دو ماهی اسفند از راه رسیدهاند
مریم ساحلی
از بالههای آن دو ماهی که نماد اسفند هستند، فکر و خیال میبارد. یکماه آزگار، برخلاف هم میروند و میآیند و هربار که از کنار هم میگذرند با یک چشم به هم نگاه و با چشم دیگر احوال ما را تماشا میکنند. ما که حیران از به آخر رسیدن یک سال دیگر، چون ماهیان اسفند در رفتوآمدیم. آخرین روزهای سال را میشماریم و دستمال میکشیم بر شیشه پنجرههایی که گاه راوی بهگلنشستن درخت ارغوان همسایه بودهاند و گاه سیهروزی زبالهگردی نحیف. ما آه میکشیم و ها میکنیم به شیشه اما دستهایمان توان زدودن اندوه را ندارند. ماهیهای اسفند بازارهایمان را نگاه میکنند و ترانه دستان خالی را آرامآرام میخوانند تا پژواکش سوار بر امواج دریا تا ساحل تنهایی آدمها یکنفس بدود.
و آدمها در جهان فکر و خیالهایشان با روزهای رفته حرف میزنند. ماهیهای اسفند حواسشان به زمستان است که بقچهاش را بسته و حواسشان به آدمهاست که عدهای خانههایشان روشن از شور و نور است و عدهای دیگر که بسیار بسیارترند، سر در گریبان «چهکنم؟»هایشان، شولای خیالهای تاریک بر دوش دارند. ماهیهای اسفند یکوقتهایی به تماشای دستان مادری مینشینند که بنفشه و پامچال در خاک باغچه مینشاند و وقت دیگر لبخند میزنند به مردی که سیب سرخ از گاری سیبفروش برمیچیند. ماهیهای اسفند خواب دستان سپید از آرد و شکر را میبینند و خنده پت و پهن پستهها را. سالیان بسیار است که از بالههای ماهیان اسفند فکر و خیالهای تلخ و شیرین میبارد. روزهایی که آدمها به راهی که پشت سر گذاشتهاند میاندیشند و به فرداها فکر میکنند، به رویاها و به سالی که در راه است. همه آن مقصدهای رسیده و نرسیده پا درمیآورند و در کوچههای ذهن راه میروند و حواس ماهیها و آدمها را با همه اشکها و لبخندهایشان بهخود میخوانند. تا بوده، همین بوده، اسفند، ماه فکر و خیالهای دور و دراز است.