخت. تلاشها برای استرداد سارقان فراری ادامه داشت تا اینکه در نهایت پس از 7 ماه آنها را به کشور بازگرداندند و پس از تکمیل تحقیقات در دادگاه محاکمه کردند که با احکام سنگین روبهرو شدند. با اینکه این سرقت ضربه بزرگی به بانک ملی زد اما بانک اموال مالباختگان را به آنها بازگرداند.
مشهورترین حادثه اسیدپاشی
آمنه بهرامی؛ دختری که چشمهایش را بخشید
اسیدپاشی یکی از جرائمی است که به ندرت اتفاق میافتد اما همین تعداد کم و محدود معمولا خبرساز میشود و تا مدتها همه درباره آن صحبت میکنند. اما شاید مشهورترین مورد اسیدپاشی دو دهه اخیر حادثه تلخ اسیدپاشی روی آمنه بهرامی باشد؛ دختری که از سوی خواستگارش قربانی اسیدپاشی شد اما در آخر در حالی که حکم قصاص چشمان جوان اسیدپاش را در دست داشت او را بخشید.
آمنه بهرامی را خیلیها میشناسند؛ دختر جوانی که آبان سال 83 زمانی که از محل کارش به خانه برمی گشت هدف حمله اسیدی پسر جوانی قرار گرفت. مجید خواستگار آمنه بود و بارها از او خواستگاری کرده و بارها جواب رد گرفته بود اما باز هم دستبردار نبود. او بعد از اینکه آخرین تلاشهایش برای
به دست آوردن دل آمنه بینتیجه ماند، تصمیم به انتقامجویی هولناکی گرفت. پسر جوان بعد از تهیه یک ظرف اسید، در مسیر بازگشت آمنه به خانه کمین کرد و بعد از عملی کردن نقشهاش، پا به فرار گذاشت.
آن روز شاهدان ماجرا آمنه را به بیمارستان منتقل کردند و از همان زمان ماراتن درمان او شروع شد؛ درمانی که در ایران و اسپانیا ادامه داشت و بهرغم گرفتن زمانی طولانی و انجام حداقل 17 عمل جراحی، نتیجهبخش نبود و آمنه سرانجام بینایی هر دو چشمش را از دست داد. با دستگیری مجید و اعتراف او به اسیدپاشی بهصورت آمنه، رسیدگی به این پرونده در دادسرای جنایی تهران و سپس دادگاه کیفری استان تهران شروع شد. در پایان محاکمه، قضات دادگاه با توجه به اصرار آمنه برای قصاص متهم، رای به کوری هر دو چشم مجید دادند؛ حکم کمسابقهای که تا پیش از آن در کشور اجرا نشده بود.
این حکم در دیوانعالی کشور تایید شد و اعتراضهای مجید نسبت به آن راه به جایی نبرد. با تایید حکم قصاص، تنها چیزی که میتوانست مانع از اجرای آن شود، جلب رضایت آمنه بود.
با اصرار دختر جوان برای قصاص متهم، مقدمات اجرای حکم فراهم شد و بیمارستان دادگستری تهران جایی بود که برای اجرای این حکم در نظر گرفته شد. قرار بود در جریان اجرای حکم قطرات اسید طوری به چشمان مجید ریخته شود که بینایی او را بگیرد و حکم قصاص اجرا شود. همه چیز برای اجرای حکم و کور کردن مجید آماده بود. او را به اتاق عمل بردند و قرار بود یکی از نزدیکان آمنه اسید را در چشمان مجید بریزد اما در آخرین لحظات پیش از اجرای حکم، آمنه پسر اسیدپاش را بخشید.
این اقدام آمنه موج بزرگی در جامعه ایجاد کرد. همه او را تحسین کردند و وعده و وعیدهای زیادی به او برای مساعدت در درمان چشمانش داده شد؛ وعدههایی که اغلب عملی نشد. با این وجود، آمنه بهرامی تلاشهای زیادی برای معالجه چشمانش انجام داد؛ تلاشهایی که هر چند راه به جایی نبرد اما او را به نمادی از یک دختر قوی تبدیل کرد.
جنایت باورنکردنی ورامین
یکی از تکاندهندهترین جنایتها به پروندهای مربوط میشود که سال 83 در ورامین اتفاق افتاد. مردی به نام اسماعیل وقتی از رابطه همسرش با مردی غریبه باخبر شد در نقشهای عجیب او را وادار کرد تا با مرد غریبه ازدواج کند و در ادامه این مرد را همراه با خواهرش و دو فرزند خودش که شاهد جنایت بودند به قتل رساند.
جنایت تکاندهنده نامادری الهه
همه پروندههای کودکآزاری تلخ هستند اما یکی از تلخترین پروندهها در دهه 80 تشکیل شد. زنی به نام الهه که با مردی ازدواج کرده بود به دختر 7 ساله او حسادت میکرد و او را مانعی برای ابراز علاقه شوهرش میدانست. به همین دلیل دختربچه را به جنگل شیان برد و او را در گودالی که از قبل حفر کرده بود زنده به گور کرد.
کلثوم اکبری، پدیدهای در جنایت
یکی از تازهترین پدیدههای پروندههای جنایی، کلثوم اکبری است؛ زن مازندرانی که به اتهام قتل 15 شوهرش بازداشت شده است. او بعد از ازدواج با شوهرانش که اغلب افراد مسن و بیمار بودند با خوراندن دارو آنها را مسموم میکرد و در نهایت جانشان را میگرفت تا اموال آنها را تصاحب کند اما بالاخره دستش رو شد.
شهلا جاهد، قاتل عاشق
یکی از جنجالیترین پروندههای جنایی دو دهه گذشته ماجرای قتل همسر ناصرمحمدخانی به دست شهلا جاهد همسر صیغهای اوست. تا مدتها پس از وقوع این جنایت همه با کنجکاوی اخبار مربوط به آن را دنبال میکردند تا اینکه سال 89 این پرونده با قصاص شهلا برای همیشه بسته شد.
نصیر؛ قورباغه مکران
نصیر معروف به قورباغه مکران، یکی از افراد خطرناکی بود که ۱۱شبکه بینالمللی موادمخدر را اداره میکرد. او به جابهجایی ۸۰۰ تن موادمخدر اعتراف کرده بود و ازجمله قدیمیترین و پولدارترین قاچاقچیان مواد مخدر ایران بود که دست کم ۱۷۶منزل مسکونی در شهرهای مختلف فقط بخشی از دارایی اش بود.
سعید حنایی؛ قاتل عنکبوتی
سعید حنایی قاتل سریالی زنان مشهد بین سالهای 79 تا 80 ، شانزده زن و دختر جوان را به خانهاش کشانده و آنها را به قتل رسانده بود.او به دلیل نوع قتلهایش به قاتل عنکبوتی مشهور شده بود. او انگیزهاش در قتل این زنان را برخورد با فساد اعلام کرد و در نهایت سال 81 و در زندان مشهد به دار مجازات آویخته شد.
قتل 8 نفر برای خونخواهی پدر
پسر جوان وقتی در 5 سالگی پدرش را از دست داد از قاتلان پدر کینه به دل گرفت و وقتی بزرگ شد، قاتلان او را یک به یک به قتل رساند. این سرنوشت مرتضی قاتل سریالی منطقه کنارتخته شهرستان کازرون است؛ جوانی که 8 نفر را به خونخواهی پدرش به قتل رساندو در نهایت خودش نیز در ملأ عام قصاص شد.
پایان تجاوز مرد ژلهای
مرد ژلهای لقب جوانی ۲۰ ساله در شیراز بود که نیمهشب وارد خانه زنان میشد و به آنها تجاوز میکرد. او بعد از دستگیری و محاکمه در ملأ عام اعدام شد. تیم قضایی و پلیسی در بررسی توضیحات طعمههای مرد ژلهای پی برد که کوچکترین شکار او ۱۸ ساله و مسنترین آنها زن
۶۰ سالهای بوده است.