راز نامها، رسم زندگی
یک کارشناس میراث ناملموس: مطالعه نام قدیمی روستاها و مناطق طبیعی کدهای فرهنگی برای زندگی در یک اقلیم است
راحله عبدالحسینی- روزنامهنگار
سرزمین وسیع ما در طول تاریخ همواره با بلایای طبیعی دست و پنجه نرم کرده و به زیست خود ادامه داده است. مردم گوشه و کنار این جغرافیا با توجه به داشتههای خود میدانستند چطور باید با طبیعت پیرامونشان رفتار کنند تا زندگی را تاب بیاورند. آنها زندگی را فقط برای خود نمیخواستند و برای گیاهان و حیوانات به اندازه خودشان حق زندگی قائل بودند و میدانستند حیاتشان به زندهبودن همه جانداران اطرافشان گره خوردهاست. حفظ این دانش بومی، همچون نگهداری از گنج نایابی است که بیتوجهی به آن، فقط بهمنزله قطع ارتباط ما با گذشتگانمان نیست، بلکه باعث میشود نوع رفتار با طبیعت را ندانیم و در مسیر توسعه پایدار موفق نباشیم. عزیز مصطفایی، دانشآموخته رشته مردمشناسی و کارشناس میراث ناملموس اداره میراثفرهنگی، صنایعدستی و گردشگری کرمانشاه معتقد است این موضوع مهم در حوزه میراث ناملموس دستهبندی میشود و نخستین سرنخ آن از نامگذاری چشمهها، رودها، کوهها و عناصر طبیعت پیرامون از سوی نیاکان ما پیدا میشود. به بهانه 13 شهریور، روز ملی مردمشناسی، با او که تحقیقات گستردهای در این زمینه در اقلیم اورامانات انجام داده درباره فلسفه این نامگذاریها به گفتوگو نشستیم.
دقت در نامگذاری عناصر طبیعی در محدوده کرمانشاه و منطقه اورامانات به کدهای فرهنگی شبیه است؛ کدهایی که راه و رسم برخورد با طبیعت را از سوی نسل قدیم به نسل جدید نشان میدهند. شما در بیش از یکدهه مطالعه در حوزه میراث ناملموس کرمانشاه به کدهایی از این دست برخورد کردهاید؟
موضوع میراث ناملموس در منطقه کرمانشاه موضوعی قابل توجه است که با کدگشایی از آن میشود به راز و رمز زیست در این منطقه پی برد، اما مهمتر از کشف این کدها یا واضحتر بگویم نامهایی که روی چشمهها، رودها و روستاها میگذاشتند این است که بتوانیم وجه تسمیه یا بهعبارتی علت این نامگذاری را پیدا کنیم. درواقع در این صورت به خوانشی از سرزمین، اقلیم یا در محدوده کوچکتر یک روستا پی میبریم. این اسامی درواقع قدیمیترین سند یا همان کدی است که به ما و نسل آینده میگوید میتوانیم در این روستا زندگی کنیم یا نه و اگر میتوانیم چطور باید به کشاورزی و دامپروری و تهیه پوشاک و دیگر موارد زندگی بپردازیم تا بتوانیم در این سرزمین دوام بیاوریم و به زیست خود ادامه دهیم.
با مثالی صحبتم را ادامه میدهم. اجداد ما در کنار رودی زندگی کردند و اسمش را «زندهرود» گذاشتند که بعدها به «زایندهرود» تغییر کرد. خوانش این اسم به نسل آینده میگوید که این رود مثل مادر است؛ میتوانی کنار این رود زندگی کنی، کشاورزی کنی و خانواده تشکیل بدهی. میگوید که زندگی کنار این رود دوام و قرار دارد، اما رود دیگری هست به نام «دلهرود» و «دله» که در گویش بختیاری بهمعنای سگ ولگرد است. این خوانش میگوید نمیشود کنار این رود، روستایی برپا کرد و زندگی تشکیل داد؛ چون این رود طغیان میکند و آرام و قرار ندارد. اینها کدهای فرهنگی است که زیستن در سرزمین را به ما یاد میدهد.
از دیدگاه شما آیا در رمزگشایی و خوانش اسامی مورد انتخاب نیاکان خود، موفق بودهایم و از این تجربه بهدرستی استفاده کردهایم؟
بیتعارف باید بگویم که موفق نبودهایم. وقتی مثلا میگوییم این نام قشنگ نیست یا علت را درک نمیکنیم که همان ضعف کدگشایی است، اسم را بهراحتی عوض میکنیم. اینجا فقط یک اسم عوض نمیشود، بلکه ارتباط برای همیشه قطع میشود؛ ارتباط بین دانش بومی نیاکان ما برای زیستن و نسل جدید سردرگم میشود؛ مثلا کنار رودخانه خانه میسازند و نمیدانند این رودخانهای است که مدام طغیان میکند. پس خانه خراب میشود و دوباره خانهای محکمتر میسازند و باز هم همین اتفاق میافتد. بعد مسیر رودخانه را عوض میکنند و دهها راهحل دیگر که هیچیک بومی نیستند و راه ما را از توسعه پایدار دورتر و دورتر میکنند.
یعنی تغییر یک اسم اینقدر تبعات دارد؛ درحالیکه بسیاری از این اسامی تغییر کردهاند؟ در کرمانشاه این تغییر اسامی چطور بوده است؟
همینطور است و تبعات را مشاهده میکنیم. این تغییر اسامی فرهنگ ما را نابود میکند. در کرمانشاه روستایی هست بهنام «چشمه زرشک». این اسم، جدید است؛ درحالیکه در این روستا اصلا نه زرشکی میروید و نه بوته زرشکی وجود دارد. تحقیقات نشان میدهد اسم روستا «چم زری» بوده است. برای نامگذاری جدید «چم» به چشمه ترجمه شده که نادرست است. اصلا چشمهای در روستا نیست. «چم» بهمعنای رودخانه است و «زری» بوتهای خاردار است که برای پوشش سقف خانههای روستا استفاده میشده است. «چم زری» درواقع رودخانهای بوده که در کنار آن بوتهای رشد میکرده و از آن بوته در ساخت سرپناه استفاده میشده است. حالا نسل جدید در این روستا به دنبال پرورش زرشک یا زیستگاهی برای زرشک است! تبعات تغییر ناشیانه اسامی همینطور نمود پیدا میکند.
اما گاهی تغییر اسامی برای تلفظ راحتتر یا نگارش آسانتر لازم است.
قبول دارم، اما چرا برای تغییر اسامی از اداره میراث استعلام گرفته نمیشود؟ اسامی بامعنا و با هویت نباید تغییر کند. اگر هم تغییری لازم است نباید طوری باشد که اسمی بیاصالت و ناهمگون برای روستا یا رود یا کوه و... انتخاب شود. ببینید کنار چشمهها، سکونتگاه شکل میگرفت. حالا در تغییر اسامی همه «چم»ها را به چشمه ترجمه کردهاند؛ درحالیکه «چم» در زبان ما بهمعنای رودخانه است و کنار برخی از رودخانهها نمیشود سکونتگاه تشکیل داد. مثالی دیگر بزنم؛ منطقه ییلاقی دیگر درهای است در کوهستان شاهو، اسم آنجا نشان میدهد که اینجا منطقه گردشگری و زندگی است؛ چون زیستگاه یک نوع پیاز خوراکی است. «دلو» بهمعنای ظرف آب است و از آنجا که در این منطقه تورفتگیها یا حفرههایی وجود دارد و آب ناشی از ذوب شدن برف در آنجا جمع میشود و از سویی دیگر پیاز خودرویی هم در این محل میروید به این نام خوانده میشود. موضوع تغییر اسم یک منطقه در جایی قابل تاملتر میشود که اسم ده یا روستا تغییر میکند و در مکاتبههای اداری و نامهنگاریها اسم جدید ثبت میشود و کمکم این نام جدید سر زبان میافتد و بعد از2نسل ماندگار میشود. دیگر کسی نمیداند «چشمه زرشک» یعنی چه و قبلش چه بوده است. اصل مطلب و کدی که نیاکان ما به ما دادند برای همیشه فراموش میشود و این زنگ خطری است که فاصله ما را از توسعه پایدار بیشتر میکند.
در صحبتهایتان چندبار به توسعه پایدار اشاره کردید. بهنظر میرسد تأکید زیادی روی فرهنگ بومی دارید. مگر نه این است که توسعه پایدار برای خودش چارچوب و معیارهایی دارد؟
به اعتقاد من توسعه پایدار از پایین به بالا تعریف میشود؛ یعنی زمانی که پای بومیان هر منطقه در میان باشد، نسخه خارجی نتیجه نمیدهد. در دهه1340 طرحهای آمریکایی برای توسعه پایدار بهدلیل غیربومی بودن شکست خورد. این نکته را هم بگویم که مشارکت بومیان این نیست که در جلسهها و گردهماییها حضور داشتهباشند. منظور من از مشارکت بومیان این است که پای صحبت موسپیدکردهها بنشینیم و بپرسیم که چرا روستا یا این رود را اینطور انتخاب کردید؟ یا بپرسیم چرا نوع معماری در اورامانات یا در هر اقلیم دیگر اینگونه و با این مواد انتخاب شدهاست؟آنان به ما میگویند که در اورامانات روی پایههای درخت «بنه» دیوار میچیدند تا ریشه درخت بیرون نیفتد؛ چون معیشت آنان در گرو حیات آن درختان بود و میدانستند که ادامه زندگی از مسیر ارتباط با طبیعت میگذرد. البته این موضوع برای همه گذشتگان ما که در ایران زندگی میکردند، صدق میکند. برای توسعه پایدار هم نباید به بیراهه برویم. مطالعات یا همان چارچوب باید از فرهنگ همین مردم حاصل شود. ساختاری که آنان برای زندگی خود داشتند، ما را به شاخصهای توسعه پایدار میرساند.