تردیدی به نام بچه
گپوگفت با زوجهای جوان درباره دلایل نگرانی بابت فرزندآوری
مرضیه موسوی - خبرنگار
«چرا با وجود قرار داشتن در سن باروری، تمایلی به بچهدار شدن ندارید؟» سیاستهای کلی کشور خبر از تلاش برای رشد جمعیت میدهد؛ از تصویب قوانین صیانت از خانواده گرفته تا وعدههایی مثل تعلق وام به فرزندان دوم به بعد و... . جوانان دهه 60 که در سن باروری قرار دارند، مهمترین گروه هدف این سیاستهاست. این روزها که صحبت از فرزندآوری و داشتن بیش از 3فرزند نقل محافل است، پای صحبتهای زوجهایی نشستهایم که از تردیدهایشان برای بچهدارشدن میگویند؛ تردیدهایی که دلایل درونی و بیرونی مختلفی آن را شکل داده است.
فرزند صالح تنها یک پدیده خدادادی نیست
محمدرضا عابدی؛ معمار
شاید مهمترین تفاوت ما و والدینمان همین باشد که فرزندآوری برای آنها غریزی و حتی با فشار اجتماعی بوده. پس از ازدواج باید آماده آوردن فرزند میشدند. ازدواج نکردن و فرزند نداشتن عیب و ایراد تلقی میشده. درحالیکه من و همنسلانم از خودمان میپرسیم چرا باید ازدواج کنم؟ چرا بچهدار بشوم؟ فرزند به چشم من سرمایهگذاری پرریسکی است. اگر این شانس را داشته باشی که فرزندی مستقل، با عزت نفس و کوشا تربیت کنی و ارتباط خوبی هم با او داشته باشی، هیچ سرمایهگذاری دیگری را نمیتوانی جایگزین این انتخاب کنی. ما روی همه اینها کنترل کاملی نداریم. ما بیشتر از پدران و مادرانمان میدانیم که «فرزند صالح» تنها یک پدیده خدادادی نیست. نیاز به تلاش و دانش دارد. حتی اگر جامعه از لحاظ اقتصادی و اجتماعی هم ثبات داشته باشد، باید برای انواع اتفاق آماده بود یا حداقل فرصت آمادهشدن باید داشت. اغلب شنیدهام که اطرافیانم میگویند وقتی مطمئن باشم فرزندم خوشبخت و تامین باشد اقدام میکنم. اما بهنظرم چیزی اینجا نادیده گرفته شده. ثروتی که ما برای فرزندانمان میگذاریم فقط پول نیست. رفاهی که برایش فراهم میکنیم میتواند مهارت زیستن باشد. عقل معاش باشد. عزت نفس باشد. چیزی که آسوده خاطر باشم که بچهام میتواند راه خودش را در زندگی پیدا کند و حتی اگر درگیر مشکلات اقتصادی شد هم راهحل خودش را بیابد. بچههای نسلهای قبل این شانس را داشتند در خانوادههای پرجمعیت بزرگ شوند و دور و برشان خالی نباشد. فرصت یادگیری مهارت زندگی فردی و اجتماعی را کم و بیش فراهم میکرد. الان اینطور نیست. در اطرافیان من چند موردی که بچهدار شدهاند، مدتها به این موضوع فکر کرده بودهاند، جستوجو کرده و یاد گرفته بودهاند، و با زحمت، رابطه فوقالعادهای با فرزند یا فرزندانشان ساختهاند. این همان راهی است که اگر روزی فرصتش را داشته باشم، من هم خواهم رفت.
وقتی مشکلات بهراحتی حل شود
محمد ایرانمنش - کارشناس و فعال حوزه اجتماعی، مدرس دانشگاه
وقتی زندگی برای زوجی مطلوب و خواستنی باشد، تمایل آنها برای فرزندآوری و اشتراک تجربههای خود با فرزندانشان هم بیشتر میشود. این یک فرمول کلی است که میتواند به ما بگوید اشکال از کجاست. البته ممکن است زوجی با وجود داشتن زندگی مطلوب، تصمیم دیگری بگیرند. اما میدانیم اغلب جوانان امروز به دلایل مشکلات اقتصادی و معیشتی است که تمایل به اضافه کردن موجود دیگری به زندگی خود ندارند. حتی اگر یک قدم عقبتر را ببینیم، با جوانانی مواجه میشویم که حتی تمایل به ازدواج هم ندارند. بیخبری از آینده نزدیک ترس از این مسئولیتها را در افراد تقویت میکند. در چنین شرایطی حتی سیاستهای تشویقی هم کارایی خود را از دست میدهند و نمیتوانند انگیزه لازم برای بچهدارشدن را در خانوادهها ایجاد کنند. جامعه وقتی برای افراد محیط مطبوع و مطلوبی میشود که افراد بتوانند مشکلاتشان را بهراحتی حل کنند. هموارکردن این مسیر است که میتواند به افزایش امید در جامعه کمک کند و زوجهای جوان را به داشتن بچه و تداوم نسل تشویق کند؛ زندگی در نسلهای گذشته روالی ساده و تعریف شده داشت؛ درس خواندن، دانشگاه، شغل، ازدواج، بچهدارشدن. درحالیکه این روال برای جوانان امروز برهمخورده، نمیتوان انتظار داشت که زوجها مسئولیت بزرگ بچهدارشدن را بپذیرند درحالیکه شرایط آن را برای خود فراهم نمیبینند.
نمی خواهم غریزی تصمیم بگیرم
الهه هوشیاری؛ کارشناس بازرگانی
فکر میکنم اگر قرار است فرزندی وارد زندگی من شود، چه از طریق فرزندپذیری و چه فرزند زیستی، من باید در خودم به حدی از بلوغ و ثبات شخصی رسیده باشم. هدفم این است که فرزند من مثل کودکیهای خودم تحت فشار و ناملایمتی نباشد. درواقع نمیخواهم غریزی تصمیم گرفته باشم. فکر میکنم ما مهارتهای فرزندپروری را یاد نگرفتهایم. اگر چیزی هم میدانیم براساس تجربه خودمان بهدست آمده و آگاهی کاملی نیست. با کمالگراییای که من به آن دچارم، اگر بخواهم بچهای را به جمعیت این جهان اضافه کنم که قرار است کسالت من را کم کند و سالمندیام را راحتتر، باید چالشهای کمی را تجربه کند. لازمه زندگی فرزند در چالشهای کم این است که من والدی صبور، خلاق و روشنفکر باشم. دغدغههای اقتصادی و اقلیمی یکی از مهمترین دغدغههایی است که این روزها از زبان همنسلان خودم برای تمایل نداشتن به بچهدارشدن میشنوم. من هم مثل بقیه زوجهای جوان به این فکر میکنم که باید فرزندم را با کدام منابع بزرگ کنم؟ من معتقدم کره زمین همانقدر که به دیگر موجودات نیاز دارد، به انسان هم نیازمند است. برای همین ما باید بچه داشته باشیم. اما این بچهدار شدن باید نسبت به نسلهای قبل آگاهانهتر باشد.
هراس از وقایع کنترلناپذیر
زهرا دبیر؛ خانهدار
بچهدارشدن برای من همیشه با یک ترس بزرگ همراه است؛ وقتی خودم شرایط سخت اجتماعی و اقتصادی را تجربه میکنم، چگونه میتوانم رفاه و آسایش حداقلی را برای فرزندم فراهم کنم؟ من هم مثل خیلی از زنان جامعه، در نوجوانی و جوانی آرزوها و اهداف زیادی داشتم و به این فکر میکردم که میتوانم چیزی را در زندگی خودم یا دیگران تغییر دهم. اما در دهه سوم زندگیام میبینم که چقدر همه رخدادها خارج از کنترل من است و من حتی روی زندگی و حال خودم هم نمیتوانم تسلط داشته باشم! اینکه کوچکترین رخداد سیاسی و اقتصادی و اجتماعیای، چنین نقش پررنگ و اثرگذاری در زندگی فردی تکتک ما دارد، موضوعی ترسناک و قابل تامل است. من بهدنبال تضمینی برای آینده فرزندم نیستم! اما محیطی امن میخواهم که در آن فرزندی تربیت کنم که مهارتهای اولیهای دارد و بتواند در آینده گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. کیست که دلش نخواهد فرزندی داشته باشد؟ کدام زنی است که مادر بودن را از کودکی تمرین نکرده باشد؟ اما امروز که به این موضوع فکر میکنم ترسهای زیادی سد راهم میشوند. مثلا به این فکر میکنم که اگر فرزندم بیمار شد و نتوانستیم داروی مورد نیازش را تامین کنیم باید چه کنم؟ اتفاقی که برای فرزند برادرم رخ داد و همه زندگی آنها را متاثر از خود کرد. به مدرسه رفتن فرزندم فکر میکنم و... حتی فرهنگ حاکم بر جامعه هم من را میترساند. فرهنگ ما به کسی که آسیب دیده کمکی نمیکند و به او آسیب بیشتری میرساند. امروز تربیت و رفتار کودکان بیشتر از اینکه متاثر از خانه و خانواده باشد، از جامعه نشات میگیرد. برای همین هرقدر هم پدر و مادر والدین خوبی برای بچههای خود باشند، این رخدادهای بیرونی که اهمیت هر کدام بهتنهایی زیاد است، روی رفتار، آسایش، آینده و زندگیشان سایه میاندازد. من و همسرم هر دو عاشق بچهها هستیم و همیشه دررؤیای خودمان والدبودن را تصور میکنیم. اما در واقعیت داشتن بچه در چنین شرایطی برای ما ترسناک است.
تناقض تربیت اجتماعی و تربیت خانواده
آزاده نصیری؛ صخرهنورد
5سال از ازدواج من و همسرم میگذرد. اوایل ازدواجمان اعتمادبهنفس این را نداشتیم که فکر کنیم والدین خوبی خواهیم بود. برای همین روی مهارتهای خودمان کار کردیم. اما از سر گذراندن چند چالش در زندگی، نگاه من را عوض کرد. اوایل زندگی مشترک فکر میکردم تنها چالشهای اقتصادی برای بچهدار شدن سر راهمان است. اما هرچه تجربهام بیشتر شد، دایره این مشکلات که سد راه بچهدارشدنمان بود هم بزرگتر شد. به این فکر میکردم که اگر بچه من به هر دلیلی نیاز به مراقبت 24ساعته داشته باشد باید چه کنم؟ اگر بیمار بود، آیا دسترسی راحتی به درمان و دارو خواهم داشت؟ آیا باید از جامعه انتظار حمایت و همراهی داشته باشم؟ ما هنوز نمیتوانیم اسباب شادی و بازی بچهها را فراهم کنیم. در شهری که من زندگی میکنم، بابل، حتی یک پارک مناسب برای بازی بچهها نیست. فکر میکنم معیارهایی که جامعه برای زندگی به کودکان تحمیل میکند هنوز با معیارهای ذهنی من تفاوت زیادی دارد. این تناقض چطور باید حل شود؟ این موضوع به من احساس ناامنی میدهد.