• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
جمعه 12 خرداد 1402
کد مطلب : 193483
+
-

امام‌ ره به روایت همسرشان

زندگی زیر سایه احترام

مرحومه خدیجه ثقفی ملقب به «قدس ایران»، دختر آیت‌الله میرزا محمدثقفی و همسر امام خمینی(ره) بود که اوایل اسفند‌ماه سال۱۳۰۸ با امام خمینی ازدواج کرد و حاصل 6دهه زندگی مشترک با ایشان، 3پسر و 5دختر بود که 3فرزندشان به نام‌های لطیفه، سعیده و سیدعلی را در دوران کودکی از دست دادند و 5فرزند دیگرشان شهید آیت‌الله مصطفی خمینی، بانو صدیقه مصطفوی، بانو فریده مصطفوی، بانو زهرا مصطفوی و مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین احمد خمینی بودند.

رعایت حریم شخصی
زندگی‌ امام(ره) سراسر با رفتار احترام‌آمیز و همراه با محبت بود. آنطور که در خاطرات مرحومه ثقفی، آمده: امام به من خیلی احترام می‌گذاشتند و خیلی اهمیت می‌دادند. هیچ حرف بد یا زشتی به‌‎ ‎من نمی‌زدند. همسر امام(ره) همچنین از اوایل ازدواجشان خاطره‌ای نقل کرده که نشان از احترام حضرت امام(ره) به ایشان در موضوعات شخصی، رفت‌وآمدها و پوشش دارد: «‌اوایل زندگی‌مان هفته اول یا ‌ماه اول، یادم نیست، به من گفتند: من به‌ کار تو کاری ندارم به‌‎ ‎هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش. اما آنچه از تو می‌خواهم این است که‌‎ ‎واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی؛ یعنی گناه نکنی. به مستحبات خیلی‌‎ ‎کاری نداشتند، هر طوری که دوست داشتم زندگی‌‎ ‎می‌کردم. به رفت‌وآمد با دوستانم کاری نداشتند و اینکه چه‌وقت بروم چه‌وقت‌‎ ‎برگردم، ایشان به درس و تحصیل مشغول بودند و من هم سرم به‌کار خودم بود.»

  محبتی که پنهان نبود
او بارها از محبت و توجه امام(ره) نسبت به خودشان یاد کرده: اینکه بگویم زندگی مرا به رفاه اداره می‌کردند، نه. طلبه بودند و نمی‌خواستند دست پیش این و آن دراز کنند - همچنان که پدرم نمی‌خواست - دل‌شان می‌خواست با همان بودجه کمی که داشتند زندگی کنند، ولی احترام مرا نگه‌می‌داشتند. حتی حاضر نبودند که من در خانه کار بکنم. همیشه به من می‌گفتند جارو نکن. اگر می‌خواستم لب حوض روسری بچه را بشویم می‌آمدند و می‌گفتند: بلند شو، تو نباید بشویی. من پشت سر او اتاق را جارو می‌کردم، وقتی او نبود لباس بچه را می‌شستم. حتی یک سال که کسی که همیشه در منزل‌مان کار می‌کرد، نبود آن موقع ما در محله امامزاده‌قاسم بودیم، همین اواخر بود که بچه‌ها بزرگ شده و شوهر کرده بودند، وقتی ناهار تمام شد من نشستم لب حوض تا ظرف‌ها را بشویم، ایشان همین که دیدند من دارم ظرف‌ها را می‌شویم، از بین دخترها، فریده منزل ما بود،  گفتند: فریده بدو، خانم دارد ظرف می‌شوید، فریده دوید و آمد ظرف‌ها را از من گرفت و شست.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید