• چهار شنبه 2 خرداد 1403
  • الأرْبِعَاء 14 ذی القعده 1445
  • 2024 May 22
چهار شنبه 20 اردیبهشت 1402
کد مطلب : 191466
+
-

غول مهربان اضطراب

پیچ و تاب زندگى
غول مهربان اضطراب

سیدسروش طباطبایی‌پور-روزنامه نگار

اول این‌که دوچرخه، شنگول و منگول است که بعد از حدود یک سال وقفه، دوباره روی ماه شما نوجوانان را می‌بیند؛ آخر شما بمب انرژی هستید و هر کسی به شما فکر‌ کند و برای شما قدمی بردارد و قلمی بزند، لاجرم بمب انرژی خواهد شد و سرکیف! دوم اینکه در صفحه‌ی «پیچ و تاب زندگی»، قرار است از این به بعد، کمی درباره‌ی دنیای نوجوانی و چالش‌های آن، بیش‌تر با هم گفت‌و‌گو کنیم و البته هیچ گفت‌و‌گویی یک طرفه نخواهد بود. پس لطفاً شما هم دست به‌کار شوید و از چالش‌ها و راه‌کارهایتان در مدرسه، خانه، ارتباط با هم‌سالان و بخش‌های پنهان دنیای نوجوانی، برایمان بنویسید تا آن دغدغه‌ها را به اسم خودتان در همین صفحه منتشر کنیم و درباره‌ی آن با هم گپ بزنیم. در این شماره می‌خواهیم کمی واژه‌ی شریف و البته ترسناک «اضطراب» را با هم زیر و رو کنیم؛ واژه‌ای که در روزهای آخر اردیبهشت و پایان سال تحصیلی، گریبانمان را می‌گیرد و اگر ما را رها نکند، دنیای تابستان و کارنامه‌ی اعمالمان را تیره و تار خواهد کرد.


خار گل!
از نگاه روان‌شناسان، غول اضطراب، واکنش ذهنی و جسمیِ بدن ماست در برابر خطرهای ناشناخته. همین نگاه را، جناب سعدی شیرازی هم دارد که گفت: «شاخ گل از اضطراب بلبل /  با آن همه خار سر درآورد» انگار سعدی هم معتقد است خار گل‌ها، همان محصول طبیعی اضطراب و نگرانی آن‌ها در برابر نگرانی از بلبلان ناشناخته است.

روی خوش!
فرض کنید پدران ما، در گذشته‌های بسیار دور که ساکن غارها و جنگل‌ها بودند، اگر تا خورشید غروب می‌کرد و چادر شبش در دنیا پهن می‌شد، تشکشان را با خیال راحت، کف جنگل پهن می‌کردند و شب‌ها با خیال راحت خُر و پفشان به هوا می‌رفت، چه می‌شد؟ حتماً با اجازه‌ی شما، دریده می‌شدند و لقمه‌ی چپ شیر و گرگ و پلنگ!

دستگاه اضطراب‌سنج
از بررسی زندگی اجدادمان، نتیجه می‌گیریم که اضطراب، چندان یار بی‌وفایی هم نیست! به زبان دیگر، اگر آن را به اندازه در مُشت داشته باشیم و به‌جا و به‌موقع خرجش کنیم، بازده زندگی و تحصیلمان را افزایش خواهد داد.
 اما از کجا بفهمیم به‌خصوص در روزهای پایان سال تحصیلی و شب‌های کوتاه خـــرداد، دُز اضطرابـی که در چنته داریم، چه زمانی مفید و به اندازه است و کی، زیان‌بار و ملال‌آور؟ پاسخ این سؤال، مفید و مختصر است: اگر در این روزها و شب‌های حساس، هنگ کرده‌اید و غول اضطراب، به شما اجازه نمی‌دهد از جایتان تکان بخورید و طبق برنامه پیش بروید و به زبان ساده‌تر، موتور درس‌خواندنتان یاتاقان زده و خاموش شده، بدانید و آگاه باشید که اضطراب خونتان، به حد قرمز که نه، قهوه‌ای و سیاه رسیده و باید فکر بکری کنید؛ اما اگر، هم مضطربید و هم در حال حرکت، عقربه‌ی اضطراب شما، روی وضعیت سفید است.
  حتی در شرایط وضعیت سفید اضطراب، شاید گاهی با دنده‌ یک، گاهی دنده‌ دو و یا چهار حرکت کنید و گاهی حتی دنده‌ی عقب بروید؛ اما نباید نگران باشید؛ همین که ماشین تحصیلتان، پِت‌پِت نمی‌کند، باید کلاهتان را هوا بیندازید و به مسیرتان ادامه دهید.

فکر بکر

احتمالاً مى‌دانید در آن شب‌هاى خوفناک، چه سلاحى به داد نیاکان ما رسید: اضطراب... بله... اضطراب! اضطراب و نگرانى از دندان تیز جکان و جانوران وحشی، باعث شد پدران ما براى خوابشان، فکر بکری کنند و با روشن‌کردن آتشِ روی زمین و پهن کردن جای خوابشان، روی دار و درخت و دیگر راه‌کارهای ریز و درشت آن روزها، جان سالم به در ببرند.

آن روی سکه!
حالا به ماجرای پدرانمان، از زاویه‌ای دیگر نگاه کنیم. فرض کنید در آن زمان‌های دور، لحظه‌های شبانه که همه جا را سیاه می‌کرد، اگر پدران ما به جای خواب، فقط به خود می‌لرزیدند و کف دستشان خیس می‌شد و قلبشان توی دهان مبارکشان می‌رفت، چه می‌شد؟ درست گفتید! به‌خاطر اضطراب از شر درندگان و ترس از جهندگان و پرندگان و البته بعد از چند روز کشیک شبانه، حتماً کف پایشان تاول می‌زد و چشمانشان پف می‌کرد و از زور بی‌خوابی، مغزشان تُف می‌کرد و بدنشان تلو تلو می‌خورد و بالاخره هم جان مبارکشان به آسمان‌ها می‌رفت.









 

این خبر را به اشتراک بگذارید