• سه شنبه 6 آذر 1403
  • الثُّلاثَاء 24 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 26
یکشنبه 21 مرداد 1403
کد مطلب : 232404
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/mw3ZA
+
-

فداكاری؛ آخرين درس آقای معلم

روايت معلم جوان سردشتی كه جان خود را فدای نجات 2 دانش‌آموز كرد

گزارش
فداكاری؛ آخرين درس آقای معلم

الناز عباسیان- روزنامه‌نگار

معلمی شغل خانوادگی‌شان است. ۴ برادر همگی معلمند؛ آن هم نه در شهر و با امکانات خوب بلکه در روستاهای دورافتاده! «دلشاد ابوبکرزاده» سختی درس دادن در روستاهای صعب‌العبور را به جان خرید تا از باسواد شدن بچه‌های مناطق محروم لذت ببرد.
فقط هم به بچه‌ها درس نمی‌داد و دغدغه خواندن و نوشتن اهالی روستا را هم داشت و در کلاس‌های شبانه برای پدران کلاس نهضت سوادآموزی برگزار می‌کرد. حتی از داشته‌های اندک خود برای بچه‌ها از شهر خوراکی و جایزه می‌گرفت تا پایبندشان کند به کلاس درس. اما اوج ایثار این معلم سردشتی یک روز بعد از تولد ۴۰ سالگی‌اش رقم خورد و با بخشش جان، نامش به‌عنوان معلم فداکار ثبت شد. او در یک اردوی دانش‌آموزی شجاعانه جان خود را برای نجات 2 دانش‌آموز از رودخانه زاب فدا کرد و غرق شد و حالا فداکاری آخرین سرمشق این معلم برای دانش‌آموزان است.
در ادامه برادر و همسرش از سال‌ها تلاش دلشاد برای شاد کردن دل‌های دانش‌آموزان مناطق محروم می‌گویند.

پرواز از میانه آب
 از سال ۱۳۸۸ به‌خاطر علاقه‌اش به شغل معلمی با لیسانس علوم تربیتی به خدمت آموزش و پرورش درآمد. چند سالی به دلایلی از خدمت رسمی معلمی دور ماند اما در روستاهای صعب‌العبوری چون کودله، احمدبریو، زله، آغلان، نی چالان و... از توابع شهرستان سردشت کارش را با جدیت دنبال کرد؛ مناطقی که باید در سرمای استخوان‌سوز و گرمای سوزان از جاده‌های خاکی و کوهستانی عبور می‌کرد و به کلاس‌های درس می‌رسید. برادر این مدیر-آموزگار روستایی از مرحوم دلشاد ابوبکرزاده اینطور می‌گوید: «پانزدهم مرداد تولد برادرم بود. فردای آن روز با عده‌ای از دانش‌آموزان دوره تربیت قرآنی و چند نفر از دوستانش برای اردو به‌کنار رودخانه‌ای در نزدیکی روستای گومان می‌روند. در منطقه امن رودخانه می‌نشینند و بعد از خوردن ناهار و بازی بچه‌ها قرار به برگشت می‌شود. در همین حین خبر می‌رسد ۲‌دانش‌آموز به محل ناامن رودخانه که با آنها فاصله داشته رفته‌اند و در آب گرفتار شده‌اند. برادرم که خیلی خوب شنا بلد بود، خودش را به آنها می‌رساند و آنها را تک به تک نجات می‌دهد. اما به‌گفته شاهدان عینی به‌علت فشار سنگین آب، خستگی یا گرفتگی عضلات دیگر نمی‌تواند خودش را به خشکی برساند و در آب غرق می‌شود. یک ساعت و نیم از او خبری نمی‌شود تا اینکه اکیپ امدادی برای جست‌وجوی غریق وارد عمل شده و با کمک مردم محلی پیکر بی‌جان او را از آب بیرون کشیدند. با همکاری اورژانس اقدامات احیای قلبی و ریوی انجام می‌شود اما این کارها بی‌نتیجه ماند و دلشاد از میان ما رفت.»

دلشاد کوه صبر بود
رحمان ابوبکری‌زاده به همراهی و حضور مردم این شهر در مراسم سوگواری این معلم اشاره می‌کند: «در این شهر، شغل معلمی افتخار بزرگی است و مردم برای معلمان احترام قائلند. واقعا مردم شهر برای دلشاد سنگ‌تمام گذاشتند. روز تشییع پیکرش مراسم باشکوهی با حضور مردم برگزار شد.» او که خود معلم و رئیس اداره نهضت سوادآموزی شهرستان سردشت است به ویژگی‌های اخلاقی برادرش اشاره کرده و می‌گوید:‌ « دلشاد کوه صبر بود و من هیچ وقت عصبانیت او را ندیدم. جز شغل معلمی در شهر نلارس که محل سکونتش بود، یک مغازه سوپرمارکت داشت. هر وقت می‌خواست به روستا برود با هزینه شخصی خودش برای بچه‌های آنجا خوراکی می‌برد. می‌دانستیم برای کارهای عمرانی و آبادانی روستاها تلاش می‌کند اما جزئیاتش را  اهالی گفتند و واقعا به حالش که چنین مسئولیت‌پذیری‌ای داشت، غبطه خوردیم.» او در حال درس خواندن برای شرکت در کنکور کارشناسی ارشد بود و در کنارش هم کتابی با موضوع تعلیم و تربیت را در دست نگارش داشت.

پیاده خود را به مدارس روستایی می‌رساند
دلشاد پدر ۲ کودک ۲ و ۹ ساله بود. این روزها محمدفاتح و ژالیا جز فراق و حسرت پدر هیچ‌چیز دیگری را درک نمی‌کنند. خدیجه احمدزاده، همسر این معلم فداکار هنوز در شوک از دست دادن این عزیز است و شرایط مساعدی برای گفت‌وگو ندارد با این حال در چند جمله کوتاه از ایثار همسرش می‌گوید: «وقتی خبر فوتش را دادند جگرم سوخت. ولی وقتی با خودم فکر می‌کنم که در چه مسیری و چگونه جانش را فدا کرده دیگر ناشکری نمی‌کنم. مرگ باعزت دلشاد اجازه ناشکری و گلایه به ما نمی‌دهد. ولی خب چاره‌ای نیست و باید صبوری کرد. محمدفاتح هنوز مرگ پدرش را باور نکرده و  می‌گوید بابای من نمرده و برمی‌گردد، بابا بیمارستان است و ما را تنها نمی‌گذارد. شوکه شده و وظیفه من سنگین‌تر شده و باید جای پدر فداکارشان را هم با کمک خانواده برای او پر کنم. از خداوند می‌خواهم در این مسیر کمکم کند. شاید باور نکنید اما در این ۱۳ سالی که با دلشاد زندگی کردم خاطره بد یا ناراحتی‌ای از او در ذهن ندارم. صبوری و اخلاق خوبش زبانزد دوست و فامیل بود.» بله دلشاد صبور بود که با تمام سختی با پای پیاده یا با کرایه ماشین خودش را به مدارس روستایی می‌رساند. موید این کارهای او فیلمی است که در زمستان و زیر برف سنگین چند متری از تلاش او برای رسیدن به مدرسه صعب‌العبور کودله ثبت شده است.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید