پاییز خانگی
شیدا اعتماد
موچسب گیاهی رونده است که در طول فصلهای سال تغییرات بسیاری را تجربه میکند. بهار و تابستان سبز است و در پاییز قرمز و نارنجی میشود. زمستان خشکش میکند تا وقتی دوباره با بهار جان بگیرد. برای تماشای آمدن و رفتن فصلها در خانه گزینه خوبی است. میدیدم که دیوارهای خانههای قدیمی را یکپارچه فرش میکند و دلم میخواست که تکهای از آن همه سبزی را به بالکن خانه هدیه بدهم.
موچسبها را که میخریدم، از فروشنده پرسیدم که توی آفتاب خوب میمانند؟ میدانستم که موچسب سایهدوست است. نمیدانم فروشنده میخواست جنسش را زودتر بفروشد یا مرا از سرش باز کند که گفت: بله. من هم 5تا گلدان موچسب را برداشتم و کاشتم در یک گلدان و آویزان کردم از نردههای بالکن. تابستان پارسال بود.
موچسبهای عزیز با آن برگهای زیبا به یک هفته نرسیده در آفتاب صبحگاهی سوختند. آفتاب صبح عموما سوزنده نیست، اما نمیدانم زاویه قرارگیری بالکن کوچک خانه چطوری است که از 7صبح تابستان تا حدود ساعت 10داغترین آفتاب را دارد. گلدان آویز و خالی همانجا ماند تا عید. نزدیکیهای عید که داشتم توی گلدانهای خالی بنفشه میکاشتم، دیدم ساقههای خشک موچسبها جوانههای ریز دارند. ماهها بود که به گلدان آب نداده بودم. با این حال در معجزه بهار، موچسبهای مرده زنده شده بودند.
این بار مدت بیشتری موچسبها طاقت آوردند. برای گریز از آفتاب خودشان را به سمت سایه پشت گلدان کشاندند و بالاخره شاخههای مویین سبز با برگهای خوشرنگ به نردههای بالکن پیچیدند و سبز شدند. تابستان اما با بیرحمی تمام برای سوزاندن موچسبها تمام عزمش را جزم کرده بود. با اینکه روزهای متوالی در ساعتهای صبح پارچه سفیدی میکشیدم روی موچسبها، باز هم نتوانستم حفظشان کنم و باز سوختند و از آن همه شاخه سبز خوشرنگ فقط یکی، دو شاخه ماند. پاییز که شد اما همان شاخههای باقیمانده زرد و نارنجی پاییز را کشاندند تا نردههای بالکن.
هر روز نگاهشان میکنم که چطور همه زیبایی پاییز را برای من به خانه آوردهاند. موچسبهای سمج و قوی من بالاخره به پاییز رسیدند. میدانم که زمستان را هم تاب خواهند آورد و میدانم که بهار باز دوباره سبز خواهند شد. موچسبها هرگز تسلیم نمیشوند. هرگز از روییدن ناامید نمیشوند و همیشه منتظر کوچکترین فرصت رویش میمانند. شاید حالا که کمکم دارند به شرایطشان عادت میکنند بتوانند دستشان را بگیرند به دیوارهای سیمانی و رنگ را به دیوار خانه هم هدیه بدهند.