«دا» ؛ حقیقتی تلخ ولی خواندنی
کتاب «دا» خاطرات سیدهزهرا حسینی است که توسط اعظم حسینی، گردآوری و تألیف شده است. داستان این کتاب به قدری خاص و نوآورانه است که امکان ندارد در میانه کتاب، آن را کنار بگذارید. هدف اصلی از روایت این کتاب، تکریم نقش مادران در طول جنگ است و به بیان صلابت و پایداری آنان میپردازد. این کتاب ۷۰بار تجدید چاپ شده و هر بار مخاطبان زیادی را مجذوب خود کرده است. شخصیت راوی، یعنی زهرا حسینی، بارها و بارها خوانندگان را در مسیر اضطراب و دلهره پیش میبرد و بهموقع، گره از پریشانی آنان باز میکند. او که تنها ۱۷سال داشته است، در ایام جنگ، به جمع بانوان مردهشور میپیوندد و با آن سن کم، اجساد را شستوشو میدهد. زهرا حتی شبها در مردهشورخانه میخوابید و مجبور بود در برابر حمله سگها توسط سنگ و چوب از اجساد، دفاع کند. در بخشی از این کتاب میخوانیم: «وقتی روز سیویکم شهریور عراق حمله کرد، همه دستپاچه شدیم ولی امید داشتیم مرزها محافظت میشود؛ هرچند طبق دیدههایمان- نه شنیدههایمان - از چندینماه قبل مزدوران و خائنینی که با رژیم بعث همکاری کرده بودند توی خانههایشان تجهیزات دشمن را پنهان کرده بودند، درحالیکه جوانان ما دست خالی بودند. روز اول چند تا از پسرهای همسایه رفته بودند مرز. وقتی برگشتند مادرم را صدا زدند و گفتند: مادر زینب، تو شلمچه کشتار شده. روستاییها را کشتند. هیچ جانپناهی نبود ما پنهان بشیم. همان شب همین پسرها به مادرم اطلاع دادند که توی جنتآباد نیاز به کمک هست. زنداییام که او هم به سیدهزینب معروف بود رفت مسجد جامع، کمک زخمیها و مادرم زینب روانه جنتآباد شد».