• چهار شنبه 6 تیر 1403
  • الأرْبِعَاء 19 ذی الحجه 1445
  • 2024 Jun 26
دو شنبه 24 اردیبهشت 1403
کد مطلب : 224946
+
-

تله سی‌یژ به جای سرویس مدرسه

یک صبح بهاری در ارتفاع 1500 متری تهران

زندگی
تله سی‌یژ به جای سرویس مدرسه

سحر جعفریان- روزنامه نگار

ماه، ماه اردیبهشت است و هوا هم متلاطم. ابوالفضل، عبدالله و باقی همکاران به قرار هر روز صبح ساعت 8 در محل کارشان حاضر می‌شوند؛ محلی در ارتفاع بیش از هزار و 500 متری از سطح زمین که سال 1346 ایستگاه تله سی‌یژ پیست دربند در آن بنا شده. آنان بلیت‌بان و اپراتور بالابرِ تفریحی و کوهستانی تله سی‌یژ هستند که کارشان این است که بعد از پاییدن بلیت گردشگران به آنها کمک کنند تا آرام و راحت روی صندلی‌های دو نفره
تله سی‌یژ بنشینند و بدون ترس و استرس از مسیر مرتفع که به فراخور هر فصل سال یا سبز و نارنجی یا بارانی و برفی‌است، لذت ببرند. از مسافران پر تعدادشان هم دانش‌آموزان قد و نیم قدی هستند که تله سی‌یژ به سرویس مدرسه‌شان تبدیل شده. آنها از اهالی روستای پس‌قلعه‌اند که هر روز صبح پیاده از پستی و بلندی میانه کوه خود را به ایستگاه دوم تله سی‌یژ می‌رسانند تا سوار بر تله‌های فلزی خیلی زود به مدرسه‌شان که چند متری پایین‌تر از میدان دربند است، برسند. هر ظهر هم این رویه برعکس اتفاق می‌افتد یعنی از مدرسه به خانه. اغلب روزها، پیش از آنکه ابوالفضل و همکارانش فرصت کنند زیر کتری دوداندود خود را برای تدارک بساط چای و صبحانه آتش بیندازند، این گردشگران کوچک همیشگی از راه می‌رسند.

وقتی تله سی‌یژ سرویس مدرسه می‌شود
پیش‌تر از ابوالفضل و همکارانش، این مسئولان دستگاه تله سی‌یژ هستند که با روشن کردن موتور دیزلی و به حرکت درآوردن قرقره‌ها روی کابل‌های فولادی، قصد کار روزانه می‌کنند. همین که دستگاه روشن می‌شود 50صندلی که در فواصلی معین نسبت به هم قرار گرفته‌اند با سرعت
یک و نیم متر بر ثانیه از مبدا ایستگاه اول به مقصد ایستگاه دوم به گردشی ممتد درمی‌آیند. اپراتورهای شیفت صبح ایستگاه یک(مبدا)، ابوالفضل و عبدالله هستند که از ساعت 8صبح تا 15 پای دستگاه تله سی‌یژ با لباس‌های فرم سفید و سیاه حاضر به یراق می‌ایستند. ابوالفضل ترسی از ارتفاع ندارد. از این روست که برخی روزها، حالش اگر کیفور و جور، باد اگر موافق و هوا اگر مساعد باشد بعد از پایان کارش، سوار تله سی‌یژ می‌شود و ابتدا خود را به میانه دره دربند، آنجا که پهنه کوچک روستای پس‌قلعه پهن است، می‌رساند و بعد هم کوه را کمی تا نزدیکی توچال می‌پیماید. برخلاف او اما این عبدالله‌ است که از ارتفاع می‌ترسد؛ هر چند که سن و سابقه‌ بیشتری هم دارد. ترس از ارتفاع از کودکی در جانش دویده؛ از همان وقت که بچه‌های محل از دیوار باغ همسایه بالا می‌رفتند و دزدکی شاخه‌های درخت گردو را می‌تکاندند برای چشیدن نوبرانه‌هایش و او فقط از پای آن دیوار کاهگلی نگاه می‌کرد. با این حال خاطراتش از هول و هراس، بیم و باک و شوق و ذوق گردشگران
تله سی‌یژسوار به مثنوی هفتادمن می‌ماند. مانند آن خاطره که به روزهای نخست کارش حدود 8سال پیش بازمی‌گردد:
« بعد از گذروندن جلسات آموزشی، اومدم ایستگاه وایستادم. یک روز دیدم چندتا دختر و پسر بچه دبستانی ریزه میزه بدون بلیت و همراه، اومدن تا سوار تله سی‌یژ بشن! گفتم بلیت‌تون کو؟ بزرگ‌ترتون کجاست؟ اونا هم خیلی عادی گفتن ما اهل روستای پس‌قلعه‌ایم و هر روز از همین مسیر می‌ریم مدرسه و خونه! بلیت و بزرگ‌تر نمی‌خواد؛ سرویس مدرسه‌مونه!» حرفش تمام‌شده و نشده از دور صدای پسران نوجوانی به گوش می‌رسد که سوار بر تله سی‌یژ به شوخی فریاد می‌زنند:«داداش، تندترش کن!»

ژانگولربازی و نان و آب اپراتوری تله سی‌یژ
چای دیشلمه صبحگاه با توجه به تعدد مراجعه گردشگران از دهان افتاده و ابوالفضل به فکر دَم کردن مُشتی چای دیگر است. پیش از آن، بلیت 2مرد گردشگر را چک می‌کند و آنها را به سمت سکوی نشیمن صندلی هدایت می‌کند:«بی‌حرکت وایستید و وقتی صندلی از پشت بهتون نزدیک شد روی اون بشینید. بعد کمکتون می‌کنم تا میله محافظ رو هم بکشید جلو. خواهش می‌کنم توی مسیر کار خطرناکی انجام ندید.» یکی از آنها به سخن می‌آید:« مثلا چه کار خطرناکی؟!» ابوالفضل هم که گویی فایل مربوط به خاطره‌ ایستادن پسر جوان روی صندلی تله سی‌یژ هنگام حرکت آن در سرش باز شده، پروا می‌دهد:« مثلا نکنه یه وقت شیطون بره توی جلدتون و بخواید ژانگولربازی و حرکت‌های آکروباتیک انجام بدید و یا چیزی به این طرف و اون طرف پرت کنید! ان‌شاءالله که سرتون باد نداره!» 2مرد گردشگر بعد از درآمیختن تعجب و خنده، نشسته روی صندلی پیش می‌روند تا از فرازی تماشایی، پایتخت را دید بزنند و سلفی پشتِ سلفی بگیرند؛ سلفی‌هایی فتوشاپی که اغلب، کسب‌وکار عکاسانِ مسیر رفت و برگشت تله سی‌یژ را از رونق می‌اندازد. رامین و محمد عکاسان 2عکاسخانه‌ (جایگاهی تعبیه شده در دامنه ارتفاع) کوچک و چوبی این مسیر مهیج هستند که با دوربین‌های حرفه‌ای و چند لنزی خود هر لحظه به فکر شکار تصاویری خاص از گردشگران تله سی‌یژسوارند. حدود 570متر جلوتر از ایستگاه نخست، ایستگاه دوم یا همان مقصد واقع شده که سجاد و جعفر نیز در آن به‌عنوان بلیت‌بان و اپراتور فعالیت دارند. جعفر، 30سال دارد و حالا کمی کمتر از 10سال است که زمین‌های حاصلخیز و ساحلی زادگاهش در مازندران را ترک و عزم تهران و شغل‌های نان و آب‌دارش را کرده. اینکه چطور دست روزگار او را از دریا به کوه و کوهپایه کشانده، قصه‌ای دراز دارد که او چنین خلاصه‌اش می‌کند:«کار نان و آب‌دار، تحصیلات، تخصص و یا پول می‌خواد که خب من هیچ‌کدوم رو نداشتم.» بعد از سلام و احوالپرسی مختصر با چند پاکبان شهرداری و کارگر ساختمانی که مشتری هر روز و بدون بلیت تله سی‌یژ برای رسیدن به محل کار خود در مسیرهای پیاده‌روی و یا ساختمان‌های در حال ساخت حاشیه روستاهای علیای دربند هستند، می‌گوید:« خدا رو شکر؛ با نون و آب همین اپراتوری تله سی‌یژ هم سیر می‌شیم!»

ابوالفضل، عبدالله و باقی همکاران به قرار هر روز صبح ساعت 8 در محل کارشان حاضر می‌شوند؛ محلی در ارتفاع بیش از هزار و 500متری از سطح زمین که سال 1346ایستگاه تله سی‌یژ پیست دربند در آن بنا شده
 

این خبر را به اشتراک بگذارید