وقایع شکسته
مسعود میر - روزنامهنگار
بسیار نوشتهایم و نوشتهاند از این یگانه تاریخ سینما، از باحالترین و ماندنیترین فیلم گنگستری ادوار؛ از «پدرخوانده» ولی بعضی جزئیات انگار جادوگونه در چنین آثاری بعد از بارها و بارها گسترده شدن ضیافت تماشا، کمکم گیراییشان را به رخ میکشند. با این پیشفرض برای پدرخوانده، باید چند شکستگی جانانه کنار گذاشت و ذوق کرد با مرور دوبارهشان.
اولین سهم از وقایع شکسته میرسد به همان سکانس شکوهمند آغاز فیلم، همان عروسی شلوغ و خواستنی و البته یک واکنش قاطع به پاپاراتزیهایی که دوست دارند بدانند در خانه پدرخوانده مافیای سیسیل در قلب نیویورک چه خبر است، چه کسانی مهمان هستند و خلاصه مجلس چگونه اداره میشود. برخورد پسر خانواده و یکی دو تا از مباشران در لحظاتی که خبرنگارها و عکاسان سعی دارند خبر و عکس داغی از این مجلس برای نشریهشان فراهم کنند معادل است با یک شکستن جانانه. دوربین عکاس بیچاره زیر پا لگدکوب میشود و البته به سیاق گشادهدستی اهالی مافیا چند اسکناس درشت بابت این خسارت در همان موقعیت به زمین انداخته میشود تا پاپاراتزیها بدانند هر چند در عمارت پدرخوانده نمیتوانند خبری دشت کنند اما سرمایه و ابزار کارشان هم به تاراج نمیرود.
سهم بعدی شکستنها را باید برای اعصاب و آرامش آن تهیهکننده مغرور و جاهطلب هالیوودی کنار گذاشت که با هیچ مذاکرهای حاضر نشد فرزندخوانده کورلئونه بزرگ را بهعنوان بازیگر اصلی در فیلمش به خدمت بگیرد. وقتی خواب شبانه با خون و ترس و سر بریده شده اسب گرانقیمت آقای تهیهکننده در رختخواب، به صبح رسید فقط باید اندیشید که جنس شکستن غرور مرد هالیوودی از چه جنس مرغوب و مرعوب کنندهای بود.
یک سهم شکستگی هم به رنگ کبود پای چشم و گونه پسر جانشین پدرخوانده میرسد. مایکل کتک ایستادگی برای مراقبت از پدر را از پلیس خورد اما میدانست که این حرکت پلیس، صحنهگردانهای دیگری دارد. چهره آل پاچینوی جوان با آن گونه شکسته درحالیکه توانسته جلوی یک توطئه برای قتل کورلئونه کبیر را بگیرد نه تصویر شکستن که تجسم شکوه ایستادگی است.