سرقتهای سریالی مهندس قلابی با نسکافه مسموم
آخرین طعمه متهم مردی بود که چند سال قبل هم در دام یک سارق آبمیوهای گرفتار شده بود و به خوبی با این شگرد سرقت آشنایی داشت
راز مهندس قلابی که با تعارف نسکافه و بستنی مسموم، طعمههایش را بیهوش و اموالشان را سرقت میکرد با زیرکی راننده جوان برملا شد.
به گزارش همشهری، مدتی قبل جوان مسافرکشی نزد مأموران پلیس پایتخت رفت و مدعی شد که در دام سارقی گرفتار شده و تا پرتگاه مرگ پیش رفته است. وی گفت: من ساکن شهریار هستم و مسافرکشی میکنم. عصر بود که مردی حدودا 47ساله نزد من آمد و خواست تا بهصورت دربستی وی را به منطقهای در تهران برسانم. شیکپوش بود و خیلی خوب صحبت میکرد؛ به همین دلیل اصلا به او مشکوک نشدم و قبول کردم.
وی ادامه داد: به سمت تهران در حرکت بودیم که مرد مسافر سر صحبت را باز کرد و مدعی شد که مهندس است و در یک شرکت معتبر کار میکند. وقتی به نزدیکی مقصد رسیدیم پیشنهاد داد تا کنار خیابان توقف کنم. میگفت بهدلیل ترافیک زمان زیادی گذشته و میخواهد یک لیوان نسکافه بخرد. وقتی برگشت 2 لیوان نسکافه در دستش بود و گفت برای من هم خریده است. بیخبر از همه جا نسکافه را خوردم و راه افتادم اما ناگهان دچار سرگیجه شدم. دیگر چیزی متوجه نشدم و وقتی چشمانم را باز کردم در بیمارستان بودم. اصلا نمیدانستم چه اتفاقی افتاده و وقتی از پرستار پرسیدم، تازه متوجه شدم که مهندس قلابی چه بلایی سرم آورده است. او مرا بیهوش کنار خیابان رها کرده و گویا 4ساعت بیهوش بودم و پرستار میگفت اگر به بیمارستان منتقل نمیشدم، جانم را از دست میدادم. مهندس قلابی پس از بیهوش کردن من ماشین و تمام اموالم را سرقت کرده بود.
سرقتهای سریالی
با این شکایت، تیمی از کارآگاهان زیرنظر قاضی رضوانی، بازپرس شعبه هشتم دادسرای جنایی تهران برای دستگیری سارق وارد عمل شد. با گذشت زمان اما چند شکایت مشابه دیگر هم پیش روی تیم تحقیق قرار گرفت که نشان میداد مهندس قلابی بهصورت سریالی و با روش بیهوشی دست به سرقت از رانندهها در تهران، شهریار و کرج میزند.
زیرکی راننده جوان
سرقتهای متهم تمامی نداشت و او با وجود اینکه میدانست طعمههایش شکایت کردهاند و پلیس در تعقیبش است همچنان در جستوجوی سوژهای تازه بود. وی 2روز پیش در شهریار سوار خودروی پرایدی شد و از راننده خواست تا بهصورت دربستی وی را به تهران برساند. در بین راه شروع کرد به صحبت کردن تا با چرب زبانی، اعتماد طعمهاش را جلب کند اما وقتی از راننده خواست مقابل مغازهای توقف کند تا نسکافه بخرد، راننده زیرک دستش را خواند؛ چرا که خودش چند سال قبل با همین شگرد فریب خورده و پس از نوشیدن آبمیوه مسموم اموالش به سرقت رفته بود. او که مطمئن بود با یک سارق روبهروست، منتظر ماند تا در فرصتی مناسب دست او را رو کند. همان موقع چشمش به خودروی گشت پلیس افتاد و موضوع را برایشان تعریف کرد. همین هوشیاری وی باعث شد که متهم تحت تعقیب به دام بیفتد.
سرقت پس از بیکاری
مرد 47ساله دیروز برای تحقیق به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و به دهها سرقت به شیوه بیهوشی در شهریار و کرج اقرار کرد. او در گفتوگو با همشهری از جزئیات سرقتهایش میگوید و انگیزهاش برای سرقتهای سریالی.
سابقهداری؟
نه. من سالهاست که آبرومندانه زندگی کردهام. در شرکتی کار میکردم اما مدیر شرکت ورشکست شد و همه ما بیکار شدیم. هرجا که فکرش را کنید برای کار رفتم اما یا پارتی لازم بود یا اینکه میگفتند نیرو نمیگیرند. خرج زندگی را هم باید تأمین میکردم همین شد که فکر سرقت به سرم زد.
چطور ایده چنین سرقتی به ذهنت خطور کرد؟
یک روز که بهدنبال کار بودم و طبق معمول هرجا میرفتم با در بسته روبهرو میشدم، مردی را دیدم که در حال نوشیدن نسکافه است. یک دفعه فکر سرقت به سرم زد. با خودم گفتم با این شگرد از رانندهها سرقت میکنم تا خرج خودم و خانوادهام را تأمین کنم.
دارو از کجا تهیه کردی؟
رفتم داروخانه، یک مشت دیازپام خریدم. بعد بهعنوان مسافر سوار خودروهای مسافرکشی شدم. دربین راه سر صحبت را با رانندهها باز میکردم تا اعتمادشان را جلب کنم. به دروغ میگفتم مهندس یا مدیر یک شرکت هستم. حتی با موبایلم هم صحبت میکردم و جوری وانمود میکردم که انگار همه کاره هستم. رانندهها هم اعتماد میکردند. سپس در بین راه از رانندهها میخواستم توقف کنند یا نسکافه میخریدم یا بستنی. از قبل قرصهای دیازپام را پودر کرده و داخل قوطی ریخته بودم. برای همین به سرعت قرصها را داخل نسکافه و بستنی میریختم و به رانندهها میدادم. بعد از اینکه بیهوش میشدند، آنها را از ماشین به بیرون پرت میکردم و اموالشان را به سرقت میبردم.
با ماشینهایشان چه میکردی؟
ماشینها 2، 3روزی دستم بود اما بعد کنار خیابان رهایشان میکردم.
به این فکر نکردی که شاید یکی از طعمههایت جانش را از دست بدهد؟
به این چیزها فکر نمیکردم. هرچند شنیدهام که تمام آنها یک یا دو روزی بیمارستان بستری شدند. بسیاری از آنها بین 2تا 8ساعت بیهوش کنار خیابان افتاده بودند؛ چون اکثرا وقتی هوا تاریک میشد، سراغ شکار طعمههایم میرفتم.
چقدر پول به جیب زدی؟
یادم نیست دقیق چقدر شد. آنقدر زندگیام خرج داشت که همه پولهایی که از راه دزدی بهدست آوردم، خرج مشکلاتی که داشتم شد. با این حال فکرش را نمیکردم که دستگیر شوم و حالا هم پشیمانم و فکر میکنم به این وضعیت اصلا نمیارزید.