روایت دلخواه پسری شبیه سمیر
کتاب«روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» نوشته محمدرضا شرفیخبوشان رمانی است که ایام تبعید امام خمینی(ره) در نجف را روایت میکند. این کتاب همزمان به چگونگی شکلگیری حزب بعث عراق و روایتهایی از جنگ و همینطور تاریخ معاصر ایران پرداخته است. این اثر داستان شهیدی ایرانی است که به اشتباه به عراق منتقل میشود و برای خاکسپاری به وادیالسلام انتقال پیدا میکند. وادیالسلام نام منطقهای در نجف است که محل رجعت تعدادی از پیامبران و امامان و مؤمنین در روز رجعت است. در این اثر داستانی بزرگانی که در این منطقه از بسیاری از کشورها ازجمله ایران به خاک سپرده شدهاند با هم گفتوگو میکنند. روایت ارواحی که متفاوت از دیگران میاندیشیدند و حال دور هم جمع میشوند تا داستان زندگی خود را تعریف کنند. در بخشی از کتاب روایت دلخواه پسری شبیه سمیر میخوانیم: سید تبعیدی شخصی مثل من را اعتنا نمیکرد. من اما شخص سید را از قبل میشناختم و اطلاعات وسیعی در مورد جنابش کسب کرده بودم. علیایحال حس میکردم مقدورم نشده است که بهطور کامل سید را بتوانم بشناسم. سید تبعیدشدهای که فی عمارت استخبارات صفان مطمئن بر نیمکت دراز کشیده بود و دقیقاً همانموقع علمایشان در ایران به حزب بعث و احمد حسن البکر اعلان زده بودند و هزاران اشخاص مشغول تظاهرات و بهخاطر تصمیم طرد سید، معترض شدید و غلیظ به عراق بودند. واقعاً آن موقع توانسته بودم جناب سید را بشناسم؟ جناب سیدی که با موت و ولدش اوضاع ایران متزلزل شد؟ در کل ایران مجلس تعزیه بود. اخبار اوضاع ایران به ما واصل میشد. بیبی سی عربی هم اخبار را انتقال میداد.»