• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
یکشنبه 17 بهمن 1400
کد مطلب : 153065
+
-

بی نام پدر

نگاهی به فیلم «شب طلایی»

یادداشت
بی نام پدر

شاهین شجری‌کهن- منتقد

یوسف حاتمی‌کیا در نخستین تجربه حرفه‌ای مستقلش تلاش کرده خود را از زیر سایه نام و شهرت پدرش خارج کند و با انتخاب موضوعی پرپیچ‌وخم و نزدیک شدن به مایه‌های روان‌کاوانه و طراحی ساختاری دشوار و پرجزئیات، ثابت کند که عنوان «فیلم‌ساز» را به ارث نبرده و سینما برایش جدی است. هرچند امضای ابراهیم حاتمی‌کیا به عنوان تهیه‌کننده فیلم، در تیتراژ آمده ولی حاتمی‌کیای پسر می‌گوید که پدرش در طول فیلم‌برداری فقط 2 بار سر صحنه حاضر شده و اصرار داشته که در محدوده حرکت او به عنوان کارگردان قدم نگذارد.
به هر حال برای پسران نورسیده، چالش بزرگی‌است که خود را از سیطره نام پدران نامدارشان رها کنند و نشان دهند که «آقازاده سینمایی» نیستند؛ به‌خصوص بعد از شاهکار کارگردان‌زاده قبلی، که فیلمش نه‌تنها با اعتراض و سرزنش منتقدان مواجه شد که نمایانگر بی‌استعدادی و شکم‌سیری محض بود. مثل اثری تفننی که به لطف روابط پدر، با دوربین و امکانات حرفه‌ای گرفته شده و کوچکترین بارقه استعداد یا حتی عشق به سینما را بازتاب نمی‌دهد؛ و البته باعث می‌شود دل‌مان برای آنهایی که فیلم‌شان بیرون از جشنواره مانده بدجوری بسوزد، چون هرچه ساخته باشند نمی‌توانسته از این یکی بدتر بوده باشد!
طبیعتاً چنین حرکت‌های نسنجیده‌ای کار را برای سایر کسانی که با نسبت فامیلی روی صندلی کارگردانی نشسته‌اند نیز سخت‌تر می‌کند و بدبینی عمومی را نسبت به میزان لیاقت آنان گسترش می‌دهد. اما فیلم حاتمی‌کیای پسر هرچه باشد لااقل چنان معجون بی‌مزه و بی‌معنایی نیست. فیلمی با موضوعی پیچیده، پربازیگر و پرتنش که قصة آن در یک فضای بسته می‌گذرد و به شیوة داستان‌های آگاتا کریستی، کلک و دروغ و سوءظن و مچ‌گیری در بین یک فامیل بزرگ را به تصویر می‌کشد که شاید نمادی از یک جامعه بیمار و ریاکار باشد.
 تناظری که بین فضای داخلی خانواده و محیط کلی یک اجتماع هزارتکه و نامنسجم ترسیم شده، بستر نمادپردازی را فراهم می‌کند و به خیلی از اشارات فیلم مفهومی کنایی می‌دهد. این یک چشم‌انداز پرتناقض است از جامعه‌ای که ظاهرا یکدیگر را دوست دارند و به هم وابسته‌اند اما در واقع دریایی از سوءظن و سوءتفاهم از یکدیگر جدای‌شان می‌کند و کافی ا‌ست یک رشته نازک پاره شود تا همه چیز از هم فروبپاشد؛ مثل گیاهی که ساقه‌اش را زورکی با نخی نازک سرپا نگه داشته‌اند و هر لحظه احتمال می‌رود از کمر بشکند.
انتخاب فضای بسته و کنار هم گذاشتن شخصیت‌هایی با ریشه‌ها و هویت‌های متفاوت، یادآور آژانس شیشه‌ای و ارتفاع پست است؛ فیلم‌هایی شلوغ و نفس‌گیر که ماجرای آژانس... در یک دفتر هواپیمایی اتفاق می‌افتد و حوادث ارتفاع پست در داخل یک هواپیمای مسافربری. اینجا اتفاقا کار سخت‌تر هم هست چرا که در آژانس... پرداخت قصه بیش‌تر حول محور حاج‌کاظم و عباس دور می‌زد در حالی که در شب طلایی، جدا از مادر بیچاره که ناظری ساکت و صامت است، بیش‌تر شخصیت‌ها به عنوانِ اعضای یک فامیل، محور اصلی قصه‌اند و قهرمان مشخصی وجود ندارد. جمعی از آدم‌های ناهمگن که گویی همگی پشت نقابی از آداب‌دانی و مسالمت و محبت ساختگی پنهان شده‌اند. در ابتدا خوب و مثبت و مهربان‌اند اما در پیچ قصه تبدیل به موجوداتی متقلب و ریاکار می‌شوند که هر یک انگشت اتهام را به سمت دیگری می‌گیرد و فرض را بر شرارت و فساد همه می‌گذارد؛ شاید چون در آیینه چنین می‌بیند و تجربه‌هایش او را به چنین قضاوتی می‌رسانند.
شب طلایی، فیلم کامل و بی‌اشکالی نیست، اما ریتم متوازنی دارد و درست اوج می‌گیرد، روند روایی‌اش یکدست است و ترکیبی از شخصیت‌ها را کنار هم چیده که وجوه اخلاقی مختلفی را بازتاب می‌دهند و می‌توان درباره نیت‌ها و نحوه تکامل شخصیت و منش هر یک مدت‌ها فکر کرد که چگونه جامعه‌ای سالم به ناگاه تبدیل به میدان جنگ می‌شود و همه به جان هم می‌افتند.
کارگردان برخی از ارجاع‌ها را فکرشده در فیلمش گنجانده، از جمله تقارن میان چاله و قبر که گویی شب تولد مادر را به مراسم پیش از مرگش تبدیل می‌کند، و انتخاب طلا به عنوان استعاره‌ای از پاکی گمشده و ارزش‌های بی‌بها شده، که همه از دستش داده‌اند و هر کسی به دنبال مقصر می‌گردد.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :