چگونه زمین کنار قبرستان به بنایی تاریخی تبدیل شد
خانهام ابری است
زهرا بلندی- روزنامهنگار
شاید در ظاهر تفاوتی با دیگر ساختمانهای محله تجریش نداشته باشد ولی وقتی متوجه میشوی اینجا روزگاری محل سکونت «نیما یوشیج»، شاعر، نویسنده، منتقد و نظریهپرداز ادبی برجسته معاصر بوده، دیگر همهچیز فرق میکند. نام اصلیاش علی نوری یا علی اسفندیاری است و سال ۱۳۰۱ با سرودن شعر افسانه، تحولی جدید در شعر و ادب فارسی پدید آورد. او از سال ۱۳۱۲ به تهران عزیمت کرد. همان وقت نیما با فروش چند قطعه زمین مزروعی شالیزار در حوالی جنگلهای تمیشان و نور که سهمالارث پدریش بود، خانه کوچکی در چهارراه یوسفآباد، کوچه پاریس، نزدیک منزل مادرش خرید. سال ۱۳۲۷ این خانه را فروخت و به اصرار جلال آلاحمد و سیمین دانشور، زمینی را در شمیران، کنار یک قبرستان، خرید و یکسال بعد این خانه را که در محله دزاشیب قرار گرفته، ساخت.نیما در سال ۱۳۳۸ در همین خانه چشم از دنیا فرو بست. بعدها صاحبان جدید در آن زندگی میکردند و سپس خانه متروکه شد تا اینکه شهرداری آن را خرید و بازسازی کرد. معماری بنا مربوط به دوره پهلوی دوم است و در سال۱۳۸۰ توسط سازمان میراث فرهنگی در فهرست آثار ملی ثبت شد تا اینکه سازمان زیباسازی سال ۱۳۹۶ آن را خرید و برای خانهموزه شدنش برنامهریزی کرد. در نخستین گام از روند بازسازی، خانه نیما در سال۱۳۹۸ تملک شد و طرح مرمت و بازسازی این ملک در دستور کار معاونت فنی سازمان زیباسازی قرار گرفت، سپس اقدامهای اضطراری لازم برای آن انجام و خانه نیما به موزه شعر نوین ایران تبدیل شد.
آیا برادر بهرام چوبین اینجا زندگی میکرد؟
حسن حسنزاده- روزنامهنگار
محله نیاوران هم مانند دیگر محلههای شمال شهر که روزگاری یکی از ۳۳ پارچه آبادی شمیران بود، در روند توسعه شهر حال و هوای گذشتهاش را از دست داده است. با وجود این، هنوز هم میشود با قدم زدن در پسکوچههای پر دار و درخت نیاوران، ردپایی از تاریخچه و هویت این محله کهن پیدا کرد.درباره نامگذاری نیاوران روایتهای متعددی وجود دارد.آبادیهای شمیران پس از رشد و توسعه شهر در دهه ۴۰ چهره روستایی خود را از دست داد و بهتدریج خیابانها و آپارتمانها در این محلهها جای باغها و مزارع را گرفتند اما نیاوران یکی از آن محلههایی است که کموبیش بافت سنتی خود را حفظ کرده است.البته نیاوران پیش از آنکه نیاوران شود، نام دیگری داشت.برخی از تهرانشناسان گفتهاند نام قدیم این آبادی بهدلیل وجود درختان گردوی فراوان «گردوی» یا «گرده وی» بود. واژه «گردوی» برخی از اهالی قدیمی این آبادی را به یاد برادر بهرام چوبین انداخته و در وجه تسمیه نام قدیم این محله آوردهاند که چون «گردوی» برادر بهرام چوبین، مدتی در این محدوده زندگی کرده است، نام این آبادی را گردوی گذاشتهاند. اما اینکه این آبادی کهن را با نام «نیاوران» میشناسیم هم برای خود روایت جالبی دارد. ماجرا به دوران فتحعلیشاه قاجار برمیگردد. میگویند وقتی شاه قاجار در این منطقه برای خود باغی ییلاقی دست و پا کرد، این محدوده نیزارهای فراوان داشت؛ نیزارهایی چنان انبوه که حتی ساکنان آبادیهای اطراف برای جمع کردن نی به این منطقه میآمدند. به عقیده ساکنان قدیمی نیاوران، همین مسئله موجب شد بهتدریج نام «نیآوران» ورد زبان شمیرانیها شود.
بیتوجهی تهرانیها به اختراع آقای ادیسون
بهاره خسروی- روزنامهنگار
سال۱۲۸۴ بود که حاج «محمدحسین امینالضرب»، از تجار معروف قاجار، با مظفرالدینشاه به روسیه رفت. سفری که برای امینالضرب نان چرب و چیلی به همراه داشت و مردم هم از منفعت این سفر بیبهره نماندند و بعد از همین سفر بود که صنعت برق نخستین بار وارد کشور و خیابانی که تصویرش را اینجا میبینید، شد. تهرانیها در سالهای نخست ورود برق چندان روی خوشی به اختراع آقای ادیسون نشان ندادند و برق را قسمتی از قدرت شیطان میدانستند و حاضر نبودند تا پای شیطان به خانهها و مغازههایشان باز شود، برای همین از فانوس و چراغهای نفتی و پیهسوز استفاده میکردند.حاج «محمدحسینامینالضرب» در این سفر بیش از ۵۰۰ تومان هزینه کرد تا دستگاههای تولید برق را وارد کشور کنند و خیلی زود جای کارخانه چراغگاز را در خیابان چراغ برق قدیم (امیرکبیر فعلی) گرفت. این کارخانه ۴۰۰ کیلووات نیرو داشت و خیابان چراغبرق و اطرافش را روشن میکرد. برق این کارخانه برای نخستین بار وارد عمارت شاهی و خانههای اعیان و اشراف تهران شد.استقبال درباریان از این صنعت باعث شدتا امینالضرب از این سفر سود کلانی به جیب بزند. مرحوم«جعفر شهری» در کتاب «تهران قدیم» نوشته: «کارخانه امینالضرب از عجایب بود و تا سالها موجب حیرت و تماشای مردم شده بود. هر غروب به تماشایش میرفتند و مردم مدتها به شگفتیاش لب به دندان میگزیدند و «لاحول و...» میگفتند. تماشای نور لامپهایش تا ساعتها وقت مردم را پر میکرد و تنها فایدهای که از آن مترتب میشد نور خیابان اطراف عمارت شاهی بود.»
مراسم آشپزان درکاخ ییلاقی
ثریا روزبهانی- روزنامهنگار
تابستان که میشد کالسکه شاهی با عبور از پس قلعه و ارتفاعات توچال با صدها خدم و حشم به شهرستانک میرفت تا در آنجا با سبزیهای کوهی، آش مورد علاقه شاه قاجار را بپزند. سال ۱۲۵۷ بود که ناصرالدینشاه دستور داد تا در این روستا کاخی ییلاقی بنا کنند؛کاخی زیبا که هزاران رمز و راز و ماجرای خواندنی در آن نهفته است و بهعنوان میراث فرهنگی کشور ثبت شده است. کاخ ییلاقی شهرستانک شامل دو بخش بود.قسمت اندرونی کاخ، محل سکونت اهل حرم و خود شاه شامل حیاط مرکزی و حجرههایی بود که زنان حرم با توجه به جایگاه و شأنشان در آن اقامت داشتند. بخش بیرونی هم از حیاطی مجزا و ساختمان یک طبقهای تشکیل شده و در اختیار خدمتکاران بود. این کاخ بین دو رودخانه قرار داشت و وقتی ناصرالدین شاه به این کاخ میآمد بیش از صدها خدمتکار به همراه داشت و در آن مراسمی به نام آشپزان برپا میشد«اعتمادالسلطنه» در کتاب خاطرات خود درباره این کاخ و خاطراتش نوشته است:«هر سال در یک روز معین، ناصرالدینشاه به اتفاق وزرا، رجال، شاهزادگان و دیگر نزدیکان خود به شهرستانک میآمد و مراسم مخصوص آشپزان به راه میانداخت.» آنطور که در تاریخ آمده خدمه و سربازان شاه مجبور بودند از راهی باریک و خطرناک از روی رودخانه به شهرستانک بروند و معمولاً در جریان این ترددها، تعدادی از آنها به داخل آب سقوط میکردند و جان خود را از دست میدادند. میگویند آش معروف ناصرالدین شاه برای نخستین بار در این کاخ پخته شد.
نخستین میدان ترهبار تهران
ابوذر امیرانی- روزنامهنگار
نخستین میدان ترهبار شهر تهران را «محمد ابراهیمخان امینالسلطان» وزیر دربار قاجار و عضو دارالشورای کبری (شورایی متشکل از سران حکومت قاجار) در حوالی میدان شوش ساخت. امینالسلطان که با وجود بیسوادی، فردی زرنگ، باهوش و البته طماع در بین مردم و درباریان شناخته میشد، هر روز در مسیر خانهاش برای رسیدن به ارگ سلطنتی، در محلههای امیریه، منیریه و گلوبندک با کشاورزهایی روبهرو میشد که راه را برای خرید و فروش محصولاتشان شلوغ میکردند.امینالسلطان که در مسافرت به باکو، مسکو و ایروان، کشاورزان و مردم را در یک میدان بزرگ دیده بود که همانجا محصولات کشاورزی را خرید و فروش میکردند، به فکر افتاد چنین مجموعهای در پایتخت بسازد. بنابراین قطعه زمینی که در نزدیکی دروازه شهرری یا دروازه عبدالعظیم(ع) داشت، به این کار اختصاص داد. از آن پس کشاورزها بدون وارد شدن به محلههای مرکزی شهر، محصولات خود را همانجا به مردم و مغازهداران میفروختند. بعد از مرگ امینالسلطان، پسرش «علیاصغرخان امینالسلطان» به توسعه این میدان ترهبار پرداخت. با توسعه شهر، خانههای زیادی در اطراف این میدان ساخته شد و زمزمه خارج کردن آن از بافت شهری به گوش رسید؛ چون شلوغی، ترافیک و ازدحام جمعیت در این محدوده به اوج رسیده بود. شهرداری و پلیس تهران برای سامان دادن به این وضعیت، در دهه۵۰ تصمیم به انتقال این مرکز به بیرون از شهر گرفتند. این کار بهخاطر مخالفت حجرهدارها سالها طول کشید تا اینکه کلنگ ساخت میدان مرکزی میوه و ترهبار، سال۱۳۶۹ به زمین خورد.
بهترین قصههای تاریخی تهران جایزه میگیرند
صفحه «روایت تهران» که پیش روی شماست، از این پس به انعکاس روایتهای خواندنی تاریخ تهران قدیم و سرگذشت شخصیتها و نامداران، خیابانها و گذرها، واقعههای تاثیرگذار و تاریخ شفاهی طهران تعلق خواهد داشت؛ با عکسهای بازمانده از خاطرات تهران دیروز و قصهها و ماجراهای پس پشت این عکسها.شما هم می توانید در انتشار این صفحه که متعلق به خود شما و شهرشماست ما را همراهی کنید. «همشهری» بهترین عکسها و قصههایی را که برای ما ارسال میکنید با نام خودتان منتشر و به شما «همشهریان همراه» هدیهای تقدیم میکند.
نشانی و شماره تماس ما: mahaleh@hamshahri.org و ۴۶۴- ۲۳۰۲۳۴۵۵