مکالمه ماندگار از حاجاحمد متوسلیان
فقط من در کنار بیسیم ماندهام!
آزاده سلطانی؛ روزنامهنگار
وقتی نام سردار حاجاحمد متوسلیان به میان میآید، بیاختیار اغلب در ذهن سکانسهایی از فیلم تحسین شده «ایستاده در غبار» ساخته محمدحسین مهدویان را مرور میکنیم. یکی از سکانسهای معروف این فیلم سینمایی جایی است که حاجاحمد گوشی بیسیم را بالا میگیرد تا با زبان نشانهها با آن سوی خط صحبت کند و از وضعیت موجود بگوید؛ از صدای رگبار گلولهها و شلیک آرپیجی و فریاد تکبیرها بگوید. میخواهد بگوید صحنه جنگ در چند قدمی او است و همه درگیر شدهاند. در همین سکانس میبینیم که حاجاحمد شاسی بیسیم خود را فشار داده و به فرمانده سپاه میگوید: «گوش کن ببین چه خبر است. فقط من در کنار بیسیم ماندهام». و حالا این روزهای منتهی به سالگرد آزادسازی خرمشهر فرصت خوبی است تا مروری به خاطرات آن روزهای فتح و رشادتهای رزمندهها و بهویژه سردار متوسلیان داشته باشیم. برای این مهم، نگاهی به جلد اول کتاب «تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق» نوشته حسین علایی میکنیم. علایی در طول جنگ تحمیلی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محسوب میشد و در اغلب عملیاتهای اصلی سپاه حضوری فعال داشت. او در خاطرات شفاهیاش در این کتاب از عملیات بیتالمقدس و ماجرای بالا بردن بیسیم توسط حاجاحمد میگوید: «مرحله دوم عملیات بیتالمقدس، در ساعت ۲۲:۱۵ روز ۱۶اردیبهشت ۱۳۶۱ آغاز شد. با تغییر طرح عملیاتی، مأموریت قرارگاه نصر، پیشروی از سمت غرب بهسوی منطقه مرزی همراه با قرارگاه فتح تعیین شد. این منطقه مرزی حدود 3،2 کیلومتر با دژ عراق فاصله داشت. رزمندگان اسلام پس از هجوم برای حرکت بهسوی منطقه مرزی، با انبوهی از تانکها، نفربرها و آتش توپخانه و نیز واحدهای پیاده دشمن روبهرو شدند. نیروهای قرارگاه فتح با انهدام وسیع قوای دشمن در همان ساعات اولیه، خود را به دژ مرزی رساندند ولی یگانهای قرارگاه نصر دچار تأخیر شدند و نتوانستند با یگانهای قرارگاه فتح الحاق کنند و لذا در امتداد جاده دژها مستقر شدند. در واقع آنها جاده دژها را با خاکریز مرزی اشتباه گرفته بودند. در این شرایط قرارگاه نصر گرفتار بحران عجیبی شد. دشمن از سمت جنوب و از منطقه شلمچه به مواضع یگانهای قرارگاه نصر در سمت شمال جبهه خود پاتک کرد و بخش زیادی از مواضع تصرفشده قرارگاه نصر را باز پس گرفت. صدای رگبار گلولهها، انفجار توپها و شلیک آرپیجیها در همهجا شنیده میشد. حاج احمد متوسلیان، فرمانده تیپ محمدرسولالله(ص) برای نشان دادن وضعیت دشوار و بحرانی، شاسی بیسیم خود را فشار داده بود و به فرمانده سپاه میگفت: «گوش کن ببین چه خبر است. همه فرماندهان و مسئولان تیپ، حتی حاج همت و محمود شهبازی دارند با دشمن میجنگند؛ فقط من در کنار بیسیم ماندهام.»
حسین علایی در بخش دیگر خاطراتش از آن روز میگوید: «درگیریها آنقدر نزدیک بود که تشخیص رزمندگان اسلام از نفرات ارتش بعثی سخت شده بود. در این هنگام یک بسیجی دلاور توانست با پرتاب نارنجکی به داخل نفربر فرمانده تیپ ۲۴ مکانیزه ارتش بعثی، او را اسیر کند. البته این فرمانده عراقی چند ساعت بعد، بهدلیل جراحات وارده ناشی از پرتاب نارنجک کشته شد. تیپ نجف اشرف مجبور بود علاوه بر آرایش به سمت غرب، بهمنظور مقابله با حملات دشمن، به سمت جنوب نیز موضع بگیرد. رزمندگان جهاد سازندگی، یک خاکریز عصا شکل برای تیپ نجف اشرف احداث کردند و رزمندگان پشت آن مستقر شدند. بسیجیان با آرپیجی ۷ و یک برادر استوار ارتشی هم با موشک تاو به تانکهای دشمن حمله کردند و موفق شدند حدود ۱۰تانک دشمن را منهدم کنند».
در همین کتاب به نقل از علایی آمده است: «وضعیت سختی بود. در این بین ناگهان گردوغبار وسیعی تمام منطقه پاتک دشمن را فراگرفت. بهگونهای که چشم، چشم را نمیدید. گردوغبار باعث شد تهاجم دشمن ناکام بماند؛ سپس تاریکی شب هم فرا رسید. معمولاً با تاریک شدن هوا، توان جنگیدن ارتش صدام کاهش مییافت، زیرا استفاده از تانک و آتش توپخانه، نیاز به روشنایی داشت. به هر حال در این مرحله نبرد، رزمندگان اسلام موفق شدند پس از ۱۲کیلومتر پیشروی از جاده اهواز - خرمشهر، نهایتاً در منطقه پاسگاه زید، خود را به دژ مرزی عراق برسانند.»