روایت دیگران
لکوموتیو
انتخاب و ترجمه: اسدالله امرایی
نویسنده داستان:ادوارد مارتین
روزگاری لکوموتیو ریلهای راهآهن تازه تاسیس را در مینوردید؛ صیقل میداد و چرخهایش صیقل میخورد. سالها گذشت و همچنان کار میکرد تا آنکه بر اثر خوردگی فرسوده شد و آن را به انبار اسقاط فرستادند. میدانست زندگیاش به پایان رسیده. شهرداری آن را تحویل گرفت، رنگ کرد و زیر سایبانی در پارک گذاشت. لکوموتیو حالا زندگی تازهای پیدا کرده. بازی قایمباشک بچهها شادی گذشته را به او برگردانده است.
در همینه زمینه :