یاکوب گریم - ویلهلم گریم
هیچکدام از اینها را نـمـیخـواهـم! لباسهایت، مرواریدها، جواهراتت و حتی تاج زرین تو به دردم نمیخورد. دلم میخواهد دوستم داشتهباشی و بگذاری که همراه و همبازی تو باشم. دوست دارم پشت همان میزی بنشینم که تو مینشینی. از همان بشقاب طلایی غذا بخورم که تو میخوری، از همان فنجانی بنوشم که تو مینوشی و در تختخواب کوچک زیبای تو بخوابم. اگر همه اینها را قبولداری، من هم در آب فرو میروم و گوی طلایی کوچک و زیبای تو را میآورم.
قصهها و افسانههای برادران گریم
در همینه زمینه :