مسعود میر
در نخستین دوره جام ملتهای اروپا که در خاطرم نقش بسته است 10 ساله ام و بعد از آن حال عجیب تماشای فوتبالهای جام جهانی 2 سال قبلش با پدر و قصه آن زلزله هولناک شمال کشور، موضوع برایم جدیتر شده است. از تمام آن جام فقط قهرمانی دانمارک، اسم برایان لادروپ و البته آن جام استیل را هنوز در ذهن دارم. بابا با دقت بازیها را تماشا میکرد. اصلا از یک تکنسین الکترونیک در نیروی هوایی توقعی جز نظم و دقت نبود و همین 2 خصلت را میشد در فوتبال دیدنش هم رد زد. بابا برای خودش یک جدول بزرگ طراحی کرده بود روی کاغذ کاهی که آن روزها بهنظرم بسیار بزرگ می آمد (بعدها فهمیدم به آن قطع کاغذ A3میگویند) و از افتتاحیه بازیها تا اختتامیه را جدول بندی کرده بود. آن روزها جدول مربوطه برایم اینگونه رمزگشایی میشد که مثلا تیم دوم گروهB باید به مصاف تیم اول گروه A برود و کم کم که جای خالی جدولها با نتایج و اسم کشورها پر میشد، من هم یواشکی به کاغذ
لوله شده کنار تلویزیون نگاهی میانداختم و در آن شبهای گرم چند دقیقهای از هر بازی را تماشا میکردم و خیلی زود به خواب، میباختم.
حدود 2 برابر سن آن روزهای من، از زمان بازنشستگی جناب سرهنگ میگذرد. هنوز هم فوتبال تماشا میکند و البته به مدد روزنامهها در همان ایام پیش از بازیها جدولهای چاپ شده را از روزنامه در میآورد و کنار تلویزیون میگذارد. آخر هفته که سری به خانه پدری زدم با شوخی گفتم در مسابقات پیشبینی جام ملتهای اروپا شرکت کردهام و اگر حوصله دارد جدول پیشبینیهای توتو را برایم پر کند. عینکش را به چشم زد و خودش را در جدول مسابقات، مشغول وآخرین نتایج را وارد کرد. بعد گفت فوتبال اگر پیشبینی شدنی بود اینقدر محبوب نبود. شماها فکر میکنید همهچیز فرمول دارد؟ نه پسر جان، فوتبال فرمول ندارد. به شوخی میگویم ددی جان این توتو به تجربه شما نیازمند است. میدانم از این حرفها خوشش نمیآید و منتظر تیکه سنگیناش میمانم. آرامتر از همیشه میگوید: پاشو پاشو... پدر صلواتی.
من دلم میخواهد جناب سرهنگ به اندازه روزهای قهرمانی دانمارک در جام ملتهای اروپا سرحال و جوان شود. آخ از محالات...
سرهنگ و توتو
در همینه زمینه :