تخریب کلنگی افکار عمومی
سپهر خلجی؛ کارشناس رسانه
در عملیات تخریبِ یک سازه استوار با هر ضربه کلنگ، بخشی از استحکام سازه دچار فرسایش میشود، اگرچه ممکن است اثر هر ضربه را در لحظه نبینیم اما درصورت مداومت ضربات، با حجم قابل توجهی از تخریب و نقاط آسیبدیده مواجه خواهیم بود. این مثال عینا در افکار عمومی قابل مصداقیابی است. سیاهنمایی، نفرتپراکنی، زدودن امید، القای شبهات، جعل اخبار، تمرکز بر ضعفها بدون روایت نقاط قوت و وارونهنمایی همه حکم همان تیغه کلنگی است که بهصورت پیوسته به سازه افکار عمومی در حال ضربه زدن است. شکل جدیدی از ویرانگری تدریجی که بهمراتب شدیدتر، مخربتر و دهشتناکتر از ویرانگری دفعی و فیزیکی است. در اینجا سازه اما از جنس باور، ادراک، شناخت و اعتماد است. اگر این سازه آسیب دید ترمیم آن سخت بلکه در مواردی غیرممکن خواهد بود. اینجا هر ضربهای که وارد میشود ستون اعتماد را هدف قرار داده و هر نقطه آسیبی که ایجاد میشود لکهای بر باور عمومی مینشاند. آنجاکه باورها آسیب ببیند، افکار عمومی دچار تغییرات شناختی خواهد شد. ضربات کلنگِ بیاعتمادی و سیاهنمایی همچون قطرات پیوسته آب بر سنگ سخت هم اثر خواهد کرد و در اعتماد عمومی حفرهای به پهنای ناامیدی ایجاد میکند.
حالا با ضرباتی که بهصورت مداوم بر سازه افکار عمومی وارد میشود چه باید کرد؟
1-مهمترین راهکار در برابر این رخداد همان است که رهبر معظم انقلاب بارها و بهویژه در این یک سال اخیر بر آن تأکید داشتهاند؛ جهاد تبیین. آن عایقی که در گام اول میتواند دل و روح مردم را در برابر ضربههای مستمر ناامیدی محافظت کند تبیین است و تبیین. باید برای ذهن و دل جامعه و بهویژه جوانان سپری از جنس حقیقت ساخت. در این بخش علاوه بر همه صاحبان تریبون، رسانه بهویژه صداوسیما نقش محوری دارد. نباید گذاشت شبههای بدون پاسخ بماند. نباید گذاشت دروغ جای حقیقت بنشیند. ریشه روایتهای وارونه باید کنده شود. بسیاری از پرسشها و ایرادها در فضای عمومی طوری طراحی میشوند تا در یک سیر مستمر، ضربات اندک اما مداوم به ذهنیت شهروندان جامعه وارد کند تا اعتماد عمومی در طول زمان ویران شود. رسانه در کشور هر روز ماجرایی دارد و سوژهای و پس از چند روز یا چند ساعت، نو به نو تغییر میکند. گویی که یک تیرانداز ماهر با چند اسلحه و تنوعی از فشنگ و خمپاره مرتبا در حال شلیک است. در چنین وضعیتی، باید کنش مستمر و فعالانه و حتی غیرجامع جای واکنش غایب پراکنده و منفعلانه و حتی جامع بنشیند. مشهور است که در دعوا برنده کسی است که سیلی اول را بزند. حال تصور کنید رقیب مرتبا از چپ و راست مشغول سیلیزنی است و ما بهدنبال این هستیم که پاسخ درخوری بیابیم. در این صورت، هم زمان را از دست دادهایم و هم توان را. باید به محض آنکه شبههای و اشکالی پیدا شد، در صحنه حاضر شویم، مانند آتشنشان.
2-خودمان در تنور بیاعتمادی ندمیم. هر برنامه و اقدامی که موجب بدبینی جامعه میشود، در خدمت طرح و هدف رقیب است، جبهه خودی نباید آتش بیار این معرکه شود. نباید به بمباران رسانهای افکار عمومی کمک کنیم. رقیب در 3 سطح در حال عملیات آفندی است: در نخستین سطح تلاش میکند تا صلاحیت و شایستگی کارگزاران انقلابی مورد تردید قرار گیرد، در سطح عمیقتر تلاش دارد که در صلاحیت، درستی و کارآمدی سیاستهای انقلابی اتخاذ شده به وسیله این کارگزاران تردید ایجاد کند و در عمیقترین لایه میکوشد تا مجموعه قواعد حاکم، نظام سیاسی و نهادهای آن نزد بخش عمده مردم وجهه و اعتبار خود را از دست بدهند. حالا که میدان را شناختیم نباید در دام پروژه رقیب بیفتیم. نباید تکمیلکننده پازل دشمن باشیم.
3- جریان فعال تزریق امید را تقویت کنیم. همه همت جریان معارض بازنمایی تصویری از اختلاف و سردرگمی است. تمام تلاش او بر این است که نشان دهد با وجود بالاترین سطح همگرایی در کشور و روی کار آمدن یک دولت مطلوب و انقلابی، هیچ راهی برای حل اساسی مشکلات کشور وجود ندارد، در مقابل این موج سازمانیافته ضدامید، در گوشه گوشه کشور باید نشانههای امید را برجسته کرد و مقابل چشم مردم گذاشت. یکی از ویژگیهای جامعه شبکهای این است که کاربران آنچه را که شبکههای اجتماعی به آنها نشان میدهند (با الگوریتمهای هدفمند) بهعنوان تجربههای زیسته و تعمیمیافته خود تلقی میکنند. راه شکستن این فضا، شناسایی و برجسته کردن مسائلی است که جریان ضدامید تلاش دارد وارد این چرخه نشود. برای این بخش نمونههای فراوانی وجود دارد که نزدیکترین آن صفر شدن فوتیهای کرونا در کشور و یا ساخت و به آب اندازی دومین کشتی نفتکش (آفراماکس) به همت متخصصان ایرانی و در اوج تحریمهای اقتصادی و فناورانه است.
4- پیروزی مبتنی بر روایت غالب را پیروزی بدون درگیری تعبیر میکنند. نبردی که اساسا بر قدرت تولید معنا، روایت و قدرت رسانه استوار است. در سند استراتژی پنتاگون (۲۰۱۲) در این زمینه به جنگ «ایدهها» و «روایتها» در عصر بینظمی حاصل از اینترنت، اشاره میشود یعنی عصری که انسان محور روایتسازی است و رسانههای خُرد جای رسانههای بزرگ را گرفته است و با پدیدهای تحت عنوان «ارتباط جمعی شخصی» مواجهیم و هر فرد بهعنوان یک کنشگر ارتباطی به مثابه یک رسانه عمل میکند. در این شرایط جریانی در عرصه فکری و ذهنی پیروز است که بتواند «روایت بسازد»، آن روایت را «کنترل» کند و در نهایت روایت خود را «تثبیت» کند. مهندسی افکار یکی از ابعاد در نبرد روایتهاست وقتی در روایتِ صادقانه و عالمانه عقب افتادیم حتی در بیان داشتههای خود هم دچار لکنت و عقب ماندگی میشویم. باید کلنگ تخریب افکار عمومی را از دست نااهلان و بدخواهان ایران عزیز بگیریم.