قبرها حرف میزنند
داستانها و حکایتهایی از تفاوت قطعهها، در بزرگترین آرامستان ایران
سحر جعفریان- روزنامهنگار
اینجا، تا چشم کار میکند، گودالهای یک شکل و یک اندازه (2متر در 50سانتیمتر) دیده میشود. گودالهایی با نام «قبر» که در قطعات مختلف، بهترتیب و تنگِ هم، حَفر شدهاند. تعدادی از گودالها با میت، سنگ لحد و خاک پُر شده و تعدادیشان اما خالی و تاریک رها شدهاند تا زمانش فرا رسد؛ زمانی نامعلوم اما ناگزیر. تا آن هنگام، این باد است که بیوقفه در گودالهای خالی و تاریک میپیچد و غبارهای ریز و درشت را با صدای وهمآلودِ هوهو در آسمان به رقص درمیآورد. کودکان دَبه آب به دست، دخترکان گلفروش و قبرکنها نیز سخت مشغول کارند تا از کسبوکار مرگ، پس نمانند. این میان، جرگههای سیاهپوش یکی پس از دیگری میآیند و میروند. جرگههایی که پای گودالی خالی میایستند و عزیزشان را به آن میسپارند و با نوای مداحان دشتیخوان، چشمتر میکنند و با ختمخوانیهای غمگنانه، ناله سَر میدهند. در بساطِ سوگشان هم، پذیرایی با پکهای میوه، سینیهای وسوسهانگیز حلوا و خرما نیز مهیاست. استندهای کوچک و بزرگ گلهای طبیعی که با روبانهای ساتن سیاه تزیین شدهاند و روی کارتهای ویژه ترحیمشان، جملاتی در وصفِ کوچک بودن واژه تسلیت، آرزوی صبر، شریک دانستن در غم فراق و... نوشتهاند هم دیده میشود. آری، این قصه همه ساعتها و روزهای آرامستان بزرگ و متفاوت بهشت زهرا (س)در تهران است که بخشها و قطعات مختلف آن هر یک قصهها و حکایتهایی دارد.
از نخستین گور تا قطعهای که اعداد در آن شگفتی میآفرینند
از دَر شرقی یا بهعبارتی دَرِ اصلی و قدیمی بهشت زهرا وارد میشویم؛ «بابالزهرا». جایی که در روزهای نخست افتتاح این آرامستان مدرن و بزرگ، راه به خیابانی کم عرض و طولانی داشت در 2کیلومتری کهریزک، جاده قم که به روایت اسناد تاریخی، اطراف آن بناهایی مانند غسالخانه، سردخانه، تاسیسات، مسجد، سالن تشریفات و سوگواری، واحدهای اداری احداث شده بود و هزار اصله درخت در پس و پیش خیابان مذکور و کنار هر گور از پیش کنده شده، رویانیده بودند. هنوز یادآوریهای تاریخی و هویتی این آرامستان منحصر به فرد را در ذهن به پایان نرساندهایم که مقابلمان فضایی سبز با درختانی بلند قامت و خزان زده، نمایان میشود. از بلوار معراج عبور میکنیم و قدم به قطعه شماره یک میگذاریم؛ نخستین قطعه از بزرگترین گورستان یکپارچه و متمرکز شهر. قطعهای متراکم از باغچه و نهالهای فصلی که به یکی از گرانترین قطعههای شهر خفتگان پایتخت، شهرت یافته است. این را شاید بتوان از بررسی عینی کیفیت سنگ قبرها و یا توجه به نقش و نگاری که روی اغلب آنها، حک شده، متوجه شد. بالای بعضی از قبور، باغچههای اختصاصی با گلها و گیاهانی سفارشی، دیده میشود که از آبیاریشان، زمان زیادی نمیگذرد. سینیهای خیرات که بستهبندی شکیل دارند نیز دیده میشود. چشم میچرخانیم اما جز چند نیروی خدماتی بهشت زهرا که سرگرم نظافت هستند و چند مرد و زن جوان که به قصد فاتحهخوانی برای عزیز از دست رفتهشان آمدهاند، جمعیت زیادی آن حوالی دیده نمیشود. یکی از همان نیروهای خدماتی که از آفتابِ کمجانِ پاییزی به سایه درختی بیبَر و بار، پناه برده، دلیل خلوت بودن قطعه شماره یک را اینطور بیان میکند:« با توجه به قدمتی که این قطعه دارد هیچ بعید نیست بازماندگان، خودشان هم مرحوم شده باشند! رفتوآمد در این قطعه کم است. گاهی شاید کسی بیاید و برای متوفیاش که احتمالا جدش بوده، مراسم سالگرد، با کلی بریز و بپاش برگزار کند. راستش، حالا که خوب فکر میکنم، بیشتر عکاس و خبرنگار اینجا میآید تا بازمانده و وارث!» پیشتر، سنگ قبر «محمد تقی خیال» نخستین متوفی بهشت زهرا، نمایان میشود. قبری یک طبقه با سنگ گرانیت سیاه رنگ (تعویض شده) که نوشته خط انتهایی آن «قطعه 1، ردیف 1، شماره 1» در دنیای زندگان با توجه به شاخصههای عددپرستی و رُندپسندی، خبر از ارزش مادی فراوان آن میدهد اما این ارزش در دنیای دیگر، معنایی ندارد. این را یکی از بازدیدکنندگان از قطعه میگوید:« همه این قبرها، چه آن قبر که در قطعه 326کنده شده و چه حتی این قبر که در قیمت و قدمتش، اعداد، شگفتی میآفرینند، یکسان هستند. یکسان از نظر کارکرد و تأثیرات احتمالی که شاید برای خفتگانشان داشته باشند.»
اینجا مرگ، زندگی است
به سمت قطعات غربی بهشت زهرا حرکت میکنیم. قطعاتی مانند 24، 29، 28، 26، 50و 53که شهدای گمنام، دفاعمقدس، سرداران و فرماندهان شهید، شهدای مدافع حرم و شهدای هفتم تیر، مکه و ارگ در آن مدفن دارند. فضایش سبز و هوایش مطبوع است و شلوغ از جمعیت؛ درست برعکس قطعات قبلی که گذر از آنها با همه زرق و برق مادیشان، گویی جان و فکر را میفشرد. نزدیکتر که میشویم بوی گلاب و اسفند مشاممان را پُر میکند. پای هر قبر، شمعی روشن است و تعدادی به دعاخوانی و غبارروبی نشستهاند. گروهی نوجوان و جوان نیز دورهم جمع شدهاند و کتاب خاطره شبهای عملیات را میخوانند. بعضی هم گوشهای خلوت و دنج یافتهاند و اشک میریزند. بساط نذریهای ساده و ایستگاههای صلواتی هم برپاست. عجیب است که اینجا، با تماشای سنگ قبرها، محزون نمیشویم یا از وحشت تنهایی و تاریکی آنها در خود فرو نمیرویم! یا حتی پا فراتر گذاشته و احساس خوبی میکنیم آن هم فارغ از هر گرایش فکری و عقیدتی. دیگر، قبرها را به چشم گودالهای یک شکل و یک اندازه با پژواک وهمآلود هو هوی باد و رقص غبار نمیبینیم! اینجا بیشتر از مرگ، زندگی احساس میشود! اما چرا؟ خواهر شهیدی میگوید:« خاصیت زیارت قطعه شهدا این است که روح و جانت، جلا مییابد چون خوب بودن شهدا، واقعی بود و دلنشین و تو زمانی که عاقبت این خوب بودنِ واقعی را میبینی دیگر از مرگ نمیترسی. از قبر خوف نمیکنی. فکرت میرود پی اینکه چکار کنی تا مانند آنها عاقبت به خیر شوی و مرگ را به زندگی تبدیل کنی.» بسیاری، قطعه شهدا را چشم و چراغ آرامستان میدانند که حکایت مرگ در آن حکایت یک زندگی تازه است.
خانه ابدی سلبریتیها
این بار به سمت قطعات شمالی (88و 255) آرامستان، راه میگیریم. جایی که قطعه «هنرمندان» نام دارد و از حدود سال 1377با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، خانه ابدی هنرمندان نامآشنا، نامآوران عرصههای مختلف و اصحاب رسانه که مرگ را به آغوش میکشند، شده است؛ جایی برای سلبریتیها که طرفدارانشان حتی پس از مرگ نیز رهایشان نکرده و همچنان است که به دیدارشان میآیند. قطعهای پر رفتوآمد و سر سبز که با توجه به میزان بالای مراجعه کنندگان، نیمکتهایی برای استراحت در آن نصب شده است. اسامی روی هر سنگ قبری را که میخوانیم یک حسرت بر دلمان مینشیند کهای وای، او هم رفت! یا شاید به فکر فرو رویم که حقیقت مرگ، فراتر از ثروت و شهرت امثال سلبریتیهاست و باید برای زندگی پس از مرگ، تدبیری دیگر اندیشه کنیم. تدبیری مانند نام نیک که بسیاری از خفتگان این قطعه با آن به محبوبیت رسیدهاند. گواه آن نیز، سنگ قبرهای همیشه شسته شده با گلاب است و یا گلهای پر پر شدهای که به نشانه قلب روی آنها تزیین شدهاند یا حتی عکسهای یادگاری که هنوز با این هنرمندان البته با سنگ قبرشان گرفته میشود. پیش از انقلاب اسلامی، درگذشتگان اهل هنر و فرهنگ در جایی با نام آرامگاه 953میآرامیدند. پس از انقلاب اسلامی و بهطور مشخص از سال 1377تابلوی قطعه هنرمندان سردر قطعه 88، کوبیده شد تا به امروز که بیشتر به جاذبهای برای گردشگری میماند. جاذبهای که در آن آهنگ معروف خوانندهای بسیار بر سر مزارش خوانده میشود یا دیالوگهای ماندگار بازیگری، فراوان خوانش میشود تا هم به شیوه هنر، یادی از آنها کنند و هم بر کوتاهی فرصت زندگی تأکید کنند. اینجا در این قطعه، بازماندگان و بازدیدکنندگان، هنرمندانه از مرگ یاد میکنند. نخستین ساکن خانه ابدی این قطعه نیز ملک مهرداد بهار فرزند ملکالشعرایبهار است که اغلب اوقات شاعران جوان کنار قبرش، بساط شب شعر و شعرخوانی پهن میکنند.
یکی بود یکی نبود؛ قطعهای به نام فرشتگان
کمی آن طرفتر، قطعه 31است. قطعه فرشتگان که از آن به مهد کودک ابدی در این آرامستان یاد میکنند. دل میخواهد که راهی آن شوی. حتی از دور هم صدای ناله و بیتابیهای مادرانه فرشتگان کوچک که مجال چندانی برای زیستن نیافته بودند، شنیده میشود. صدای لالایی خواندنهای سوزناک، چرایی گفتنهای غمناک که شعر معروف «عجب رسمیه رسم زمونه...» را درنظر میآورد. قطعه فرشتگان، قطعهای پر از تزیینات تولد، بادکنکهای رنگارنگ و عروسکهای مختلف است که از غم داغدیدگان آن هیچ نمیکاهد. کنار سنگ قبرهای کوچکتر از سنگ قبرها در سایر قطعات و گودالهای خالی که قرار است بهزودی جسمهای کوچک را در بر گیرند، قدم میزنیم. اکثر سنگ قبرها شسته شده و سلفونکشی شده هستند. کنار بعضیهاشان کیف و کتاب مدرسه و روی بعضی دیگر اما اسباببازیهایی با وسواس خاصی چیده شدهاند. بنرها و پلاکاردهای تسلیت با تصوری از لبخند فرشتگانی کوچک، خیالمان را میبرد انتهای دنیایی که چیزی به غیراز خوب بودن در آن نیست. فقط کافیاست به فاصله اندک تولد و وفات یا نوشتههای روی سنگ قبرها که بیشتر شبیه قربان صدقه رفتنهای مادرانه و پدرانه است، نگاهی کوتاه کنیم تا قلبمان در سینه از دردی آزاردهنده مچاله شود و پای از رفتن، سُست کنیم.
از مقبرههای میلیارد تومانی تا قبرهای رایگان
و اما گذری میکنیم بر آرامگاهها و مقابر خانوادگی در حاشیه جنوب غربی (بابالقبله) و تعدادی هم در کناره بلوار ملکوت که اغلب یکی از پر چالشترین موضوعات آرامستان بهشت زهرا محسوب میشود. چالش از نوع معماری و طراحی داخلی آنها گرفته تا رقمهای هنگفت خرید و فروش قبر در آنها! هر چند مسئولان مربوطه بارها این قیمتهای نجومی را تکذیب و نرخ مصوبه شورای شهر درباره آرامگاههای خانوادگی دارای 30تا 50قبر را اعلام کردهاند اما هنوز برای بسیاری، سؤالاتی از سر کنجکاوی مطرح است. کنجکاویهایی که برای دقایقی ما را پشت درهای بسته و قفل شده این آرامگاهها که بدون اجازه مالکان، امکان ورود به آنها فراهم نیست، باز نگه میدارد. با این فکر که آنجا هم چند قبر هست مانند سایر قبور اما گران (!) راهی بخشهای دیگر مانند محدودهای از قطعات 300به بالا میشویم. آنجا که افراد بیخانمان و حتی تعدادی از کودکان کار، آرمیدهاند آن هم کاملا رایگان. قبر افراد مجهولالهویه هم دیده میشود که اغلب با گذشت زمان از سوی خانوادههایشان شناسایی میشوند. یا قطعه 305که به آرامگاه اهداکنندگان اعضای بدن شهرت یافته و یا قطعاتی که به اعدامیها اختصاص یافته است در این میان، قطعه 326هم دیدنیاست. قطعهای که با توجه به شیوع ناگهانی کووید- 19، با قبرهای 3و 4طبقه ساخته شد و روزهای تلخ و سیاهی در آن از شیوه غریبانه تدفین تا تنهایی ابدی رقم خورد.
نکته
دیروز و امروزِ بزرگترین آرامستان ایران
نخستین تلاشها برای طراحی و احداث آرامستانی بزرگ و متمرکز، با هدف پایان دادن به موضوع تعدد آرامگاههای شهر تهران، در سال 1345انجام شد. تلاش برای طراحی یک آرامستان وسیع و مدرن که کمتر کسی تصور میکرد روزی به بزرگترین آرامستان کشور تبدیل شود. قطعه زمینی در مسیر تهران - قم به مساحت 314هکتار درنظر گرفته شد تا عملیاتهای عمرانی و ایجاد فضای سبز گسترده در آن به سرعت آغاز شود. این آرامستان در سال 1349آماده بهرهبرداری شد، اما بهعلت وجود آرامستانهای متعدد در محلههای قدیمی تهران، با اقبال عمومی مواجه نشد. تا اینکه بالاخره در تیرماه 1349نخستین متوفی در قطعه، ردیف و شماره یک آن به خاک سپرده شد. بدینترتیب آرامستانهای مجاور بقعههای متبرک امامزادههای تهران مانند امامزاده علیاکبر چیذر، ابن بابویه و امامزاده عبدالله و شاه عبدالعظیم شهرری، امامزاده صالح تجریش و سایر آرامستانهای محلی غیرفعال شدند. اواسط دهه 70از قسمت شمالی 110هکتار و اواخر همان دهه نیز از قسمت شرقی 160هکتار به مساحت بهشت زهرا اضافه شد تا ظرفیت آن تقویت شود. هماکنون آرامستان بهشت زهرا بدون احتساب مساحتهای مرتبط به حرم مطهر امام خمینی (ره)، بیش از 550هکتار وسعت دارد. وسعتی که از 4بخش اصلی شهدا و خانوادهشان (صالحین)، هنرمندان و نامآوران (اصحاب رسانه)، عمومی (قطعات قدیمی 1تا300و قطعات جدید 300به بالا) و آرامگاههای خانوادگی تشکیل شده است. طبق آخرین آمار منتشر شده از سوی سازمان بهشت زهرا، تاکنون بیش از یک میلیون و 700هزار متوفی در این آرامستان به خاک سپرده شدهاند.