تقویم/ رویداد/ قیام سردار جنگل
پسر میرزا بزرگ، نامش یونس بود. رفت طلبگی. از بچگی در تظاهرات گیلانیها شرکت میکرد و داد میزد مشروطه. مشروطه شد مشروطه، بعد شد استبداد صغیر. یونس هم فرمانده مبارزان مشروطهخواه گیلانی بود. حاکم گیلان که ترور شد، گیلان بهدست مشروطهخواهان افتاد و حاصل این اتفاق فتح قزوین توسط قوای گیلانی و سپس حرکت به سمت تهران بود. تهران را که گرفتند، نامردیها شروع شد. میرزا از قزوین به گیلان رفت، به نشانه اعتراض. جنگ جهانی اول بود و مجلس تعطیل شده بود. انگلستان تا قزوین آمده بود اما نمیتوانست به گیلان برسد. میگفتند اینها جنگلی هستند، شبانه میآیند و میکشند و میروند. اولش با داس و تبر، بعدتر تفنگ هم گیرشان آمد. انگلیس گمان نمیکرد در ایران نیرویی باشد که باید با هواپیما به آنها حمله کرد، اما جنگلیها اینگونه بودند. وعده کردند تا قوای خارجی از کشور خارج نشود، موهایشان را اصلاح نکنند. 17خرداد 1299میرزا کمیته انقلاب سرخ را در گیلان تشکیل داد. «منجیل تا لوشان فتح شد، انگلیسیها از قزوین شروع به عقبنشینی کردند. بعد از مدتی علیه میرزا کودتا شد. با دوستانش فرار کردند و رفتند به جنگل. انگلیس رد آن کسی را که میخواست پیدا کرده بود، سه نفر را به جنگ میرزا فرستاده بودند و هر سه نفر شکست خوردند. این بار خائنی را به همراه یاران خائن میرزا به جنگ با او فرستادند. رضاخان میرپنج، خالو قربان خان، حیدرخان و عمو اوغلی نقشه کشتن میرزا، این مبارز شکستناپذیر را میکشند. توطئه را میرزا خنثی میکند. دیگر خسته است، اما مبارزه را رها نمیکند. میداند یاران کمی دارد، اما وظیفهاش را فراموش نکرده. به یاد محمد خیابانی میافتد، پاییز است و زرد رنگ، میرود سمت خلخال و میان کوهها میماند. میخواست یارانش را پیدا کند تا با هم قیام را از نو بسازند. «اتکای من و یارانم به خداوند دادگری است که در بسیاری از این ممالک حفظم نموده است... »