گذر از دوران سخت
سعید مروتی - روزنامهنگار
با اکران فیلمهای تازه که تعدادشان هم قابل توجه است، سینمای ایران میکوشد پس از خوابی زمستانی و رکودی طولانی دوباره کمر راست کند و به دوران قبل از کووید-۱۹ بازگردد. به زمانی که هم تولید رونق داشت و هم چراغ اکران روشن بود. از اسفند ۹۸ که کرونا آمد، عملا چیزی به نام سینمای ایران وجود خارجی نداشت. البته که فیلمهایی ساخته شد و اکران عمومی هم چه بهصورت آنلاین و چه در قالب مرسوم بهصورت نصفه و نیمه جریان داشت. در بدترین اکران تاریخ سینمای ایران، بهنظر میرسید سینمارفتن به عادتی فراموش شده میان ایرانیان تبدیل شده است. ملتی که در ایام کرونا از هر فرصتی برای سفر و دید و بازدید و دورهمیهای دوستانه و خرید بهره میگرفت، به سینما که میرسید نگران سلامتیاش میشد. نتیجه اینکه میدان تجریش در روزهای آخر هفته جا برای سوزنانداختن نداشت ولی آن طرف خیابانسینمای نوسازی شده آستارا به ساختمانی متروکه میمانست؛ سینمایی که در این مدت بارها تعطیل شد؛ کارکنانش بیکار شدند و زیان انباشته صاحبان سالنها را به خاک سیاه نشاند. تردید و صبر برای تغییر شرایط، صاحبان فیلمها را منتظر نگه داشت و صف فیلمهای آماده اکران طولانیتر شد. آنها که ریسک کردند و به میدان آمدند، اغلب شکست خوردند و پخش که شکست خورد تولید هم غیرطبیعیتر شد. فیلمهایی که معلوم نبود به چه امید و چشماندازی، جز صرف بودجه سرمایهگذار، تولید میشدند، همچنان جلوی دوربین رفتند و البته خیلیها هم زمین بازی را عوض کردند و سراغ سریالسازی برای شبکه نمایش خانگی رفتند که این خودش داستانی دیگر است. می شود گفت در یک سال و نیم پایانی دولت قبلی، سینمای ایران در رکود کامل به سر میبرد. نه جشنواره فجر رونقی داشت و نه اکران درست و درمانی در کار بود. چشم همه به حمایت دولت بود که وضعیت معیشت فعالان سینمایی کمی رونق پیدا کند و ضرر صاحبان فیلمهایی که در اکران سوختند قدری جبران شود که نشد. سینمای یارانه بگیر در گیرودار هنر کارت و بسته معیشتی ماند و در نهایت هم سرش بیکلاه ماند.
این سینمایی است که محمد خزاعی و همکارانش تحویل گرفتهاند. سینمای گرفتار، ورشکسته و دچار انواع و اقسام اختلافات داخلی در همه ابعادش. از تولید کنندگانی که ظاهراً برای بازار داخلی فیلم میسازند (کدام بازار؟) تا سازندگان فیلمهای جشنوارهای که در همین ماجرای معرفی نماینده سینمای ایران به اسکار، دیدیم میانشان چقدر مدعی وجود دارد و حتی جایگاه انکارناپذیر اصغر فرهادی در محافل جهانی هم نتوانست تأثیر چندانی بر ماجرا بگذارد. ظاهراً بخشی از حاشیههای متاخر «قهرمان» فرهادی هم از همین بستر شکل گرفته است.
کوشش برای بازگرداندن سینما به روزهای قبل از کرونا، در شرایطی که همهچیز ممکن است با آغاز پیک ششم دود شود و به هوا برود صرفا با تصمیمات مدیریتی به نتیجه نخواهد رسید. ضمن اینکه معمولا در اکرانهای شلوغ فقط چند فیلم محدود امکان موفقیت در گیشه را مییابند. گیشهای که در یکسالونیم اخیر فقط با یکی دو فیلم کمی نفس کشیده و فاصله بعید و دوردستی با روزهای رونقش دارد.
در فصل تغییر مدیران، معمولاً ماه عسلی بهوجود میآید که در آن همهچیز به آینده درخشانی که در راه است موکول میشود. سینمای ایران اما چنان گرفتار معضلات و مشکلات پیچیده و چندلایه شده که دیگر چنین فرصتی برای مدیران تازه وجود ندارد. باید در کوتاهترین زمان ممکن مناسبترین تصمیمات را گرفت. در گام اول بهنظر میرسد سینمای یارانهبگیر ایران نیازمند کمک مالی است. بحران اقتصادی سینما را قطعا نمیشود یکشبه حل کرد ولی برای گذر از این دوران سخت، ظاهراً چارهای جز تزریق نقدینگی، بهعنوان مسکنی که دردها را تخفیف دهد وجود ندارد.