• یکشنبه 25 آذر 1403
  • الأحَد 13 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 15
سه شنبه 28 تیر 1401
کد مطلب : 166307
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/pYGN1
+
-

از شعر تا صنعت و چیزهای دیگر

عیسی محمدی  - روزنامه‌نگار

در شبکه‌های مجازی، بنده‌خدایی پست جالبی نشر داده بود. از قول یک فارغ‌التحصیل مهندسی یا چنین رشته‌هایی، نوشته بود که مثلا امثال ما چه نیازی به ادبیات و شعر و اینجور چیزها داریم. اما نکته‌اش کجا بود؟ اینکه در 4خط پستی که نوشته، 7، 8، 10تا غلط به‌شدت فاحش وجود داشت. به‌عبارت دیگر نویسنده با زبان بی‌زبانی طنز، می‌خواست ثابت کند اینجوری که عامیانه بحث می‌شود هم نیست و یک مهندس و پزشک و فارغ‌التحصیل در هر رشته‌ فنی و تخصصی دیگری، نیازمند امور و دانش‌هایی کلی ازجمله ادبیات هم است و اگر چنین چیزهایی را نداند، نخستین تصویری که نسبت به او ایجاد خواهد شد، تصویر یک فرد بی‌سواد خواهد بود. لابد بهتر از من می‌دانید که هر غلط املایی، چه اعتباری از افراد زایل می‌کند؛ درست مثل غلط‌های شفاهی که بر زبان‌شان جاری می‌شود و هر از چندی نقل محافل هم هست.
اما حالا بگذارید و اجازه بدهید که خیلی راحت‌تر درباره این‌ قضیه صحبت کنیم؛ واقعا چیزهایی مثل ادبیات به چه درد امثال فنی‌ها ، مهندسی‌ها و کامپیوتری‌ها و... می‌خورد؟ یادم است که جایی، نقل قولی از مدیرعاملی خوانده بودم که برایم خیلی جالب بود؛ حالا چون مدت‌هاست گذشته اسم و رسم و منبع را خاطرم نیست. نوشته بود که یک مدیر باید شعر بخواند؛ تا بتواند دستورهای خودش را با دقت تمام و بدون اینکه سوء‌تفاهمی ایجاد شود، به دیگران انتقال دهد. این، شاید یکی از بدیهی‌ترین نیازهایی است که به ادبیات و شعر و داستان و زبان و... داشته و داریم. ما اساسا به واسطه زبان با دیگران ارتباط می‌گیریم. هرگونه اشکال و خللی در این کانال ارتباطی، می‌تواند ما را دچار دردسرهایی کند. خیلی‌ها هستند که واقعا نمی‌توانند مفهوم و معنا و غرض واقعی و نهایی‌شان را به درستی منتقل کنند. اساسا چیزی هم که قابلیت سوء‌تعبیر و سوء‌برداشت داشته باشد، حتما سوءبرداشت و سوءتعبیر هم خواهد شد. وقتی چنین احتمالی وجود دارد، پس چرا در نوشتن و حتی در گویش خودمان، که اساسا محل استفاده از زبان و ادبیات است، از کامل‌‌ترین اسلوب‌ها استفاده نکنیم؟
جالب اینکه انسان حتی با خودش، غالبا به زبان کلمات صحبت می‌کند یا اینکه هر کلمه و مفهوم و ترکیب ادبی و زبانی، یک مابه‌ازای تصویری، بیرونی، نمادی و... هم در ذهن و مغز دارد. پس به این ترتیب حتی ما در ارتباط با خودمان نیز، نیازمند استفاده از ادبیات و زبان هستیم؛ تا بتوانیم کامل‌ترین گفت‌وگوی درونی را درباره همه‌چیز با خودمان داشته باشیم. چه بسیار چیزهایی که حتی برای خودمان نامکشوف می‌ماند، چراکه درست و حسابی درباره‌شان صحبت می‌کنیم؛ درست مثل چه بسیار زوج‌هایی که اساسا یا درگیر جدایی عاطفی و زیرپوستی هستند یا کارشان به طلاق و جدایی فیزیکی می‌انجامد، صرفا به این دلیل که نه می‌توانند درکی از گفت‌وگو داشته باشند، نه درکی از ماهیت گفت‌وگو و نه اساسا کلمات، مفاهیم، ترکیب‌ها و نوع توصیف‌های هم را می‌فهمند و متوجه می‌شوند. نکته بعدتر اینجاست که ادبیات و شعر، هرچقدر بیشتر درگیرشان باشیم و بشویم، باعث می‌شوند تا تداعی‌های ذهنی و ارتباطات عصبی در ذهن و مغز ما بیشتر و بیشتر شود. مغزی را تصور کنید که مثلا با 2هزار کلمه انباشته شده است و تمام برداشت و توصیفی که از جهان دارد، در محدوده و محدودیت همین 2هزار کلمه جا خوش کرده. ولی وقتی شروع می‌کنید به جذب ادبیات و شعر، این واژه‌ها بیشتر و بیشتر شده و مثلا به 3، 4 و 5هزار و بیشتر هم می‌رسد. اساسا شما به اعماق چیزهایی نفوذ می‌کنید که تا پیش از آن قابل تصور هم برای‌تان نبود. اساسا درباره نیاز واقعی ما به ادبیات و زبان و شعر و... بسیار می‌شود گفت و نوشت. حالا مثل یک بچه خوب این بحث‌ها را  که ادبیات و شعر به چه کارمان می‌آید در این دنیای مدرن کنار می‌گذارید یا همینطور بحث را ادامه بدهیم؟

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :