• سه شنبه 1 خرداد 1403
  • الثُّلاثَاء 13 ذی القعده 1445
  • 2024 May 21
چهار شنبه 2 خرداد 1397
کد مطلب : 17418
+
-

ایران همه یک پیکر بود برای خرمشهر

ایران همه یک پیکر بود برای خرمشهر

چشم‌های من و دوربین در روز اول مهر59 با جنگ آشنا شد. هرچه آن روزها با هم ‌دیدیم با همه تلخی‌های خونین جنگ، همراه با شیفتگی‌ها نسبت به انقلاب، امام و وطن بود.



انگیزه من در لحظه ثبت عکس‌ها به تصویر‌کشیدن جان‌هایی بود که زیرخاک جا گذاشته می‌شد؛ جان‌های مقدسی که نفس‌های یک ملت بودند. در آن لحظه‌ها دیگر به‌دنبال ثبت تصویر با ترکیب‌بندی‌های دقیق نبودم. لحظه‌هایی وجود داشت که بغض، گلویم را می‌گرفت. هدفم ثبت لحظه‌هایی از حقیقت محض بود؛ ثبت مستند تاریخ و آنچه بر این عاشقان رفت.

چشم دوربین و من 2 بار بهت‌زده به خرمشهر نگاه کرده است؛ بار اول مهرماه سال 59 زمانی که مردم بی‌امکانات در مقابل تهاجم سنگین ارتش عراق زیر باران آتشی که از زمین و آسمان فرود می‌آمد، ایستادند و مقاومتی تاریخی را رقم زدند و بار دیگر وقتی که ایران همه یک پیکر شد برای بازپس‌گیری خونین شهر.



آنچه مردم را در مقاومت سال59 دست خالی در شهر نگه‌ داشت غیرت‌شان نسبت به خاک ایران بود که ایمان به انقلاب و امام آن را شدت بخشیده بود.



آنها با دست خالی در مقابل ارتش تا دندان مسلح صدام در خطوط مرزی و در کوچه‌ها و خیابان‌های شهر بیش از یک‌ماه از شهر دفاع کردند. دغدغه من در عکاسی از وقایع خرمشهر، ثبت این تراژدی انسانی بود؛ جوان‌های بی‌شماری که برای دفاع از شهر در طوفان گلوله خیابان‌های شهر را با پیکرهایشان فرش کردند.



من‌و دوربینم در آن فضای ملتهب ویرانگر در بستر مرگ‌ و ویرانی‌ تصاویری را ثبت کردیم که تم اصلی‌شان غیرت سرسختانه نسبت به وطن بود. شاهد نثار جان‌هایی بودیم که نمی‌خواستند وجبی از این خاک را تسلیم کنند. آنها غلتیده در خون اما با احساسی عمیق از مسئولیت اجتماعی از شهر دفاع کردند.



نفس‌ها زیر باران گلوله‌ بند آمده بود. ارتش عراق با همه امکانات زرهی با انبوهی از نیروهای جنگی از شمال غرب وارد خرمشهر شده بود، تنها پل ارتباطی خرمشهر را با بمباران مدام ویران کرده بود و در نهایت پس از حدود یک‌ماه دفاع جانانه مردمی، شهر را تصرف کرد.



مردم خونین‌شهر، خود را به اروند انداختند و جانشان را نجات دادند. اضطرابی که در شهر در حال خالی‌شدن از سکنه وجود داشت قابل توصیف نیست و اشاره به جزئیات آن در این نوشته نمی‌گنجد و از حوصله روزگار من خارج است.

عراق با انفجارهای مدام، زمین خرمشهر را شخم می‌زد و جلو می‌آمد. پوست از تن خرمشهر کنده بودند و خاکش تا عمق جان بوی باروت گرفته بود. نوشتن از ناله مردمی که زیر چکمه‌های ارتش عراق جان می‌سپردند مغز را از کار می‌اندازد. خبر سقوط خرمشهر بغض گلوگیر ملت ایران شد. این بغض 19ماه با مردم ایران ماند. وقتی سوم خرداد بار دیگر با خرمشهر چشم در چشم شدم از بهت نمی‌توانستم نگاهم را از شهر بردارم. 25روز طول کشیده بود تا همراه با رزمنده‌ها خاکریز به خاکریز از اهواز به خرمشهر برسم و شهر را آزاد کنیم. بازگویی آن لحظه‌ها خواننده را در این بخش از صفحات تاریخ میخکوب می‌کند. چشم‌انداز آن روزهای خرمشهر، بر بستر عکس‌های من جامانده است. امروز 36سال از آزاد ‌سازی‌ و پس‌گرفتن خرمشهر از ارتش عراق می‌گذرد. آنچه در قاب‌ عکس‌ها پر شد در اختیار من و دوربین نبود. حالا با من تنها احساس مردمی خوش‌لهجه باقی مانده است که ناکامی‌هایشان چون افسردگی در جانم فرو می‌رود.



آنچه ثبت کردم با تکیه بر همان باورها و احساسات و انگیزه‌های صادقانه مردمی بود که دیگر نشان چندانی از آن باقی نمانده است و نمی‌توان از آن برای عینیت‌بخشیدن به نشاط ملی استفاده کرد. آن باورها و آن انگیزه‌ها در این سرزمین متاسفانه غریبه‌ شده‌اند. برگزاری سالگرد‌های روتین دیگر توان انتقال احساسات مردمی را که با دست خالی جنگیدند به نسل کنونی ندارد. مصادره آنچه بود و آنچه در خرمشهر گذشت طعم واقعی غرور و افتخار را بازتولید نمی‌کند.
بدون تصاویر معتبر جنگ و نگاه عکاس نمی‌توان از لایه‌های اجتماعی جنگ عبور کرد و به مردمی رسید که هنوز با زخم‌های بی‌شمار، فریادهایشان به ناله تبدیل می‌شود. بدون نقد و پژوهش نمی‌توان غبار فراموشی را از چهره آن زیبایی باشکوه تاریخی سترد.
سعید صادقی؛ عکاس جنگ

این خبر را به اشتراک بگذارید