درنگی بر داستان بلند «مدام» نوشته پویه صمیمی
دعوت به ساختن یک روایت
مهرداد فارسی - خبرنگار
کتاب «مدام» داستان سرراستی ندارد که بتوان خلاصه و تعریفش کرد. شاید بهترین توصیف درباره آن، وضعیت شخصیت اصلیاش باشد که در صفحه ۷۰ کتاب آمده است؛ مردد بین تمام زمان و مکانها.
شاید بتوان آثار ادبی را از منظری به دو دسته کلی تقسیم کرد: داستانهایی که نیاز به مشارکت و تعامل مخاطب ندارند و داستانهایی که خواننده باید در آنها دخیل و شریک شود تا بتواند قصه را همراه با نویسنده بسازد. داستان بلند مدام را باید از نوع دوم دانست. یعنی نیاز به مخاطبی ششدانگ و حواسجمع دارد که با نویسنده و داستانش همراه شود و بخشهایی از قصه را در ذهن خود بسازد.
آیا داشتن چنین خصیصهای برای یک داستان، مزیت است؟ اگر آثار نوع اول را بیشتر شامل قصههای عامهپسند بدانیم و آثار نوع دوم را شامل داستانهای جدیتر و نخبهگرا، باید گفت که بله، این یک مزیت است که داستان، مخاطب را منفعل و بیتحرک نخواهد و او را به هماوردی و مشارکت در شکل دادن به روایتش دعوت کند.
و اما با اینکه گفتیم داستان بلند مدام چندان خلاصهپذیر نیست، اگر بخواهیم به خطوط کلی آن اشاره کنیم، باید بگوییم داستان زنی است خسته و پرملال که نه از گذشته خاطره خوشی دارد و نه امروزش انگیزهای برای زندگی به او میبخشد.
آدمهای داستان مدام یکی ازهمین شخصیتهای اصلی است که نام ندارد و در طول قصه به اسم «او» نامیده میشود. خود راوی/نویسنده هم در داستان حضور دارد و گاهی اظهارنظر میکند. البته این اتفاق و ابتکاری تازه نیست که راوی در داستان حضور پیدا کند اما راوی داستان مدام یک دانای کل با تعریفی که از اینگونه راویان داریم، نیست و خیلی جاها به نادانی یا حرافیاش اعتراف میکند که جالب توجه است. یک شخصیت هم با نام «تو» در داستان هست که در واقع محبوب شخصیت اصلی است. همچنین باید به مادر مستبد او اشاره کرد و برادرش که در داستان حضور دارند.
اما چه چیزی این آدمها را به هم متصل میکند و قصه را پیش میبرد؟ داستان مدام تعلیق در مفهوم کلاسیک آن ندارد که مخاطب را با خود همراه کند. پس عامل پیشبرنده آن چیست؟ میتوان گفت این عامل، نثر پاکیزه و شستهرفته پویه صمیمی، همراه تشبیهات و توصیفات بدیع اوست که خواننده را ترغیب میکند تا قصه را پیش ببرد. البته اگر داستان مدام یک نقطه ثقل یا گرانیگاه داشت، بیشتر میتوانست مخاطب را با خود همراه کند. اگرچه باید گفت فضای کابوسگونه داستان و اینکه همه قصه در ذهن و خیال شخصیت اصلی میگذرد، خلق یک گرانیگاه را برای نویسنده مشکل میکرده. با این همه اگر او میتوانست این نقطه ثقل را در داستانش تعبیه کند تا همه اتفاقات و وقایع حول آن بچرخد، بر جذابیت داستانش افزوده میشد.
باید به این ویژگی نثری داستان مدام، ایجاز را هم افزود که در روزگار کمحوصلگی مخاطب، اتفاق مبارکی است. اما این ایجاز هم گاهی بیش از حد لازم میشود و بخشهایی از داستان را مبهم میگذارد. مثلاً بهنظر میرسد که مادر بدخلق و عصبی شخصیت اصلی، در زمان کودکی او، همسر بیمارش را از خانه بیرون انداخته، اما این اتفاق خیلی گنگ و سربسته روایت میشود و به تلاشی بیش از حد لازم است تا رمزگشایی شود. دیالوگها هم در همه داستان، به خوبی نثر باقی آن نیستند، چون یکدست نیستند و گاهی رسمی و کتابیاند و گاهی شکسته و محاورهای.
با این همه، مدام بهعنوان نخستین کتاب نویسنده، نوید قصهنویسی را میدهد که به تکنیکها و اصول نوشتن به خوبی مسلط است و میتواند قصهاش را به سلامت و درستی تعریف کند. این کتاب را به تازگی نشر خزه در 80صفحه منتشر کرده است.