• یکشنبه 4 آذر 1403
  • الأحَد 22 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 24
دو شنبه 10 اردیبهشت 1403
کد مطلب : 223792
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/mwmzE
+
-

پدر جوان باغیرتی که هنگام دفاع از دختران جوان توسط اوباش مجروح شده از پسرش می‌گوید

کنار جسم پسرم یاد شهید الداغی افتادم

گفت و‌گو
کنار جسم پسرم یاد شهید الداغی افتادم

باز‌ هم جوانمردی برای دفاع از افراد بی‌دفاع جانش را به خطر انداخت و تا یک قدمی مرگ پیش رفت. این بار در جریان حادثه‌ای که در کاشمر اتفاق افتاد، پسری به نام علی علیزاده وقتی دید 2نفر از اوباش مزاحم 3دختر شده‌اند، به آنها تذکر داد، اما آنها این تذکر را با ضربه چاقو جواب دادند. چاقو به گردن علی اصابت کرد و خونریزی شدید او سبب شد تا یک قدمی مرگ پیش برود، اما خواست خدا بود او که تنها فرزند خانواده است با تلاش کادر پزشکی زنده بماند. در شرایطی که علی بعد از جراحی سنگین از بیمارستان مرخص شده و همچنان در بستر است، محمد علیزاده، پدر او در گفت‌وگویی اختصاصی با همشهری درباره حادثه‌ای که برای پسرش اتفاق افتاده و آخرین وضعیت او صحبت کرد.

درباره علی بگویید. او چند سال دارد؟
علی تنها فرزند من است. او متولد سال 75 است و 28سال دارد. پسرم دانشجوی رشته تربیت‌بدنی است.
درباره روز حادثه صحبت کنید. آن روز دقیقا چه اتفاقی افتاد و علی چطور مجروح شد؟
روز حادثه 2، 3دختر جوان از نزدیکی خانه‌مان می‌گذشتند که 2پسر موتورسوار برای‌شان مزاحمت ایجاد کردند. همان موقع علی سررسیده و این صحنه را دیده بود. او هیچ درگیری‌ای با آنها نداشت و فقط گفته بود که مزاحم نشوید، مگر خودتان خانواده ندارید. همین چند جمله باعث شده بود که آنها چاقو بکشند و به گردن پسرم بزنند.
بعد از این حادثه علی چه  شرایطی داشت؟
چاقو فقط 2میلی‌متر با شاهرگ گردن علی فاصله داشت و اگر چاقو فقط 2میلی‌متر آن طرف‌تر برخورد می‌کرد، اتفاق بدی می‌افتاد.
وقتی فرزندتان مجروح شد، شما کجا بودید و چطور از حادثه باخبر شدید؟
من در خانه بودم که سر‌وصدا شنیدم. با عجله بیرون آمدم و دیدم مردم جمع شده‌اند. دیدم سر و صورت علی خون‌آلود و حالش بد است. او دچار خونریزی شدیدی شده بود و لباسش پر از خون بود. خدا هیچ پدری را در این موقعیت قرار ندهد. پسر جوانم جلوی چشمانم داشت از دست می‌رفت. با اورژانس تماس گرفتیم، اما چون وضعیت علی داشت بدتر می‌شد، قبل از رسیدن نیروهای اورژانس، هم‌محلی‌ها پسرم را به بیمارستان منتقل کردند و در آنجا تحت عمل جراحی قرار گرفت.
از شرایط علی در بیمارستان صحبت کنید. در آنجا چه اقداماتی برای نجاتش انجام شد؟
وقتی علی را به بیمارستان بردند، خونریزی‌اش بیشتر شده بود. نزدیکان‌مان با او بودند و مأموران پلیس از من خواستند که به کلانتری بروم. با این حال دلم پیش پسرم بود و مدام با افرادی که در بیمارستان بودند در تماس بودم. لحظات خیلی بدی بود. وقتی جان پسرم در خطر بود، می‌خواستم دنیا نباشد. من فقط همین یک فرزند را دارم و نمی‌توانستم حادثه‌ای را که برایش اتفاق افتاده بود، قبول کنم. جراحی او حدود یک‌ساعت طول کشید تا اینکه بالاخره خبر دادند که موفقیت‌آمیز بوده و خطر رفع شده است. خدا را شکر می‌کنم که این ماجرا به‌خیر گذشت و خدا پسرم را دوباره به من بازگرداند.
2پسر شروری که علی را مجروح کرده بودند، چطور دستگیر شدند؟
ضاربان را هم‌محلی‌ها همان موقع دستگیر کرده و به پلیس تحویل داده بودند. یکی از آنها 17ساله و دیگری 20ساله است. هردو سابقه‌دار هستند و آخرین‌بار 3‌ماه قبل چاقوکشی و سرقت کرده بودند. آنطور که می‌گفتند زمانی که با پسرم درگیر شده بودند هم حال‌ طبیعی نداشتند و مست بودند.
خواسته شما درباره 2جوان شرور چیست؟
ما از هر دو نفرشان شکایت کردیم و خواسته‌مان مجازات هردو نفرشان است. آنها مزاحم ناموس مردم شده بودند و در ادامه هم چاقوکشی کردند؛ آن هم برای پسر من که هیچ وسیله‌ای برای دفاع از خودش نداشت و فقط به آنها تذکر داده بود که مزاحم نشوند.
حادثه‌ای که برای علی اتفاق افتاد درست در شب سالگرد شهید الداغی بود؛ جوانی که در راه دفاع از دختری جوان به شهادت رسید.
بله این موضوع را می‌دانم و از ماجرای این شهید اطلاع دارم. وقتی چشم‌انتظار خبری از اتاق عمل بودم تا از وضعیت علی مطلع شوم به یاد شهید حمیدرضا الداغی و خانواده‌اش افتادم؛ جوانمردی که سال قبل درست مثل علی از دختری بی‌پناه در برابر اوباش دفاع کرده و جانش را از دست داده بود. در آن لحظات تا حدودی حال آنها را درک کردم که در چه شرایط سختی قرار داشتند. بعد فهمیدم حادثه‌ای که برای پسرم اتفاق افتاده، درست در شب سالگرد این شهید بوده است. روح شهید الداغی شاد باشد.
با گذشت 2روز از این حادثه وضعیت علی چطور است و آیا از مسئولان کاشمر کسی برای ملاقات او آمده است؟
پسرم 2روز در بیمارستان حضرت ابوالفضل(ع) کاشمر بستری بود که جا دارد از تلاش‌های کادر بیمارستان برای نجات پسرم تشکر کنم. حالا هم از بیمارستان مرخص شده و در خانه استراحت می‌کند. وضعیت او بهتر شده، اما باید تا بهبود کامل صبر کنیم. بعد از این حادثه مسئولان شهر برای عیادت علی به بیمارستان آمدند و به ما سرسلامتی دادند. دست همه‌شان درد نکند. خدا را شکر می‌کنم که تنها فرزندم در این حادثه باعث سربلندی من و خانواده شد. من به علی افتخار می‌کنم.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید