صاحب دوبنده خاکی
روایتی از زندگی شهید اصغر منافی زاده؛ کشتیگیری که پهلوانی را به قهرمانی ترجیح میداد
شهره کیانوشراد- روزنامهنگار
نامش زینتبخش ورزشگاهی در منطقه نازیآباد تهران است. شهید اصغر منافیزاده هم معلم بود و هم کشتیگیر اما همان زمان و در دهه 50کمتر کسی میدانست که او یکی از ملیپوشان کشتی و در رشته فرنگی نایب قهرمان شده است. برای منافیزاده، تحقق رؤیای نوجوانان علاقهمند به کشتی در اولویت بود و شاگردانش از او درس و منش پهلوانی میآموختند. بعد از 4دهه از شهادتش، فدراسیون کشتی ایران تصمیم گرفت تا این پهلوان عرصه ورزش و میدان نبرد را به نوجوانان نسل امروز معرفی کند. نفیسه زارعی که نوشتن کتاب«دوبنده خاکی» را برعهده داشته پیش از این چند داستان کوتاه برای نوجوانان نوشته است. شناخت او از این گروه سنی در کنار فعالیتهای تحقیقی و پژوهشی موجب شد تا در نوشتن این کتاب با قلمی داستانی مخاطب را به خواندن ترغیب کند. با او درباره این کتاب و اهمیت شناساندن شهدا به نسل نوجوان گفتوگو کردهایم.
شهید اصغر منافیزاده متولد 22تیر ۱۳۳۴ بود. او بعد از گرفتن دیپلم بهعنوان معلم ورزش در یکی از مدارس تهران مشغول به خدمت شد و تا قبل از آنکه داوطلبانه عازم جبهه شود معلمی بود که در کنار ورزش، خوی و منش پهلوانی را به شاگردانشآموزش میداد. منافیزاده، 22اسفند ۱۳۶۳، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. نفیسه زارعی در کتاب «دو بندهخاکی» که توسط انتشارات شهیدکاظمی به چاپ رسیده، سالهای ابتدای دهه ۶۰ را روایت میکند و درباره این کتاب میگوید: «فضای داستان، فضایی رئال و مختص نوجوانان و جوانانی است که بهدنبال قهرمانی با منش پهلوانی هستند و کشتی بهعنوان ورزش اول و محبوب ایران برای آنها جذاب است و اصل داستان هم روی این مهم میچرخد. داستان حول محور نوجوانی به نام ابی (ابراهیم) و رؤیای او برای قهرمانی شکل میگیرد و از مشکلات و موانع ابی (ابراهیم) برای رسیدن به این آرزو که میخواهد از آن دست بکشد شروع میشود. در خلال داستان پهلوان اصغر منافیزاده وارد میشود و با وجود حضورش در جبهه، مشکل ابراهیم را حل میکند.» نویسنده کتاب «دوبنده خاکی» درباره گمنام بودن شهید منافیزاده و لزوم معرفی به نسل نوجوان برایمان میگوید: «ادبیات پایداری بخشی از علاقهمندی و رشته دانشگاهیام بود. در حوزه دفاعمقدس کارهای استادان بزرگی را مورد بررسی قرار داده بودم و زمانی که از طرف فدراسیون کشتی و آقای علیرضا دبیر دعوت به همکاری شدم، از میان چند شهید کشتیگیر، شهید منافیزاده را برای معرفی انتخاب کردم. این کشتیگیر، علاوه بر اینکه در عرصه داخلی روی تشک رفته بود، در میادین خارجی هم صاحبنام و مدال بود. دومین دلیل برای انتخاب این شهید، گمنام بودنش بود و متوجه شدم که تاکنون به زندگی این پهلوان با رویکرد نوجوان پرداخته نشده بود. او در جنگ تحمیلی ترجیح میدهد که کشتی و نایب قهرمانی جهان را رها کند و در میدان نبرد حضور پیدا کند و سرانجام در جزیره مجنون در اثر اصابت ترکش به شهادت میرسد.»
نسلی که هدفی جز دفاع از وطن نداشت
شهید منافی زاده، معلم تربیت بدنی یکی از مدارس جنوب شهر تهران بود که ارتباط فوقالعاده صمیمی با نوجوانان مناطق خانیآباد و نازیآباد داشت. او حامی معنوی و مادی آنها برای جذب به سمت ورزش و حضور در باشگاهها میشد. بچههایی که در آن مناطق زندگی میکردند میدانستند که معلم و همسایه خود، نگاهی پدرانه به آنها دارد. او که خود طعم تلخ محرومیت را چشیده بود سعی میکرد تا با منش پهلوانی به دیگران کمک کند. همسر شهید منافیزاده در خاطراتش عنوان کرده که همیشه مبلغی از حقوق معلمیاش را به تهیه لوازم ورزشی برای نوجوانان عاشق کشتی اختصاص میداد. کافی بود با خبر شود یکی از شاگردانش هزینه ثبتنام در کلاس آموزش کشتی را ندارد یا برای خریدن دوبنده و کفش ورزشی دچار مشکل شدهاست. بلافاصله کمک میکرد تا آن نوجوان علاقهمند بتواند در تمرینات کشتی شرکت کند. در کتاب «دوبندههای خاکی» میخوانیم که شهید منافیزاده بچهها را شیفته مرام و معرفت خودش کرده بود. زمانی که به شهادت میرسد یکی از نوجوانانی که در مراسم بزرگداشت شهید شرکت کرده میگوید: «انگار پدرم را از دست دادهام!» زارعی معتقد است: «امیدوارم معرفی پهلوانهایی مثل شهید اصغر منافیزاده و پرداختن به زندگی آنها در قالب کتاب مقدمهای باشد برای فعالیتهای فرهنگی و هنری دیگر مانند ساخت فیلم تا نوجوانان با شهدای دفاعمقدس بیشتر آشنا شوند. شهید منافیزاده از نسلی بود که روی خط ثابتی که محورش وطن و دفاع از ناموس و دفاع از دین است حرکت کردند و در این مسیر اتفاق بزرگی را رقم زدند. او و هم نسلانش جنگی 8ساله را که بدون اینکه ذرهای از خاک وطن را به بیگانه بدهند، با نیروی جوانی، ایمان و عقیدهشان پیش بردند. امیدوارم با این کتاب توانسته باشیم فرهنگ پهلوانی و فرهنگ ایرانی- اسلامی را از طریق این شهدای پهلوان به نوجوانان انتقال دهیم و بگوییم این شهدا از جنس شما بودند، نه یک پله پایینتر و نه بالاتر. شما هم میتوانید در کنار قهرمانی، منش پهلوانی داشته باشید. ما شهدای ورزشکار بسیاری در کشورمان داریم که زندگی هر کدام از آنها میتواند مبنای تهیه کتاب یا ساخت فیلم شوند. اتصال بین نسلی یعنی ارتباط و آشناییپهلوان این نسل با پهلوان نسل قبل.راهاندازی کمپینهایی مشابه «دوست شهید من» در حوزه ورزش میتواند خیلی کارساز باشد تا در بزنگاههایی مانند حوادث اخیر، نسل جوان و نوجوان آنها را مبنای زندگی خود قرار دهند.»
مکث
برشی از کتاب «دوبنده خاکی»
تفاوت در نوع روایت و داستان که شهید از ابتدا در کانون داستان قرار ندارد، مهمترین ویژگی کتاب «دوبنده خاکی» است، بهطوری که مخاطب تا پایان فصلهای نخست متوجه نمیشود قهرمان داستان یک شهید است و بعد از همراهی با قصه و درست در نقطه پایانی که زاویه دید و راوی تغییر میکند، متوجه اصل ماجرا میشود. در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«جمعیت داخل سالن کیپ تا کیپ نشسته بود، صدای طبل و بوق و شیپور به بلندترین شکل ممکن زیر سقف سالن میپیچید و باعث میشد صدا به صدا نرسد. دو کشتی اول نوبت من نبود، اما با دقت به کشتیگیرها نگاه میکردم. برنده آنها باید با من مسابقه میداد، یادم بود که نباید به نقطه آسیب دیده حریف ضربه بزنم، بچههایی که برنده میشدند روی دوش مربی خود به سالن استراحت میرفتند.
نوبت بازی من رسید، پسر جوانی که کمی درشت هیکلتر از من بود مقابلم ایستاد، داور بدن هر دوی ما را کنترل کرد، اضطراب داشتم، مربی حریف پشت سر هم او را تشویق میکرد. من روی تشک تک و تنها بودم، چقدر دلم میخواست اصغر آقا آنجا کنارم بود، با خودم گفتم: عیب نداره اِبی، الان آقا منافی و داداش عباس تو جبهه دعات میکنن.»