محمود دولتآبادی
خوشخلقی او را بــایــد از چاپلوسی جدا میکردند. روی گشاده مرگان در کار، نه برای خوشایند صاحب کار، بلکه برای به زانو درآوردن کار بود. مرگان این را یاد گرفته بود که اگر دلمرده و افسرده بهکار نزدیک بشود، به زانو درخواهد آمد و کار بر او سوار خواهد گشت. پس با روی گشاده و دل باز بهکار میپیچید. طبعا کار چنین است که میخواهد تو را زمین بزند، از پا درآورد. این تو هستی که نباید پا بخوری، نباید از پا دربیایی و مرگان نمیخواست خود را ذلیل، ذلیل کار ببیند. مرگان کار را درو میکرد.
جای خالی سلوچ
در همینه زمینه :