• جمعه 30 آذر 1403
  • الْجُمْعَة 18 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 20
شنبه 3 دی 1401
کد مطلب : 180845
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/j2YMY
+
-

رحمان، پسر نوجوان جنوبی ناگفته‌های جنگ را روایت می‌کند

پسران جزیره

یادداشت
پسران جزیره

آزاده سلطانی؛ روزنامه نگار

بعضی وقت‌ها دلت می‌خواهد به همه نشان بدهی که بزرگ شده‌ای و باید تو را جزو آدم‌ها حساب کنند. آن وقت می‌روی سراغ کارهایی که بوی خطر می‌دهد و وحشتناک است. حالا فکرکن که موفق هم بشوی. درست مثل رحمان قصه ما. پسری 13ساله که جز مادربزرگش هیچ‌کس را ندارد اما دشمن، مادربزرگ او را به اسارت گرفته است. رحمان تصمیم به نجات مادربزرگ می‌گیرد و به دل خطر می‌زند. اینکه چه اتفاقاتی را تجربه می‌کند در کتاب «پسران جزیره» به قلم شیوای حسین فتاحی نوشته شده است. فتاحی در واقع سعی کرده با نگارش این اثر حوادث جنگ را داستان‌گونه برای نسل جوان امروز توصیف کند.

داستان از آنجا شروع می‌شود که رحمان برای کمک به مادربزرگ خود به دل عراقی‌ها می‌زند. مادربزرگ برای رحمان عزیزترین و تنها کسی است که او دارد. رحمان با چند تن از دوستانش جای مادر‌بزرگ را پیدا کرده و به منطقه جنگی می‌رود. جایی که در محاصره دشمن است. رحمان به منطقه اشراف کامل دارد و قدم‌به‌قدم آن را خوب می‌شناسد. او همراه با دوستانش مسیر هور را جلو رفته و خود را به محل اسکان عراقی‌ها می‌رسانند اما در بین راه با پسری به نام رئوف آشنا می‌شوند که در حادثه‌ای مجروح شده است. پسرها به یاری رئوف می‌روند و نجاتش می‌دهند. رئوف هم در ازای محبت آنها دعوتشان می‌کند تا به خانه‌اش بروند اما سفارش می‌کند که ردی از خود نشان ندهند تا دایی رئوف پیدایشان نکند. این موضوع باعث شک و تردید رحمان و دوستانش می‌شود تا اینکه پی‌می‌برند دایی رئوف برای عراقی‌ها جاسوسی می‌کند و می‌خواهد محل عملیات آزادسازی بستان را نشان دهد. رحمان در این گیرودار نجات مادربزرگ را به تأخیر انداخته و با رئوف و یکی از دوستانش به اسم قاسم خود را به رزمنده‌ها می‌رساند و ماجرا را برای آنها بازگو می‌کند. اینکه طی مسیر چه اتفاقات تلخی را تجربه می‌کند از ویژگی‌های کتاب است که مخاطب را ترغیب به‌دنبال کردن داستان می‌کند اما ادامه ماجرا؛ اقدام ارزنده این بچه‌ها باعث می‌شود عملیات لو نرود و عراقی‌ها به هدف‌شان نرسند. در انتهای داستان رحمان موفق به نجات مادربزرگش از محاصره عراقی‌ها می‌شود و با هم به خانه برمی‌گردند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید