گفتوگو با حاجیه خانم، ربابه انصاریان
پسر کو ندارد نشان از پدر
فرنیا عربامینی- روزنامهنگار
حاجیه خانم ربابه انصاریان، خواهر کوچکتر شیخحسین انصاریان، مادر شهید محمدمهدی دباغی بانوی مقاوم و دریادلی است. او ازجمله شیرزنهایی است که سبک زندگیاش میتواند برای هر بانویی درس باشد. انصاریان سالها پیش درست در دوران جنگ تنها پسر 16سالهاش را راهی جبهههای نبرد کرد. وقتی هم پیکر تنها پسرش را آوردند نهتنها خم به ابرو نیاورد، بلکه با روحیه دادن به اطرافیانش مانع از گریه و بیتابی آنها شد. خواهر شیخ انصاریان از برادرش خاطرات زیادی دارد که برای ما بازگو میکند.
خواهر شیخحسین مثل خود او اهل دل و مهربان است. اصالتشان خوانساری است و نسبشان به خاندان شیخ برمیگردد. او با مرور گذشته دفتر خاطرات خانوادگیشان را ورق میزند: «پدرم در بازار حجره برنجفروشی داشت. بهدلیل کسادی بازار ناچار شد به تهران بیاید. آن موقع حسین برادرم 3سال بیشتر نداشت. پدرم، مرد متدینی بود و مرتب در مجالس دینی شرکت میکرد و همیشه برادرم حسین را همراه خود میبرد. بیشتر پای منبر حاجعلی اکبر برهان مینشست. برادرم حسین از همان کودکی به درس طلبگی علاقه پیدا کرده بود. مادرم تعریف میکرد از دست حسین چادر نداشتم. همیشه چادرم را برمیداشت یا عمامه میکرد و روی سر میگذاشت یا بهصورت عبا روی شانهاش میانداخت.» حسین از همان کوچکی پای ثابت محافل سخنرانی و روضه بود. شاید آن زمان چیزی از صحبتهای وعاظ متوجه نمیشد اما شنیدن مداوم پند و اندرزهای دینی روی او تأثیر زیادی گذاشته بود. پدر با اینکه سواد آنچنانی نداشت اما خیلی در انتخاب سخنرانها دقت میکرد. معمولا حسین را به مجالسی میبرد که سخنرانهایش مجتهد بودند یا علم بالایی داشتند.»
مشورتی که به سعادت ختم شد
شیخحسین با پایان دوره دبیرستان عزم خود را جزم کرد تا ادامه تحصیل دهد اما اینکه دانشگاه برود یا حوزه تصمیم بزرگی بود که باید میگرفت. مردد بود. تا اینکه به مشهد مقدس سفر کرد. در آنجا اتفاقی افتاد که مسیر زندگیاش را توانست پیدا کند. درست زمانی که برای زیارت امامرضا(ع) رفته بود در حرم، مرحوم محمد مهدی محیالدین الهی قمشهای را دید و ماجرا را با او درمیان گذاشت. بعد از گفتوگو با مرحوم الهی قمشهای به توصیه او تحصیل در حوزه را انتخاب کرد. استاد الهی قمشهای به او گفته بود: «هر دو محل علم است؛ دانشگاه و حوزه. اگر تو به دانشگاه بروی زبانبسته خواهی شد اما اگر به قم بروی بلبلی خواهی شد که وارد چمن شده و صدایت به زیبایی آشکار خواهد شد.» شیخ حسین در سال 1347با دختری از خانوادهای متدین و باتقوا ازدواج کرد. ثمره زندگی مشترکش 4فرزند است؛ 2دختر، 2پسر. امیر و محمد پسرهای شیخ هر دو طلبه شدهاند.
مهمانی خانوادگی با چاشنی شوخی و خنده
زندگی در خانوادهای مذهبی شاید این شبهه را ایجاد کند که افراد آن خانه آدمهای کمجوش و کمهیجانی هستند. اما حاجخانم انصاریان این موضوع را رد میکند و میگوید: «ما خانواده شادی هستیم. حضور برادرم حسین در هر مجلسی همه را سرنشاط میکند. وقتی دور هم هستیم لحظاتمان را با خنده و شادی میگذرانیم. تنها فرقی که با دیگران داریم اینکه در جمع خانوادگی ما غیبت و پشت سرهم حرفزدن ممنوع است. دیگر اینکه در مهمانیهای ما خانمها و آقایان جدای از هم مینشینند؛ برای راحتبودن خانمها. شوخیهای ما رنگ و بوی طعنه و سرزنش ندارد. بهخصوص برادرم حسین نقل مجلس است. او در قم زندگی میکند و برای مهمانیها خودش را به تهران میرساند. یکبار به شیخحسین گفتم من هم مادر شهید هستم، هم خواهرت دیر به دیر سرمیزنی فردای قیامت دامنت را میگیرم. او هم با خنده گفت دامن من بلند است و دست همه به آن میرسد. برادرم در ایام ماه رمضان که به تهران میآید هر شب خانه یکی از ما افطار دعوت است.» سنت دورهمی ماهانه در خاندان انصاریان یادگاری است به جا مانده از پدرشان. هرماه یک خانواده میزبان است و باقی فامیل دور هم جمع میشوند. انصاریان میگوید: «این مهمانیها فقط برای خوشگذرانی نیست. به برکت آنها از حال هم باخبر میشویم و اگر کسی مشکلی داشته باشد همه برای رفع آن آستین بالا میزنیم. در ضمن صندوقی هم داریم که هرماه وجهی در آن قرار میدهیم تا اگر کسی به مشکل مالی برخورد از آن صندوق وام به او داده شود.»
ماه مبارک رمضان، معنویت را شکوفا میکند
شیخحسین در پاسخ به این سؤال که مردم چگونه با وجود مشغلههای مختلف و گرفتاریهای اجتنابناپذیر روزمره، از معنویات غافل نشوند؟ در یکی از مصاحبههای خود گفته است: «باید به جامعه خوشبین بود. مردم این روزها از معنویت خشک نشدهاند و هنوز گُل معنویت در وجود مردم حالت شکفته دارد.»