بیرحمی
سیدمحمدحسین هاشمی
اگر از آن دست آدمهای الکی خوشبین هستید که کلاً تا نقدی به شخصی یا اتفاقی میافتد انگ سیاهنمایی و بدبینی میزنید، پیشنهاد میکنم وقت خودتان را برای خواندن این چند سطر تلف نکنید. چرا؟ چون قرار است برای یکبار هم که شده بیخیال رئیسجمهور و وزیر و معاون وزیر و رئیس این سازمان و آن سازمان بشویم و نگاهتان را کاملاً معطوف کنم بهخودمان؛ خود خودمان؛ خود ما مردم. ما مردم بیرحم...
تعارفها را کنار بگذارید و ببینید که آیا ما واقعاً آدمهای خوبی هستیم یا چون از سالها پیش اینطوری توی ذهنمان فرو کردهاند برای خودمان دبدبه و کبکبهای راه انداختهایم؟ بیایید رانندگیمان را ببینید. روزی چندبار یک نفر دیگر میآید، حق ما را در رانندگی ضایع و تازه گردنکشی هم برایمان میکند؟ روزی چندبار خودمان این کار را میکنیم؟ روزی چندبار میبینیم که یک راننده، وقتی توی خروجی یکی از بزرگراهها پشت تلنباری از خودروها ایستادهایم، بیاید و بهاصطلاح خودش زرنگی کند؟ روزی چندبار خودمان این کار را میکنیم؟ بیایید راجعبه خرید کردنهایمان فکر کنیم. تا حالا چندبار شده که زنگ بزنید به سوپرمارکت سرکوچه که برایتان چند عدد کیک و شیر و ماست و نان بیاورد و وقتی میآید ببینید که تاریخشان رو به اتمام است یا آنچه میخواستید نیست و سرتان کلاه رفته است. چقدر شده که وارد یک دستگاه یا سازمانی بشوید و کارتان به یکی شبیه خودتان بیفتد اما او جوری با همنوعاش برخورد کند که انگار دنیا را مالک است و ما بنده ریزهخوارش؟ چقدر توی همین فضای مجازی فحش دادهایم و فحش خوردهایم؟ چقدر توی همین زندگی معمول برای این و آن حرف درآوردهایم. چقدر راحت دیگران را قضاوت کردهایم؟ پیش چند نفر مکانیک رفتهایم و الکی کلی از وسایل خودرومان را عوض کرده و تهش مشکل حل نشده؟ چند تا خانه اجاره کردهایم که زمین تا سقفش مشکل داشت؟ چند تا متروپل در ایران ساخته شده اصلاً؟
اینها همه خود ماییم. ما هستیم که بهخودمان رحم نمیکنیم. ماییم که همین حالایی که چیزی دستمان نیست، به همنوع خودمان ظلم میکنیم و خدا میداند که اگر قدرتی دستمان باشد چه کارها که نمیکنیم. میخواهید بگویید که اوضاع و احوال کشور از نظر اقتصادی خراب است و اعصابها ریخته به هم؟ قبول؛ اما آیا با اینکه ما حق هم را بخوریم، چیزی درست میشود؟ میخواهید بگویید این اتفاقی که برایمان افتاده حقمان نبوده؟ قبول؛ اما آیا ما خودمان برای اینکه به حقمان برسیم از راه درست وارد شدهایم؟ اینها را بگذارید پای یک درددل خیلی مستقیم؛ درددل کسی که یک روزگاری برایتان از زیباییهای شهرمان مینوشت و حالا از همهچیز متعجب است.