• چهار شنبه 26 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 7 ذی القعده 1445
  • 2024 May 15
شنبه 21 اسفند 1400
کد مطلب : 156270
+
-

همان نگاه

همان نگاه

سیدمحمدحسین هاشمی - روزنامه‌نگار

نشسته روبه‌روی پنجره که حالا خیلی با پنجره‌ خانه‌اش در قدیم تفاوت می‌کند؛ خیره شده به بیرونی که خیلی با بیرونی که قبلاً می‌دید متفاوت است؛ دارد به جایی نگاه می‌کند که اصلاً شبیه قبل‌اش نیست. تنها چیزی که شبیه همان گذشته است، شکل نگاهش است و لهجه‌اش. حتی صدایش هم دیگر آن صدا نیست. چروک کنار چشمانش، خط و خشی که کنار لب‌اش افتاده و لرزشی که توی صدایش بدجور مشهود شده است را هم باید گذاشت توی همان سبدی که همه‌‌چیزهای «یک شکل دیگر شده» را درونش می‌گذاریم. تنها چیزی که از آن چیزها شبیه قبل مانده شکل نگاهش است. انگار که یک چیزی را یک جایی جا گذاشته باشد. یک چیزی را در یک جایی که به قول حسین پناهی هیچ‌چیز جایش را پر نخواهد کرد، نه موهای سیاه و نه دندان‌های سفید را جا گذاشته و من هیچ وقت نفهمیدم که آن چیز چیست. مسخرگی داستان اما اینجاست که هیچ‌وقت هم رویم نشد که ازش بپرسم که چیست که یک روزی یک‌جایی جامانده است. این‌روزها، وقتی دارد کنارمان سریال خاتون را می‌بیند هر از گاهی می‌بینم که توی عمق چشمانش اشک حلقه می‌بندد. انگار کن که یک هو از آسمان یک قطره باران درست بیفتد وسط یک حوض آرام. با خودم حس می‌کنم که یک چیزی یک‌جایی در خیلی قبل‌تر از این‌ها جا مانده است و اصلاً نمی‌خواهد درباره‌اش چیزی بگوید. چند وقت پیش، توی عکس‌هایش چیزهایی از آن روزها و آن سال‌ها پیدا کرده بودم اما جز یک لبخند مظلوم و یک لباس احتمالاً تازه از فرنگ برگشته که تنش بود، چیز دیگری دستگیرم نشد و به‌خاطر همان ماجرای مسخره‌ هیچ‌وقت حتی درباره اینکه آن‌هایی که کنارش ایستاده‌اند چیزی نپرسیدم. حالا مادربزرگ سال‌هاست که دم نوروز هر سال حالش عجیب می‌شود. درست شبیه شهریور. توی شهریور هم همیشه اینطور می‌شود و می‌دانم یک چیزی را توی این دو زمان، در جایی جا گذاشته است. اما هیچ وقت نگفته و هیچ وقت نپرسیدم که آنها دقیقاً چه جایی توی زندگی‌اش دارند که اینطور برایش اهمیت دارد. حالا دوباره یکی دو قدم مانده به نوروز، نشسته روبه‌روی پنجره، خیره شده به بیرون و به جایی نگاه می‌کند که با گذشته خیلی فرق دارد و من مبهوت نگاهی هستم که سال‌هاست شکل‌اش تغییر نکرده.

این خبر را به اشتراک بگذارید