• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
شنبه 15 اردیبهشت 1397
کد مطلب : 14701
+
-

رنج آموزگار ایرانی؛ از فقر تا فرق

مهدی بهلولی | آموزگار و فعال صنفی

 هر پیشه‌ای، هم سختی‌ها و تلخی‌های خودش را دارد و هم شیرینی‌‌های خودش را؛ آموزگاری نیز همین‌گونه است و با لذت‌ها و رنج‌های ویژه خود همراه است. اجازه بدهید این یادداشت را که موضوع آن سختی‌های پیشه آموزگاری‌است و به مناسبت هفته معلم نوشته می‌شود کمی نامتعارف و با خاطره‌ای شاید شگفت‌انگیز از سال‌های نخست کاری خودم آغاز کنم.

در یکی از منطقه‌های محروم کشور بودم. در پایان سال می‌خواستیم آزمون نهایی سوم دبیرستان را برگزار کنیم. به‌عنوان مراقب امتحانی، برگه‌های آزمون را پخش کردیم و آزمون آغاز شد. یکی از دانش‌آموزان، خیلی راحت صندلی‌اش را تقریبا به شکل برعکس برگرداند و شروع به ‌نوشتن از روی دست پشت‌سری کرد. رفتم تذکر دادم که حق تقلب ندارد. برگشت و گفت: «اگر مردی، تقلب مرا بگیر»! من هم برگه‌اش را گرفتم. بلند شد رفت بیرون. آزمون که تمام شد با  6ـ5نفر از همکارانی که به‌اتفاق در خانه‌معلم زندگی می‌کردیم به آنجا برگشتیم. نیم ساعت بعد حدود 15نفر با زنجیر و چوب به خانه‌معلم حمله کردند. در و پنجره‌‌‌ها را بستیم و زنگ زدیم به نیروی‌انتظامی اما بی‌فایده بود و نمی‌شد تا آمدن نیروی‌انتظامی از چند کیلومتر آن‌طرف‌تر، صبر کرد. با پایه‌های آهنی تخت‌‌های خانه‌معلم بیرون رفتیم و از خودمان و حیثیت آموزگاری‌‌مان دفاع کردیم. البته در 6سالی که در آن منطقه بودم مهربانی و مهمان‌نوازی‌های زیادی هم دیدم اما از این برخوردها هم کم نبود. شکی ندارم که پای سخن هر آموزگار ایرانی باسابقه‌ای که بنشینید خاطره‌هایی این‌چنین، بسیار دارد. شوربختانه خشونت در جامعه ما، حضوری جدی دارد و فضای آموزشی ما هم از آن خالی نیست.

 اما این مشکلاتی که گفتم به مرحله میانی کار یک آموزگار مربوط است؛ یعنی زمانی که به استخدام رسمی درآمده و به منطقه‌ای محروم فرستاده شده‌ است. تا پیش از استخدام ـ به‌ویژه برای آموزگارانی که به صورت قراردادی و آزاد و حق‌التدریس برای آموزش‌وپرورش کار می‌کنند ـ داستان بلند دیگری وجود دارد. یک موضوع به گزینش آموزش‌وپرورش برمی‌گردد و برخی سختگیری‌هایی که به‌‌ویژه در گذشته بسیار بیشتر بود و هم‌اکنون خوشبختانه تا اندازه‌ای وضعیت فرق کرده ‌است. نکته دیگر پایمال‌شدن حق و حقوق فرهنگیان حق‌التدریس است. بسیاری از آموزگاران هستند که سال‌ها و پیش از استخدام رسمی، برای آموزش‌وپرورش کار می‌کنند اما وقتی می‌خواهند به ‌استخدام رسمی درآیند نیمی از سال‌های کاری‌شان به ‌حساب آورده نمی‌شود؛ مثلا طرف 8سال حق‌التدریسی کار کرده‌است اما ‌هنگام استخدام، بیشتر از 4سال آن را قبول نمی‌کنند. البته مشکل حقوق پایین فرهنگیان، برای آموزگاران حق‌التدریسی و قراردادی و آزاد، حادتر است. تازه همین حقوق کم با تأخیر چندین‌ماهه پرداخت می‌شود. همین‌جا، جا دارد از زنده‌یاد حمیدرضا گنگوزهی ـ آموزگار فداکار بلوچ ـ یاد کنم که 2سال پیش در جریان نجات جان دانش‌آموزانش، زیر آوار دیوار مدرسه ماند و جان باخت. گنگوزهی، آموزگاری خریدخدمتی با حقوق 400هزار تومان در ‌ماه بود که در زمان مرگ، 9‌ماه بود که ریالی حقوق دریافت نکرده‌بود.

بحث رفت‌وآمد آموزگاران به‌محل کار، به‌ویژه برای کسانی که در مناطق محروم و پیرامون شهرها کار می‌کنند هم یک مسئله مهم است. هر سال، متأسفانه شمار نسبتا بالایی از آموزگاران ایران، در تصادفات جاده‌ای جان می‌بازند. برخی از آموزگاران ایران، هر روز حدود 50 تا 100کیلومتر مسافت را طی می‌کنند تا به‌محل کار خود بروند و برگردند.

اما آنچه بیش از همه، آموزگاران ایرانی را رنج می‌دهد «فقر» و «فرق» است. یک آموزگار، از هیچ‌گونه مزایای مادی برخوردار نیست و تنها دریافتی او، همان حقوق کم ماهانه است. بیشتر کارکنان دولت، تقریبا معادل حقوقی که می‌گیرند مزایایی به‌عنوان اضافه‌کار یا عنوان‌هایی دیگر هم دارند؛ مثلا طرف حقوق ماهانه‌‌اش حدود 3میلیون تومان است اما دریافتی‌اش حدود 5میلیون تومان. همین چندوقت پیش با نامه وزیر کشاورزی و پس از آن وزیر آموزش‌وپرورش، روشن شد که در سال‌‌های گذشته، در دولت‌های دهم و یازدهم، برخی از وزارتخانه‌ها و سازمان‌های دولتی، به‌طور پنهانی و غیرقانونی، افزایش حقوق‌های زیادی داشته‌اند اما در آموزش‌وپرورش، از افزایش حقوق پنهانی خبری نیست که هیچ، وقتی هم که می‌خواهند با یک سال تأخیر، دستمزد آموزگاران حق‌التدریس را بدهند، بارها آن را در رسانه‌ها اعلام می‌کنند!

قانون خدمات کشوری که قرار بود میان حقوق کارکنان دولت، هم‌ترازی به و‌جود آورد و با کوشش فرهنگیان سراسر کشور و اعتراض‌هایی که در سال85 روبه‌روی مجلس برگزار کردند به‌تصویب مجلس رسید، در عمل کنار گذاشته ‌شد و برای فرهنگیان، دستاوردی نداشت. هم‌اکنون میانگین حقوق فرهنگیان ایران، چیزی حدود 2میلیون و 300هزار تومان است که هم در مقایسه با حقوق و مزایای کارکنان دیگر دولت و هم در مقایسه با حقوق همکاران خود در بسیاری از کشورهای دیگر جهان، کم است.

البته بحث بیمه‌درمانی فرهنگیان هم نکته بسیار مهمی‌است. بیمه تکمیلی فرهنگیان در مقایسه با بیمه تکمیلی بسیاری از دیگر کارکنان دولت، بسیار ضعیف است. البته دشواری‌های کاری آموزگاران ایران، تنها به دستمزد و بیمه و وضعیت معیشتی برنمی‌‌گردد. در چند سال گذشته و به‌ویژه با افزایش شمار دانش‌آموختگان دانشگاهی بیکار، انگیزه تحصیلی دانش‌آموزان به‌شدت کاهش یافته‌ است. هم‌اکنون تدریس در کلاس‌های شلوغ با دانش‌آموزان بی‌انگیزه، کار آموزش را بسیار سخت کرده و بر سختی‌های روحی آموزشگری افزوده‌ است. آموزش، به‌ویژه اگر در کلاس شلوغ و با دانش‌آموزان بی‌انگیزه انجام گیرد بیش از آنکه جسم آموزگار را خسته کند روان او را آزار می‌دهد.

تأسف‌انگیز این است که وقتی آموزگار ایرانی، به‌ مرحله بازنشستگی می‌رسد بر مشکلات مالی و درمانی او افزوده می‌شود و گردهمایی‌های پیاپی بازنشستگان فرهنگی روبه‌روی مجلس، از شدت‌یافتن مشکلات زندگی آموزگاران ایرانی در دوره بازنشستگی خبر می‌دهد. آیا منصفانه است بازنشسته‌ای که تمام عمر و داشته‌‌هایش را برای پرورش و رشددادن نسل آینده کشور صرف کرده، در دوران استراحت و آسودگی‌اش برای به‌دست‌آوردن حق‌های نداشته‌اش این در و آن در بزند؟ 

 

این خبر را به اشتراک بگذارید