• پنج شنبه 25 مرداد 1403
  • الْخَمِيس 9 صفر 1446
  • 2024 Aug 15
چهار شنبه 20 تیر 1403
کد مطلب : 229641
+
-

زهیر درون داشت

محرم نامه
زهیر درون داشت

حامد فوقانی

تمام آن سال‌ها شب چهارم محرم، همه تلاش‌مان را می‌کردیم تا در تعزیه کوچه پنجم محل شرکت کنیم. با همکلاسی‌های دبیرستانی قرارمان این بود تا آنجا که امکان دارد تکالیف را در همان مدرسه انجام دهیم و عصر نشده به مراسم تعزیه برسیم. بعد از تعزیه و اذان مغرب، دسته مسجد هم برای نخستین بار از ابتدای ‌ماه محرم به خیابان می‌آمد و مقصدش، تکیه در دوم بود. راستش را بخواهید همه این برنامه‌ریزی‌ها کار سجاد بود. «از حریم حسین(ع) پاسداری می‌کنم، می‌جنگم و باک و پروایم نیست در راه رسول خدا جان‌نثاری کنم. من بعد از صلات به شوق جنگ با تو (اشاره به شمر بن ذی‌الجوشن) به میدان می‌آیم.» با آغاز جنگ تن به تن مردی که لباسی خاکستری و دستاری سبز داشت (زهیر بن قین) ، با مردی اهریمنی و قرمزپوش، اشک بر گونه‌ها جاری می‌شد و عده‌ای فریاد برمی‌آورند: «لبیک یا حسین(ع)» هق‌هق سجاد تمامی نداشت. زهیر مبارزه با نفس را به نمایش می‌گذاشت و برای همکلاسی آرام، قدرتی ماورایی‌تر از تصور نماد شده بود. تعزیه با شکستن غرور درون یک‌ ابرمرد و حصار برون دشمن ادامه پیدا می‌کرد؛ «آیینه بود و عاقبت او به خیر شد/ دل را سپرد دست حسین و زهیر شد».
دستش را دائم روی سینه می‌گذاشت، انگار که قلبش را می‌فشرد. ناله‌ای که سجاد می‌کشید پشتش کوهی از حرف بود. پدرش روزگاری برای خودش برو و بیایی داشت و یک‌محله که هیچ، بازاری‌های تهران برایش فعل حرمت را صرف می‌کردند و اعتبار و اعتمادی که در پسش تجربه و دست‌گیری از هم‌نوع پنهان شده بود. روایتش بی‌شباهت به زهیر نبود؛ مال و منال را با معرفت عوض کرد تا در جنگ با رژیم بعثی، مدال شهادت بگیرد. سجاد، فرزند بی‌ادعای شهید بود که با افتخار می‌گفت: «پدرم زهیر درون داشت.»
سعادت ابد از فیض جان‌نثاری یافت/که قطره بود ولی عشق کرد دریایش
گرفت اوج به افلاک با دعای حسین/که ریخت خون شریفش به کربلای حسین

 

این خبر را به اشتراک بگذارید