پای صحبتهای «ناصر مهرانفر» جانبازی که بارها صعود به قلههای بلند دنیا را تجربه کرده است
صعود به کلیمانجارو با پای مصنوعی
مهناز عباسیان _ روزنامهنگار
ناصر مهرانفر، یکی از هزاران جانباز دفاعمقدس است. سالهاست با کمک پای مصنوعی راه میرود؛ اما بهرغم همه سختیها و مشکلات پیشرو خستگیناپذیر است و مقاوم. این اراده آهنی را از دوران جنگ دارد. او بعد از قطع عضو به جای غصه خوردن و انتظار یک آینده مبهم برای خود، به ورزش رو آورده و رشته کوهنوردی را انتخاب کرده است. مهرانفر موفقیتهای زیادی کسب کرده و علاوه بر صعود به قلههای آرارات و دماوند توانسته قله کلیمانجارو را هم فتح کند. با این کوهنورد درباره تجربیاتش گفتوگو میکنیم.
با پای مصنوعی راه میرود اگر عصا دستش نباشد نشان نمیدهد که جانباز است. مصمم و با اراده بهنظر میآید. شاید برای همین یکی از خبرههای رشته کوهنوردی بهشمار میآید. بارها به قله دماوند صعود کرده و با اینکه دوره سالمندی را پشت سر میگذارد اما هنوز قبراق است و سرحال. میگوید که از 27سالگی وارد این حرفه شده؛ یعنی از همان جوانی و روزهای جنگ. ماجرای زندگیاش را تعریف میکند: «خدمت سربازی من مصادف شده بود با دوران جنگ. 55روز مانده بود که سربازیام تمام شود. اما در عملیات فتحالمبین بر اثر اصابت گلوله پای چپ خود را از دست دادم. برای من که اهل ورزش بودم و فوتبال بازی میکردم این اتفاق خیلی سخت و سنگین بود. دنیا را سیاه میدیدم. امیدی نداشتم و کلا مایوس شده بودم.»
صعود به قله دماوند
حس بدی بود ولی باید با آن کنار میآمد. اینکه بخواهد باقی عمر خود را عزلت نشینی کند منطقی نبود. برای همین سعی کرد با بیحوصلگی و یأس خود مبارزه کند. درست در همان روزهایی که با خود کلنجار میرفت یکی از دوستانش برای دیدن او آمد. اینکه صحبتهای او چه تحولی در ناصر جوان ایجاد کرد را از زبان خودش میشنویم: «گوشهگیر شده بودم تا جایی که با هیچکس حرف نمیزدم. تا اینکه یکی از دوستانم آمد و کلی با من حرف زد. شوخی کرد و سربه سرم گذاشت. از صحبتهایش کلی روحیه گرفتم. به من گفت بلندشو بهخودت بیا. خلاصه تشویقم کرد با او به کوهنوردی بروم. روز اولی که به توچال رفتیم. احساس کردم خدا چقدر به من نزدیک است. دیگر حس رخوت نداشتم. حالم بهتر شده بود. همان روز دوستم به من گفت سری به خانه کوهنوردان بزنم. آنجا دیدم از من بدتر هم حضور دارد.» او در کلاسهای آموزشی خانه کوهنوردان شرکت کرد و توانست فنون کوهنوردی را یاد بگیرد. بعد از آن برای صعود به قله دماوند اقدام کرد. تنهایی رفت. هیچ شاهدی برای حرفش نداشت به جز عکسی که از خود گرفته بود. میگوید: «بعد از صعود به فدراسیون رفتم گفتم که تنهایی به دماوند صعود کردهام. از من درخواست عکس کردند که حرفم را تأیید کند. عکس را نشان دادم و لوح تقدیر گرفتم.»
زندگی میدان مبارزه است
او در کارنامه کوهنوردیاش صعود به قلههای دماوند، سبلان، سهند، تفتان، هزارمسجد و بازیدراز کرمانشاه را دارد. همچنین ازجمله جانبازان کوهنوردی است که توانسته به قله آرارات ترکیه و کلیمانجارو صعود کند. میگوید: «زندگی میدان مبارزه است که باید برای بهترشدنش با مشکلات جنگید و دست از تلاش برنداشت. سبک زندگی در جبههها با الان خیلی فرق کرده است. آنجا همه هم معلم بودند هم شاگرد. از هم یاد میگرفتند. برای بهتر بودن از هم سبقت میگرفتند. همدیگر را دوست داشتند بهخاطر دیگری از خواسته خود میگذشتند.» مهرانفر روزهای پرفرازونشیبی را پشت سر گذاشته و به قول خودش دنیایی از تجربه است. به روزهای نوجوانی خود برمیگردد: «من روزها درس میخواندم و عصرها کار میکردم. به بچههایم یاد دادهام که مقاوم باشند و برای زندگی تلاش کنند. در سن 38سالگی ازدواج کردم و همسر همراه و مهربانی دارم. از بعد از جانباز شدنم بیشتر به خدا نزدیک شدم و همیشه شاکر او هستم.»