پهلوان خوارزم باخت تا دل مادر هندی نشکند
روزگاری پهلوان پوریای ولی به شهری از شهرهای بنگال هند رفته و پادشاهان شهر را پهلوانی بودکه مقرر شد با پهلوان خوارزمی کشتی گیرد و چون آن مرد خود را در جنب پهلوان محمود مثال قطرهای از دریا میدید تشویقش کردند به نذر و نیاز و دعا پرداختند که بر وی غلبه یابد. صبحگاه روز پیش از مسابقه، پوریای ولی که برای ادای نماز به مسجد رفته بود، شنید که زنی گریان و اشکریزان به درگاه خدا دعا میکند که فرزندش را در مسابقه با پهلوانی که همه میگویند، شکست ناپذیر است، کمک کند؛ زیرا اگر پسرش شکست بخورد، حیثیت و آبروی او در هند بر باد میرود. پوریا با شنیدن درددل مادر پهلوان هندی، تصمیم میگیرد خود را مغلوب حریف کند. از این رو، هنگامی که با او روبهرو میشود، پس از کشاکش بسیار، شگردی بهکار میبرد که مغلوب رقیب خود شود. در میان ناباوری همه، پوریای ولی مسابقه را میبازد تا دل مادر پهلوان هندی نشکسته باشد.
منبع: کتاب «سفارت نامه خوارزم»، رضا قلیخانهدایت به کوشش علی حصوری