شهر زیبا ۱۳۸۲
علی مصلح حیدرزاده
«شهر زیبا» نقطه مهمی در کارنامه فرهادی است. از این فیلم به بعد او جز «چهارشنبه سوری» به تنهایی فیلمنامه فیلمهایش را نوشت و نمایش نسبیت مفاهیم قطعی شکل پررنگی در فیلمهای او گرفت. هرچند که میزان شباهت این فیلم با «رقص در غبار» هم قابل توجه است. فارغ از حضور فرامرز قریبیان در هر دو فیلم و رابطه شخصیت او با دو شخصیت جوان در هر دو فیلم، مضمون ایثار در فیلمها مشترک است. در شهر زیبا هم اعلا برای عشق، ایثار میکند. اما برای نخستین بار مفهوم بخشش وارد سینمای فرهادی میشود و به شکل نامتعارفی به آن پرداخته میشود. از دهه ۱۳۸۰ به بعد فیلمهای متعددی درباره قصاص ساخته شدند. آنچه شهرزیبا را متفاوت میکند آن است که مسئله قصاص در آن بهانهای است برای کلیشهزدایی از مفهوم بخشش. اینجا شخصیت ابوالقاسم که حاضر نیست از خون دخترش بگذرد، ابتدا مردی متعصب بهنظر میرسد. هنر فرهادی آن است که در طول فیلم چنان تصویر با جزئیاتی از وضعیت خانواده او به نمایش میگذارد که تماشاگر بهتدریج خود را در میانه گردابی از موقعیتها میبیند که تصمیم گرفتن و حق دادن به آن دشوار است. اما گرهگشایی فیلم هم غافلگیری بزرگی است. دوگانه انتقام، بخشش ساده نیست و برای آنکه ابوالقاسم از قصاص بگذرد، باید شخصیت اعلا بهایی بپردازد. در موقعیت پیچیده فیلم که همه شخصیتهای زنده به اندازه دختر مقتول، قربانی بهنظر میرسند، تصمیم گرفتن درباره اینکه چهکسی بیشتر حق دارد، سرگیجهآور است. حتی دوگانه ناتوانی ابوالقاسم برای پرداختن نصف دیه (که شرط قصاص اکبر است) و ناتوانی فیروزه برای پرداخت دیه دختر ابوالقاسم برای نجات جان اکبر، لایههای زیرین دارد. ابوالقاسم به اصرار همسرش از خون دختر مقتولش میگذرد تا دختر زنده معلولش درمان شود. به شکل پیدرپی موقعیتهای بحرانی به یکدیگر پیوند میخورند و سرانجام تنها راه باقیمانده آن است که اعلا برای نجات جان دوستش و برای اثبات عشق حقیقی خود به فیروزه بپذیرد با دختر معلول ابوالقاسم ازدواج کند. اما فرهادی نشان میدهد که حتی این تصمیم هم کافی نیست و آنچه میتواند تصمیم اعلا را نهایی کند آن است که فیروزه هم فداکاری کند و با راندن او و ویرانی درون خودش، سهم خود را از ایثار میپردازد.
(بیستوچهار، شماره ۵۴ ، مهر ۱۳۹۵)