نیما حسنینسب
آش چنان شور شد که خان هم فهمید و بالاخره صدای اصغر فرهادی درآمد! او که سالها کوشید از حاشیه فرار کند و بخشی از هوش و حسابگریاش را خرجِ پرهیز و دوری از جنجالها کرده بود – و تا حد بسیاری هم موفق شده بود – حالا خودش را وسط مهلکهای میبیند که با گسترش عجیب و سریع فضاهای رسانهای و تکثر غیرعادی تریبونهای رسمی و غیررسمی و التهاب فضای اجتماعی در شکلگیری و داغشدن آن نقش اساسی دارند. درست وقتی دوربین فرهادی به سمت رسانه و نقش آن چرخید، انگار درِ «جعبه پاندورا» باز شد و اتهام و ابهام و حرف و حدیث و پرسش و حاشیه از در و دیوار بر سرش آوار شد. ابتدا صبر کرد تا جو مثل گذشته بخوابد که نخوابید. بعد کوشید مثل همیشه محافظهکارانه جلو برود و جوری وسط ماجرا بایستد که سیخ و کباب را با هم از سوختن نجات بدهد که نشد. رسانههای جورواجور از ریز و درشت و داخلی و خارجی، دوست تا دشمن، از معاند و مخالف و اپوزیسیون تا خودی و متصل و وابسته هرکدام بهشکلی وسط آمدند و سؤال و ابهام و اِنقُلت پیش کشیدند. دوگانه آشکار و صفبندی مشخصی پیش آمد که مدل و روش و الگوهایش بیش از هرچیز شبیه حزب و گروهها و جناحبندی سیاسی بود تا مباحث فرهنگی و سینمایی. دو طرف ماجرا از زمان افتتاحیه فستیوال کن و معرفی فیلم به اسکار و تا امروز که فیلم اکران عمومی شده، با چشم باز خوابیدند تا مبادا حرف و خبر و نکتهای در مورد فرهادی مغفول بماند؛ عدهای بیهوده خود را موظف دیدند که هر حرف و حرکت فرهادی را نیتخوانی و تفسیر کنند، اگر حملهای شده دفاع کنند و اگر مخالفی دیدند به او ناسزا بگویند و متهمش کنند. بساط عربدهکشی و لاتبازی رسانهای هیچوقت آشکارتر از امروز و این مورد قابل تشخیص و تحلیل نبوده و نیست. این فضا شاید هیچ ربطی به خواست و نظر و پسند فرهادی نداشت، اما بیتردید بزرگترین لطمه را به او و فیلم و اعتبارش وارد کرد و جالب اینکه نقش مدافعان و جلودارانِ لشکر دفاع از فرهادی در تخریب او از مخالفان و دشمنان دوآتشهاش هم جدیتر و مؤثرتر شد.
انفجار بزرگ هم در این میان ناگهان مثل اجل مُعلق از راه رسید؛ ادعای پردامنه و پیگیرانه یکی از هنرجویان قبلی فرهادی که مدعی شده (و با انتشار فیلم مستندش سعی کرد ثابت کند) منبع و سوژه فیلم «قهرمان» مال اوست و فرهادی بدون ذکر نام و بدون حفظ حقوق مادی و معنوی براساس آن فیلم ساخته است. ماجرا طبعاً پیچیدگیهای حقوقی و کارشناسی قضایی لازم دارد و تشخیص راست و دروغ ماجرا یقیناً از عهده رسانهچی و منتقد و خبرنویس خارج است. ادامه درگیری و تقابل و زدوخوردهای قلمی و کلمی(!) سر این موضوع بیشتر تداوم منطقی همان دوگانهای است که صبر و محافظهکاری و سکوت فرهادی را شکست. ابتدا از زبان وکلایش راجع به این ادعا بیانیه داد (که همین متن باعث طرحِ حرفهای تازه شد) و حالا شخصاً وارد بازی شده و جالب اینکه بیش از منتقدان و مخالفان، به آنهایی تاخته که این روزها از هر مسند و تریبون و جایگاهی، پرچم حمایت و تأیید فرهادی را برافراشتند و از تندرو تا اصلاحاتچی شاکی شده که خواستند فرهادی و افتخارات و ایراداتش را به اسم خودشان سند بزنند و حتی کار به واکنش صریح سخنگوی وزارت خارجه در تأیید فرهادی و معرفی فیلمش به آکادمی اسکار رسید. عجالتاً بهنظر میرسد آنچه این روزها فرهادی را آزار میدهد و طاقتش را طاق کرده، همین واکنشهای اصحاب سیاست است که نظرات آنها بیش از قبل میتواند دوگانه شکلگرفته حول فرهادی را وارد مرحله خطیرتری کند؛ مخالفان و منتقدان فیلمساز با استناد به این ادعاها، او را چهرهای مقبول و مطلوب و ایبسا همسو معرفی کردند و بیانیه فرهادی، البته بدون ارجاع و اطلاقِ مشخص، از این موضع و افراد برائت میجوید و میکوشد اینوسط لااقل از سایه این یکی بیرون بیاید تا برسد به باقی مشکلات و حواشی و ماجراهایی که بهنظرم سرِ دراز دارد و عاقبت و نتیجهاش هنوز مشخص نیست. پس به شیوه مرسوم این روزهای سریالی: این داستان ادامه دارد...
توضیح واضحات 2
در همینه زمینه :